هاشمي به روايت هاشمي (36)
از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي دانيد كه دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كرده ايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در اينجا به مسائلي درمورد اصلاحات سفيد شاه و اهداف امريكاييها از حمايت از اين برنامههاي رژيم پهلوي پرداخته است. وي در بخش ديگري از اين مصاحبه همچنين درباره اتفاقات پانزده خرداد و همچنين وضعيت طلاب در سربازخانهها نكاتي را تشريح ميكند كه در شماره امروز ميخوانيد.
شما فكر نميكنيد كه تاثير طلبههايي كه به سربازي اعزام شده بودند در محيط سربازخانه باعث شده بود كه سياست اينها چنين اقتضا ميكرد كه طلبهها فرار كنند و از خدا ميخواستند كه به يك نحوي... از شر اينها راحت بشوند؟
كاملا، ما همين جور فكر ميكرديم. يعني من خب، برايم روشن بود كه اينها پشيمان شدند. اينها همان هفت-هشت روز اولي كه آن حادثه پيروزنيا پيش آمد و مثل بمبي منفجر شد توي سربازخانه، اينها پشيمان شدند و ديگر هم متوقف شد. يعني بعد از روزهاي اول، اينها ديگر سربازگيري نكردند و احتمالا مايل بودند كه ما فرار بكنيم. هم بيرون، از جسارت و جرأت ما كم بشود و مشكل پرونده و اينها، داشته باشيم هم آنجا نباشيم. بالاخره اگر ميخواستند ما را آنجا به عنوان يك سرباز خاطي هم بگيرند زندان بكنند، خب، اين كار را بيرون، سازمان امنيت ميكرد. يعني هيچ دليل ديگري نداشت ما را نگه دارند. بدنامي برايشان داشت، اثر نامطلوبي هم در آنجا از نظر آنها داشتيم. تحقيقا اينها پشيمان شدند از كارشان و مايل بودند لااقل طلبههايي كه حركتي ميكردند، فرار بكنند و يكي از ادلهاي كه ما را تعقيب نميكردند و خيلي سخت نميگرفتند همين بود. عملا من دو ماه كه تو سربازخانه بودم، يكي دو ماه هم در همين منطقه متواري بودم كه خب، طبعا زياد نميتوانستم فعال بشوم. يك تابستاني هم رفتم توي نوق ماندم كه فاصله داشتم با بيرون البته خب، رابطهاي بود، اما آن طور نبود. اينها همه زماني است كه امام هم توي قيطريه بودند. يعني مدت آخرش آن سه ماهي كه من نوق بودم، امام هم توي قيطريه بودند. مبارزه هم آن ماههاي اول وقتي كه مهاجران برگشتند يك مقداري افت كرده بود؛ اشكال ديگري به خودش گرفته بود. عمدتا رفته بوديم سراغ يك كارهاي مخفي و محور مبارزه موقع شده بود آزادي امام. يعني بيشترين اعلاميهها و چيزهايي كه صادر ميشد و كارهايي كه ميشد اين بود، اعتراض مهم اين بود كه امام
چرا آنجا هستند.
بنابراين در اين مقطع من حضورم در مبارزه به شكل علني و درگيري با دستگاه زياد نبوده بعد هم باز به خاطر پروندهام، توقع از من نبود كه منبر داغي بروم يا منبر بروم اصلا، يا فعاليت علني بكنم. به شكلي اين هم جزو الطاف خداوند بود كه به هر حال كساني باشند كه حساسيت دستگاه رويشان نباشد، كارهاي مبارزه را انجام بدهند. من احساس ميكنم از اين مقطعي كه آمدم قم، دوباره تا بازداشتم كه اولين بازداشتم اتفاق افتاد. باز در آن بازداشت هم حساسيت خيلي شديد روي من پيش نيامد، تا بعد. البته اول حساس بودند؛ بعد كمكم تعديل شد، توي اين مقطع. باعث اين بود كه يك مقدار فرصتي به ما داده شد كه ما يك قدري به سازماندهي كارهاي مبارزه و رسيدن به كارهايي كه فرصت احتياج داشت
ميپرداختيم.
مقطع موثري بود كه حالا ديگر بايد در بخشهاي بعدي، صحبت كنيم. در اولين بازداشتي كه من شدم -حالا مدتي بعد است كه ميرسيم- در همين قضيه منصور بازداشت شدم. مرا بردند قزلقلعه. اولين كسي كه با من مواجه شد سرهنگ مولوي بود تو قم. يك دو روزي بوديم تو قم و تو راه چيزي نگفتند. آنجا كه رفتيم او به من گفت كه تو سرباز فراري هستي يعني اولينباري كه تو ساواك به رخ من كشيدند كه تو فراري هستي آنجا بود. بعدا هم روي اين مساله هيچ بازجويي نكردند كه تو چطور فرار كردي، كجا رفتي، كجا بودي حساسيتي روي فرار از سربازي هم نشان ندادند. شما سوالتان را مطرح نميكنيد؟
سوال من اين است كه اصولا قيام پانزده خرداد چرا به وقوع پيوست و در روز پانزده خرداد چه حوادثي به وجود آمد؟
بسماللهالرحمنالرحيم من در مصاحبه قبلي گفتم، در موقعي كه پانزده خرداد اتفاق افتاد، من تو باغشاه سرباز بودم. طبعا در متن حوادث مستقيما نبودم. غير از حوادثي كه آنجا اتفاق ميافتاد و از آنجا ميفهميدم يا بعدا آمدم بيرون تو اخبار و اينها و برخوردها و اطلاعاتي كه به دست آوردم. اينكه چرا به وقوع پيوست خب، سلسله حوادث منتهي شد به اينجا. طراحي براي چيزي مثل پانزده خرداد كه اتفاق افتاد من خيال ميكنم نه از طرف ما بود، نه از طرف دولت به اين صورت و نه از طرف خارج، كه آدم بگويد دستهاي مرموزي اين مجموعه را به وجود آورد.