• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3839 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۴ تير

مراسم بزرگداشت پنج چهره فرهنگ و هنر برگزار شد

ميهماني باشكوه هنر در تهران

حميدرضا محمدي

مراسم بزرگداشت پنچ چهره فرهنگي و هنري چهارشنبه‌شب گذشته در مجمتع «ديدي بود» برگزار شد. اين مراسم كه به بهانه بزرگداشت محمدعلي كشاورز، اسماعيل خلج، مسعود كيميايي، هوشنگ مرادي‌كرماني و بهروز بهزادي ترتيب داده شده بود با سخنراني اكبر رحمتي، اصغر همت، جواد طوسي و همايون اسعديان، شهرام اقبال‌زاده و محمد بلوري همراه بود تا در پايان از اين پنج چهره تقدير شود. اكبر رحمتي نخستين سخنران اين مراسم درباره محمدعلي كشاورز كه پزشك او اين روزها خروجش را از منزل قدغن كرده صحبت كرد: «بدشانسي‌ام اين است كه همكاري چنداني با استاد كشاورز نداشتم اما خوشبختم كه دوستي عميقي خارج از محيط كار با او پيدا كردم؛ دوستي با هنرمند گرانمايه‌اي چون او براي هركسي سعادت است. كشاورز كارنامه پرباري دارد كه به اصطلاح آدرس سر خود است. ممكن است سال‌ها كار كرده باشي اما در ياد مردم نماني و براي يادآوري‌ات بسيار بگردند اما محمدعلي كشاورز در ذهن‌ها و خاطره‌ها مانده است و مي‌ماند تا هميشه...» سپس نوبت به «اصغر همت»، مديرعامل خانه تئاتر رسيد تا براي حاضران از اسماعيل خلج بگويد. او با اشاره به اين نكته كه در اين جمع، تنها كسي كه شايستگي اين را داشت تا درباره خلج سخن بگويد، اكبر رحمتي بود، توضيح داد: «نخستين‌بار در ابتداي دهه 50 وقتي به تهران آمدم و دانشجوي دانشگاه تهران شدم، نام اسماعيل خلج را شنيدم. زماني كه او در حال ريشه گرفتن بود و برنامه‌هايش را عملي مي‌كرد. در همين اثنا، بهرام بيضايي در كلاس نمايشنامه‌نويسان معاصر، وقتي به نام خلج رسيد، از «گلدونه خانوم» و «حالت چطوره مش‌رحيم؟» به عنوان آثاري بي‌بديل ياد كرد و او را ستود. اواخر دهه 50، زماني بود كه او از راهش در تئاتر ايران كه در حال گام برداشتن در آن بود، گرفته شد. شايد هم خودش خواست امتناع كند. او به جاي آنكه در همان ادبيات نمايشي بماند، از شعر و نقاشي سراغ گرفت. خلج طبع لطيفي دارد و همه اين حوزه‌ها نشان از آن دارد.» همت در پايان صحبت‌هايش ابراز اميدواري كرد تا دوباره اسماعيل خلج را در عرصه تئاتر ببينيم. جواد طوسي، ديگر سخنران اين مراسم درباره كيميايي صحبت كرد. طوسي به اين موضوع اشاره كرد كه خلج و كيميايي، مرداني بودند با ريشه‌هاي اصيل تهراني كه به آنها جفا شد: «كارگاه نمايش اواخر دهه 40 و اوايل دهه 50 براي رسيدن به شرايط مدرنيسم و آوانگاردِ متكي به فرم ايجاد شد و خلج در همين راستا به كار گرفته شود. او كه نوآوري و پايبندي به سنت، دو بال كارهايش بود و كاش كه «قمر در عقرب»ش، منتشر شود كه حس و حال همان دهه را با آميختگي به ناتوراليسم و رئاليسم دارد.» طوسي كيميايي را هم شخصيتي توصيف كرد كه همين موقعيت تاريخي را از منظري ديگر در ساحت سينما دارد و كارنامه كاري او با وجود آنكه در تمام دوراني كه در مقاطع حساس طي كرده فيلم ساخته در كانون سوءتفاهم‌ها قرار مي‌گيرد. او بعدتر متني را خواند كه در مورد كيميايي نوشته بود: «تعلق خاطر من نسبت به آثار مسعود كيميايي و دنيا و جهان‌بيني‌اش جلوتر از رفاقت و سلام‌عليك با خود سينما پيوند خورده و مي‌خورد. مشاهده چندباره قيصر در دوران نوجواني براي من يك اتفاق غيرمترقبه و در عين حال پرجذبه بود. در جامعه ملتهب آن سال‌ها و تداخل و كشمكش ميان تجدد و آرمان‌خواهي و عدالت‌طلبي يكباره با جنس خاص و متفاوتي از قهرمان سازش‌ناپذير روبه‌رو مي‌شويم كه باورپذير است و حديث نفس زمانه خودش را دارد با قيصر، سينماي بي‌جان و هويت‌باخته ما جاني تازه مي‌يابد و قصه، روايت، ستاره، موسيقي متن و لوكيشن در يك اثر سينمايي سر و شكلي ديگر پيدا مي‌كند كه تا آن زمان مشاهده نشده بود. ويژگي بارز مسعود كيميايي در آن دوران تشخص دو گانه‌اش در ساحت سينما و عرصه اجتماعي بود. در پي همين اصل او يك نمونه استثنايي در ميان فيلمسازان ايراني بود كه نامش مثل يك بازيگر شناخته شده تضمين‌كننده فروش فيلم بود. اين بازي هنرمندانه با سينما و دستمايه‌هاي اجتماعي را به وضوح در فيلم‌هاي قيصر، رضاموتوري، بلوچ، خاك، گوزن‌ها و سفر سنگ مي‌بينيم. نكته بارز ديگر زمانه‌شناسي و شرف جامعه‌نگري مسعود كيميايي است كه در گوزن‌ها به اوج خود مي‌رسد و در ادامه مسير و در سفر سنگ همراه با يك حركت خودجوش اجتماعي مي‌شود اما سايه‌روشن افتاده بر اين دوران سينماي كيميايي حكايتي ديگر دارد و بحث جداگانه‌اي مي‌طلبد. او با فيلم‌هايي چون خط قرمز، دندان مار، گروهبان، سرب، ردپاي گرگ، اعتراض، سلطان، جرم و همين قاتل اهلي كه هنوز به نمايش عمومي در نيامده زمانه‌شناسي كاربلدي و تعهد بي‌تكلف اجتماعي‌اش را به اثبات رسانده اما آثار ديگر اين سال‌هايش كه در قد و قواره فيلم‌هاي نامبرده شده قرار نمي‌گيرند مي‌تواند زاييده يك دوران پيچيده و پردست‌انداز و مدام در تغيير تبديل باشد...» در ادامه همايون اسعديان هم خاطره‌اي كوتاه از آشنايي‌اش با كيميايي كه به واسطه اسفنديار منفردزاده رخ داده بود و بعد به همكاري در ساخت فيلم «سِفر سنگ» منجر شد تعريف كرد. شهرام اقبال‌زاده سخنران بعدي از هوشنگ مرادي كرماني گفت. به گفته او مرادي كرماني ملتقاي سينما و ادبيات (كودك و بزرگسال) است: «خود او در خاطراتش مي‌نويسد كه وقتي در سال‌هاي دور مي‌نوشت فكرش را هم نمي‌كرد كه كتابش در گستره ادبيات كودك بگنجد. اين برچسبِ دلچسب اما به لطف شوراي كتاب كودك بر آثار او زده شد. آثار او مصداق همان چيزي است كه در نقد ادبي به آن نقد دوگانه مي‌گويند كه يعني از كودك تا پيرسال، همه آثارش را مي‌خوانند و مي‌فهمند و دوست دارند. جز عرصه سينما كه عزيزاني براي ايران، افتخارآفرين شدند اما هيچ‌كس به اندازه كرماني صاحب جايگاه نيست. چه، آثارش به چندين و چند زبان جهان ترجمه شد. » اقبال‌زاده درباره جايگاه جهاني مرادي كرماني هم توضيح داد: «او هربار جزو برگزيدگان جايزه هانس كريستين اندرسن است و اگر ترجمه‌هاي بد از آثار او نبود، به يقين اين جايزه را به خانه مي‌برد. هرچند كه او هميشه بر صدر بوده است. اگر جايزه اندرسن، معتبرترين جايزه است اما گران‌بهاترين جايزه اين حوزه، آستريد ليندگرن است و او امسال از سوي دو نهادِ انجمن نويسندگان كودك و نوجوان و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان براي اين جايزه معرفي شد. او كه آثارش خوشخوان و روان‌خوان است و از مردم و براي مردم نوشته است... » تقدير از بهروز بهزادي، روزنامه‌نگار، آخرين بخش اين مراسم بزرگداشت بود. محمد بلوري به عنوان سخنران اين بخش با اشاره به اينكه من و بهزادي دو رقيبِ سرسخت در كيهان و اطلاعات بوديم، توضيح داد: «زماني كه او در سال 1347 به اطلاعات رفت، من 10 سالي مي‌شد در كيهان بودم. دانشجوي روزنامه‌نگاري بود. امتحان داد، قبول شد و عباس مسعودي گفته بود كه بيايد. گزارش‌نويسي به شكل درست آن را، او در روزنامه‌نگاري ايران برقرار كرد. » بلوري اما وجه تشابه او و رقيب و رفيقش را حضور در سرويس حوادث دانست و گفت: «بهزادي زرنگ بود. زمستان سردي بود و جاده هراز بر اثر برف و بهمن بسته شده بود. هر دو روزنامه خبرنگاراني را فرستادند براي تهيه گزارش. اعلام شد كه جاده بسته است و قرار شد كه هيچ كس خبري كار نكند. خبرنگاران من برگشته بودند اما او مانده بود و عصر روز بعد، عكس و تيتر يك اطلاعات شد...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون