• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4020 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۶ بهمن

گزارش به خاك وطن *

يوريك كريم‌مسيحي

«اجسادِ ريخته؛ بيابان. پُشتِ ديوارِ يك شهر. سكوت.»
وقتي نخست‌بار در سال‌هاي نوجواني‌ام اين نخستين كلمات فيلمنامه «آهو، سلندر، طلحك و ديگران»، سه فيلمنامه همراه از بهرام بيضايي را خواندم، به نظرم تصويري رعب‌آور اما غيرواقعي آمد، چنان كه خودِ فيلمنامه نيز مي‌خواست استعاري به نظر‌ آيد. اين كلمات و آن «سكوتِ» مختومه‌اش سال‌هاي درازي با من بود تا سال‌ها پس از پايان جنگ خودمان، عكسي از نخستين سال‌هاي اين جنگ ديدم. عكس «جاده خرمشهر، اولين روز از عمليات بيت‌المقدس، 1361»، عكسي كه نمي‌دانستم عكاس آن كيست. در سال‌هاي جنگ عكاسان چندان نامي نداشتند و خود نيزچندان در پي ثبتِ نام‌شان نبودند. شور و حالي بود و تعهدي و وظيفه‌اي و هيجاني و حرفه‌اي. نه كسي نام مي‌خواست، نه اعتباري اغواكننده پراكنده بود كه كسي بخواهد با نامش آن را درو كند. عكسِ منقلب‌كننده، تكان‌دهنده و لرزه‌به‌تن‌افكنِ «جاده خرمشهر...» را سعيد صادقي گرفته بود.
هر عكس گزارش مي‌دهد از دوره خود، به دوره خود و براي پس از اين دوره. در بين عكاسانِ شاخه‌هاي پُرشمار عكاسي، عكاس‌هاي جنگي و خبري و اجتماعي، (شاخه‌هايي كه به ترتيبِ لزوم، ضروري بودن و اهميت، داشتن شجاعت و شهامت در آنها شاخصه‌اي ضروري و كليدي است، ويژگي‌اي ذاتا ارزشمند) بيش از ديگر شاخه‌ها ارتباطي مستقيم با گزارشگري دارند. گزارشگري عكس‌ها براي امروز است و فردا، اما فرداييان چگونه به آن عكس‌ها، عكس‌هاي حالا تاريخي شده، خواهند نگريست؟ امروز، فرداي جنگ هشت‌ساله است. هنوز حاضران در جنگ زنده‌اند و بازماندگانِ رفتگان زنده‌اند. ما امروزيان به عكس‌هاي جنگ چگونه نگاه مي‌كنيم؟ براي ما آيا عكس‌ها تاريخي‌اند؟ اسطوره‌اي؟ ياد و خاطره؟ يا كه تزييني؟
عكسِ جنگ گزارش جنگ است و عكاس جنگ گزارشگرِ جنگ. در عكاسانِ جنگِ خودمان سعيد صادقي گزارشگري مهم است. مهم از اين رو كه در اغلب عمليات‌هاي جنگي شركت كرده و گزارش‌هايي به‌واقع صريح، عريان، بي‌رحم، خشن اما راست و درست و دقيق ثبت كرده است. او كه در غيرعمليات‌ها نيز هميشه آن پشت‌ها مي‌پلكيده، عكس‌هاي عميقا تاثيرگذاري از خلوت رزمندگان و زندگي پشت جبهه‌شان گرفته است. پلكيدن لفظي مناسب براي عكاس جنگ است چرا كه بايد خيلي باشد و اصلا نباشد. بايد باشد و ديده نشود، نه به چشم خودي و نه قطعا به چشم دشمن. به گواه عكس‌هاي بسيار پُرشمار سعيد صادقي از لحظه‌هاي حساس و غيرحساس جبهه و پُشت‌جبهه، پيداست كه او، كه جانش را در كف يك دست و دوربينش را در كف ديگر دستش گذاشته و از آن ديار جنب نخورده، پِلِكنده كاركشته و خلّاقي بوده است.
عكاسان جنگ در بعد از جنگ سرنوشت‌هايي گوناگون پيدا مي‌كنند. يكي به جنگي ديگر مي‌رود، يكي نانِ حضورش در آن سال‌ها در جبهه را مي‌خورد، يكي از همه گذشته‌اش مي‌كند و برقرار يا بي‌قرار، با دلي شكسته به زندگي شهري و اجتماعي بازمي‌گردد. يكي دنبال عكاسي از طبيعت و اشيا و خط‌كشي‌هاي كف خيابان‌ها مي‌رود، يكي سر از بيمارستان يا آسايشگاه بيماري‌هاي جسمي يا روحي يا رواني درمي‌آورد (همچو آني كه در مستند «ماشين روز قيامت» اثر سودابه مراديان، 1384 تا 1388، ديديم) . سعيد صادقي اما سرنوشتي ديگر يافت يا درست‌تر اينكه سرنوشت ديگري براي خود ساخت. بعد از جنگ او به همه امتيازات اهدايي يا درخواستي پشت كرد. بعد از اتمام جنگ، عكاسي جنگ اما در او تمام نشد. چندان كه بعد از 25 سال پس از پايان جنگ، او كه دغدغه و خواب و خوراكش، كلام و نگاهش، با سال‌هاي درازي بود كه جواني و بزرگسالي او را ساخته و پرداخته بود، عزم كرد تا به دنيايي بازگردد كه در آن هويت دارد و آن را وطن خود مي‌داند (مستند «چشم جنگ»، يوسف حاتمي‌كيا، 1394، در اين باره است) . از اين رو رفت پي كسانش، پي آناني كه ازشان عكس گرفته بود. كساني كه باهاشان زندگي كرده بود و آنان با او زندگي كرده بودند. كه مي‌داند؟ شايد آنها هم منتظر سعيد صادقي بودند تا كه بيايد و به ‌اتفاق هويت خويش را بازبيابند.
*آمده از نام كتاب نيكوس كازانتزاكيس: گزارش به خاك يونان.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون