چه موقع ذهنيت از انقلاب مثبت خواهد بود؟
دهه فجر خاطره و يادآور اتفاقات مهمي در تاريخ ايران است. كساني كه آن روزها را به ياد دارند نيك ميدانند كه شور و شوق و اميد مردم نسبت به آينده در اوج خود بود. مردم حس ميكردند كه در حال نوزايي تاريخي و سياسي هستند و در جايگاه و مرتبهاي شايسته قرار گرفتهاند. احساس مردم نسبت به خودشان و به ديگران و به حكومت از نوع ديگري شده بود كه در تاريخ ايران مسبوق به سابقه نبود. ولي اكنون كه به گذشته نگاه ميكنيم، گذشتهاي كه 36 سال از آن تاريخ ميگذرد، چه احساس و برداشتي از دستاوردهاي آن انقلاب مردمي داريم؟ روشن است كه همه مردم پاسخ يكساني به اين پرسش نميدهند. از موافق مطلق در يك سر طيف تا آن سر طيف را ميتوان ديد، در اين ميان ترديدي نيست كه بخشي از موافقان انقلاب نيز نسبت به آنچه كه در اين 36 سال رخ داده ديدگاه انتقادي دارند، ولي هركدام از يك منظر و آبشخور منتقد عملكردها هستند. برخيها خامي و بيتجربگي را منشأ نارساييهاي سالهاي بعد ميدانند، برخيها عدول از ارزشهاي انقلاب را منشأ اين مشكلات ميدانند، برخي نيز خيانت اين و آن فرد يا دشمنان خارجي را عامل اصلي معرفي ميكنند و... و به قول معروف هر كس از ظن خود به فهم مشكلات ميپردازد. مشكل مهمتري كه در اين ميان وجود دارد، نگرش و وضعيت كساني است كه در زمان انقلاب كوچك بوده يا اصلا به دنيا نيامده بودند كه اين گروه قطعا بيش از 75 درصد جمعيت كنوني كشور را تشكيل ميدهند. انقلاب اسلامي در سال 1357 براي اين گروه نه يك تجربه و خاطره شخصي، بلكه يگ گزاره تاريخي مثل ساير اتفاقات تاريخي است، و از خلال فيلم و كتاب و... با آن رابطه برقرار ميكنند. پرسش اساسي اين است كه چگونه و در چه شرايطي ميتوان ارتباط نسلهاي بعدي و حتي نسل انقلاب را به نحو موثري با انقلاب برقرار كرد؟ بطوري كه انقلاب را نه فقط در خاطرهها يا در كتابها و فيلمها و سرودها، بلكه در زندگي روزمره خود تجربه كنند و از آن لذت ببرند و خود را در آن واقعه شريك و جزو بخشي از هويت خود بدانند. نمونهاش هم وجود دارد. از وقوع انقلاب كبير فرانسه بيش از 200 سال ميگذرد ولي اكنون بسياري فرانسويها خود را با اين انقلاب تعريف ميكنند و جزو ويژگيهاي مهم هويت فرانسوي خود و تاريخ فرانسه ميدانند، با وجود اينكه ميدانيم پس از اين انقلاب بحرانهاي بزرگي در فرانسه به وجود آمد؛ بحرانهايي كه شايد هيچ كدام از فعالان و رهبران انقلاب فرانسه و نيز مردم عادي انتظار آن را نداشتند. اين موضوع را ميتوان درباره تونس و مصر امروز هم ديد. شايد كساني كه در جنبش تونس بودند، هيچگاه تصور نميكردند پس از مدت كمي سياستمداران رژيم قبل از جنبش، مصدر امور شوند، ولي گمان نميرود كه انقلابيون آن حركت را در فراري دادن بنعلي اشتباه بدانند، در حالي كه در مصر قضيه برعكس است و نوعي نااميدي رايج است و در سالگرد قيام مردم مصر، درگيريهاي خونيني رخ داد كه به نظر تمامنشدني است و از آن انقلاب چيز دندانگيري براي مردم مصر باقي نمانده است. تفاوت در چيست؟ هر انقلابي در اصل فقط و فقط يك شعار محوري و مورد اتفاق دارد و ساير شعارها و اهداف برحسب اينكه چه كسي يا چه گروهي آن را بيان كند، فرق ميكند. شعار محوري انقلاب، همان اعمال حق حاكميت مردم است. در واقع اگر در يك حكومت به اين شعار و اصل احترام گذاشته شود، ديگر انقلاب معنايي ندارد. انقلاب فقط وقتي معنا دارد كه يك حكومت به نحو نظاممند و غيرقابل اصلاحي (يا حداقل از نظر مردم غيرقابل اصلاح) اين اصل را نقض كند. در اين صورت چپ و راست، مسلمان و غيرمسلمان، زن و مرد، فقير و غني، ميتوانند عليه آن حكومت متحد شده و قيام و انقلاب كنند. البته در اين ميان هركدام به تناسب خواستهاي خودشان نيز شعارهايي ميدهند، و بطور طبيعي از ميان آنان يك گروه در اكثريت است. ولي ركن اساسي و مشترك همه آنان، همان حق حاكميت ملت و حكومت براساس راي مردم است؛ موضوع و اصلي كه اگر در ادامه انقلاب رعايت شود در هيچ دوره بعد از آن از جانب هيچ فرد يا گروهي مورد اعتراض نخواهد بود.
انقلاب اسلامي نيز مستثنا از اين قاعده نيست. ركن اساسي وقوع آن، نقض نظاممند و بيش از حد حق حاكميت مردم از جانب رژيم شاه بود و به همين دليل قريب به اتفاق گروههاي فكري و... در مبارزه با آن متحد شدند تا حق حاكميت مردم را برگردانند، و تا وقتي كه اين اصل در جامعه و سياست جاري و ساري باشد و رعايت شود، همه مردم به سرمنشأ شكلگيري اين انقلاب با ديده احترام خواهند نگريست، مستقل از اينكه در اين فاصله چه تجربيات خوب يا بدي را از سر گذرانده باشند. انقلاب مشروطيت هم از همين حيث مورد احترام است، زيرا در نفي خودكامگي شاهان و نيز براي برقراري حكومت قانون و اراده مردم بود، اگرچه عوارض شديدي بعد از اين انقلاب در ايران و براي مردم حادث شد. بنابراين انقلاب اسلامي هم به ميزاني مورد احترام و در ياد و خاطره نسلهاي بعد خواهد ماند كه اين اصل اساسي يعني امكان شكلگيري آزاد اراده مردم در تعيين سرنوشت خود محترم شمرده شود و اميدواريم كه هيچگاه غبار منفي بر ذهنيت تاريخي مردم ما نسبت به اين انقلاب ننشيند.