ادامه از صفحه اول
ایران و نظامات کسب درآمد
مایل است به کشور و مردم خود خدمت کند. حوزه فعالیت دولتی، حوزه خدمت به کشور و مردم است. البته عده اي از آنان که در این حوزه فعالند، انتظار درآمد و ثروت دارند ولی درآمد و ثروتی که آنها به دست میآورند در حد طبقه متوسط جامعه است و دولت سکوی قرار گرفتن در طبقه ثروتمند نیست. کارگزاران دولت باید امکان زندگی در رفاه مناسب را داشته باشند. جای جستجوی بیش از این در دولت نیست. برای فعالان دولتی درآمد و ثروت وسیله است نه هدف.و گرایش سوم مربوط به آنان میشود که زندگی خود را وقف خدمت به دیگران میکنند و به دنبال درآمد و ثروت نیستند. مبلغان مذهبی نمونه برجسته این دسته از مردمند. آنان به سقفی و نانی اکتفا میکنند تا تبلیغشان کارساز شود. اجر آنان با خداوند است و نه با بندگان او. هر اندازه مبلغ مذهبی سادهزیستتر و بیاعتناتر به دنیا باشد، نفوذ او بیشتر میشود و هر چه نگاهش به دنیا معطوفتر باشد، کمتر توان تاثیر خواهد داشت. سوره شعراء در قرآن عرصهگاه شرح زندگی پیامبران بزرگی نظیر نوح، هود، صالح، لوط و شعیب است که همه به قوم خود متذکر میشدند که از آنان اجری نمیخواهند و پاداشدهنده آنان پروردگار و فرستنده آنان است.در ایران دو پدیده مشاهده میشود. پدیده اول این که نزد عده اي، دولت عرصه منافع شخصی است نه عمومی. آنها به دلیل خدمت به مصالح کشور و مردم در دولت حضور ندارند، آنها برای خود وارد دولت شدهاند. اینان دولت را وسیلهای برای درآمد و ثروت میکنند و در جاهایی به این نتیجه میرسند که در دولت با سرعت بسیار بیشتر به این مقصود دست مییابند. این چنین است که در سالهای اخیر رسانهها بیشتر آشکار ساختهاند که شماري از کارگزاران عالی کشور به درآمدها و ثروتهای شگفتآور در بخش دولتی دست یافتهاند. در مواردی، درآمد و ثروت به دست آمده به هیچ عنوان در بخش خصوصی قابل تصور نیست. در چنین حالتی، دولت و سیاست اسبابی را براي اين عده فراهم ساخته که برای آن به وجود نیامده است.پدیده دوم این که بین این سه عرصه مرزها فرو ریخته است. بدین صورت که هم از بخش خصوصی کسانی سر از دولت در میآورند و هم مبلغان مذهبی به دولت میآیند و از منافع آن بهرهمند میشوند. از طرف دیگر دولتیها هم به جاهای دیگر میروند، مثلا میتوانند فعالیت خصوصی داشته باشند یا میل به تبلیغ مذهب یابند. در کشور ما باید در اسباب، آثار و آفات چنین وضعی بسیار اندیشید.
پندار، گفتار و كردار سفارشي
اما وقتي ارشاد در جريان تغيير و تحولات اقتصادي كشور در دهه هشتاد دستش از سرمايه خالي شد، اهميتاش هم در مميزي و جهت دهي سينماي ايران در حد مجري دستورات ديگران كاهش يافت. سينماگران هم كه به روشي جز مقاطعهكاري سينمايي براي جور كردن هزينههاي فيلمهايشان در اقتصاد كاملا دولتي راه ديگري بلد نبودند، دنبال سرمايههايي رفتند كه مجبور بودند در پي آن هويت خود را با خواستههاي آنها تعريف كنند. ديگر دولت و ارشاد اهميتشان در حد اجراي مقررات تنزل پيدا كرده است. ديگر بر خلاف دهه شصت ارزش فيلمنامهها به مهر مميزي ارشاد نيست، بلكه فيلمنامهاي قابل حرف است كه يك سرمايهگذار بانفوذ رويش دست گذاشته باشد. وابستگي ماهيت سينماي ايران به جريانهايي كه با سرمايه خود درون توليدات را فتح كردهاند باعث شده كه برخي فيلمهاي سينماي ايران بهشدت بوي سوگيريهاي اقتصادي و سياسي بدهد. رفتار و كنش فيلمسازان درباره آثارشان نشان ميدهد كه آنها به سفارش فقط فيلم نساختهاند، بلكه سفارشي هم فكر ميكنند، سفارشي هم حرف ميزنند و سفارشي هم رفتار ميكنند. اتفاقا در اين مسير ابراهيم حاتميكيا از همه صادقتر و روراستتر است. او در راستاي هويتي كه از ابتدا داشته از سرمايههاي همان هويت دفاع ميكند. اما آنهايي كه ختم استقلال گرفتهاند و براي سقوط اخلاقي جامعه مرثيه ميخوانند و براي دفاع از حقوق پايمال شده ديگران رنگ لباسهايشان را عوض ميكنند، شرايط تازهاي از مميزي در تاريخ سينماي ايران را نقطهگذاري ميكنند. دوراني كه سرمايه و صاحب سرمايه نه تنها شكل فيلم كه رفتارها، كنشها وگفتار فيلمسازان را هم جهت ميدهد. در چنين شرايطي آيا فيلمهاي به اصطلاح خالتور كه پولشان را از پنجره كوچك گيشه به دست ميآورند، فيلمهاي شريفتري نيستند؟ بدون شك در دورهاي كه بسياري از مردم در زمستان براي داشتن سرپناه و نان بدترين شرايط را تحمل ميكنند، آيا حيف و ميل نكردن سرمايههاي ملي و نساختن فيلمهاي سانسور- سفارش رفتار انساني و اخلاقي و با ارزشتري نيست؟ به قول ناصر ملكمطيعي كه سالها تلاش بيهودهاي شد تا با صفت «بازيگر فيلمفارسي» تخفيفاش دهند، «شرف آدم در زندگي بيشتر به كارهايي است كه نميكند.»