• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3828 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۲ خرداد

مذهب ظاهر، ظاهر مذهب

سيد علي ميرفتاح

فكر مي‌كرديم دوره آنهايي كه كتاب را با انبر بلند مي‌كنند گذشته و بعد از انقلاب اسلامي هر مشكلي حل نشده باشد مشكلي مثل فلسفه و عرفان حل شده‌ و ديگر نيازي نيست اثبات كنيم مولوي مسلمان بوده، كتابش هم كفريات نيست. قبل از انقلاب خيلي‌ها بودند كه از باب تعصب – يا به تعبير امام، تحجر- فلسفه را پليد مي‌دانستند و فيلسوف را نجس مي‌انگاشتند.
قصه آب نخوردن از كوزه آقا مصطفي خميني مشهور است و خودِ امام هم خاطراتي از اين دست را به مناسبت‌هايي نوشته‌اند. البته قضيه قديمي‌تر و ريشه‌دارتر از اين حرف‌هاست و به قرن‌ها قبل برمي‌گردد. در قرن ششم آنقدر به پسر صلاح‌الدين ايوبي فشار آوردند، تا بالاخره مجبورش كردند صاحب حكمت اشراق را شهيد كند و بابت جرمي موهوم او را بكشد. عين‌القضاه را هم كشتند و اگر بخواهيد بدانيد به چه گناهي اين عارف‌پيشه صادفي‌دل را شهيد كردند، خوب است كه «شكوي الغريب» او را بخوانيد و بر اين همه جمود و تعصب خون گريه كنيد. منتها وقتي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) به وقوع پيوست تصور ما اين بود كه اهل جمود ناچار به عقب‌نشيني‌اند و ديگر نمي‌توانند مثل سابق عرفا و فيلسوفان را زنديق بنامند.
 امام مذاق عرفاني داشت و شخصا بر فصوص‌الحكم ابن عربي تعليقات نوشته بود. حتي در اواخر عمر وقتي به گورباچف نامه نوشت صراحتا از شيخ اكبر ياد كرد و بي‌ملاحظه متحجرها از «عرفان» نام برد. مع‌ذلك متحجرها آنقدر قدرت داشتند كه جلوي تفسير سوره حمد او را بگيرند و گفتن حقايق عرفاني را مانع شوند. شرح دعاي سحر و كتاب آداب الصلاه امام هم نشان مي‌دهند كه امام شبيه همدوره‌اي‌هايش نبود و مثل آنها فكر نمي‌كرد و از ظاهر مذهب و مذهب ظاهر فراتر رفته بود. امام با مثنوي شريف مولانا جلال‌الدين محمد انس و الفتي عيان داشت و چندين و چند بار در سخنراني‌هايش به اشعار اين عارف واصل استناد كرد. لابد آن سخنراني مشهور ايشان را درباره شهادت به ياد داريد. ايشان ابياتي از مثنوي را از بر خواندند و گفتند شهادت، هلاكت نيست. «آنكه مردن پيش چشمش تهلكه است/ نهي لا تلقوا بگيرد او به دست». اگر بخواهيد مشرب فكري امام را سر دربياوريد خوب است نامه ايشان را به عروس بزرگوارشان بخوانيد. همان نامه معروفي كه به دكتر فاطمه طباطبايي نوشتند و در ابتدايش با صميميت سرودند: «فاطي كه زمن نامه عرفاني خواست/ از مورچه‌اي تخت سليماني خواست». اشعار عرفاني امام هم حجت موجهي است كه معلوم مي‌كند ايشان با مشايخ زمانه فرق داشتند و طور ديگري به عالم نگاه مي‌كردند؛ حتي اشتغال به امور سياسي هم مانع از نگرش عرفاني ايشان نبود. با اينكه ساده و صميمي با مردم سخن مي‌گفتند اما مي‌شد فهميد با حافظ و مولانا و سعدي و مشايخ صوفيه انس و الفت دارند و از ارتفاع عرفان به اين عالم نگاه مي‌كنند.
مقام رهبري هم اهل عرفان و ادبياتند و به صراحت درباره مثنوي و نزديكي‌اش به قرآن مجيد اظهارنظر كرده‌اند. همين اخيرا از ايشان نقل قولي منتشر شد كه شهيد مطهري نيز مثنوي را بزرگ مي‌شمرده‌اند و به مولانا جلال‌الدين محمد ارادت داشته‌اند. مع‌ذلك هنوز در بين ارباب عمائم مقاومتي جدي هست كه مولانا را طرد كنند و نگذارند كه مومنين به اين مرد بزرگ نزديك شوند و كتاب‌هاي حكيمانه او را در دست مطالعه گيرند.
 البته از بابت ماندگاري شعر و حكمت نگراني و ترديدي نيست. قرن‌هاست كه خواسته‌اند مولوي را كنار بگذارند و نتوانسته‌اند. پيشتر آمده كه عقب‌تر نرفته. اتفاقا به بركت همنشيني ادبيات فارسي با ظاهر و باطن قرآن مجيد، اديبان ما زنده‌اند و در بين مشتاقان حكمت و دانايي حضوري پر رنگ دارند. خيلي‌ها هستند كه چشم ديدن عرفا را ندارند و از ديدن و شنيدن شعر كهير مي‌زنند، اما حقيقت اين است «كه متاع كفر و دين بي‌مشتري نيست/ گروهي اين گروهي آن پسندند». در طول تاريخ كسي زورش نرسيده كه جاي ديگري را
تنگ بكند. چرا؟
در عالم واقع با همديگر درافتاده‌اند، نامداران را تكفير كرده‌اند و به يكديگر حرف‌هاي درشت زده‌اند. حتي كار به اعدام و مجازات هم كشيده شده اما در آخر كار مثنوي شريف سرحال‌تر و قبراق‌تر و موثرتر حضور دارد و پيرامون خود را روشن مي‌كند. گيرم كه بعضي‌ها آن را با انبر بلند كنند و صاحبش را كافر بنامند و عرصه را برايش تنگ كنند، چه اهميتي دارد وقتي اين عارف قرن هفتم عين ماه نورافشاني مي‌كند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون