• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 8 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۳۰ مهر

نگاهي تاريخي به نمادها و شيوه‌هاي عزاداري در محرم

« نمـاد»ها در محـرم

محرم و نشانه‌هاي نمادين مراسم ماه محرم از دل فرهنگ مبارز تشيع برخاسته، در ابعاد زمان و مكان، جلوه‌هاي نمايان و مشخص در سرزمين‌هاي حوزه فرهنگ ايراني پيدا كرده است. جريان سرخ عاشورا در رگ و پي سنت‌هاي كهن نيز نشسته و همه آن ارزش‌هايي را كه شايسته تداوم در جريان فرهنگ بود، با خود همراه كرده است. به اين ترتيب به محور بينش و جهان‌بيني مردمان اين سرزمين، مراسم ماه محرم، جلوه‌گاه ملموس نبرد نور و ظلمت و نماد ستيز داد و بيداد شد و رويارويي حق و باطل را در نمونه شكوهمند عاشوراي كربلا به نمايش گذاشت.

بنابراين، مراسم ماه محرم، در كليت خود يك نماد است. اما، بد نيست براي بينش‌بيشترتعريفي از فرهنگ و توضيحي درباره نماد و نشانه‌هاي نمادين داشته‌باشيم.

مراسم ماه محرم، سرشار از نشانه‌هاي نمادين است، كه در دسته گرداني‌ها، در تعزيه (شبيه) خواني‌ها و در ديگر آيين‌ها و رسم‌هاي معمول، در صورت‌هاي گوناگون جلوه مي‌كنند. در قالب‌هاي شيئي، حركت و رفتار، رنگ، صدا، كلام، زمان، مكان، شخصيت و مانند اينها. در همه موارد، بيان نمادين جلوه‌اي هنري دارد و در آن از هنرهايي مثل نمايش، موسيقي، شعر، نقاشي، انواع هنرهاي دستي و جز اينها بهره مي‌گيرد. نشانه نمادين گاهي در قالب كليت يك رسم مي‌نشيند و در مواردي جانمايه اعتقادي رسم يا مراسم، در پيوند با يك آرمان، هدفمند و انديشيده در اين كالبد قرار مي‌گيرد؛ كالبدي كه ممكن است پيش از آن محتوايي ديگر، بدين شكل، اما نه بدين وجود و جان را در خود جاي داده است. از اين‌گونه است توق، علم، نخل، كتل، و انواع پرچم‌ها، در بيشتر مناطق ايران، «علم گيسو» در يزد و بيرجند و برخي نقاط ديگر، طشت‌گذاري‌ در منطقه اردبيل و خلخال، گهواره‌هاي كوچك نذري در پاره‌اي نقاط، و شمع و چراغ در بيشتر مناطق؛ تعزيه در كليت نمايشي آن و با محتواي گوناگون نمادين؛ همچنين مكان آييني، مثل امامزاده و تكيه و كنار چشمه و درخت مقدس و مانند اينها؛ و زمان آييني، مثل گياه در مراسم عاشوراي آبادي‌هاي واقع در دره‌ها و دامنه‌هاي البرز و ظهر، نماد لحظه شهادت امام(ع) در مراسم عاشوراي بيرجند، و نيز در تفرش كه با بانگ هم آواي «كشته شد حسين، يا رسول‌الله، نور نيرين، يا رسول‌الله» هيجان به اوج مي‌رسد، و «نخل» بر سردست‌هاي مردان سوگوار به حركت در مي‌آيد و شب در همه نقاط و در شب‌هاي عاشورا و شب‌هاي شام غريبان.

نمادها و آيين‌هايي كه شايد بتوان‌به‌طور خلاصه از آنها ‌اين‌گونه ياد كرد.

1-‌ بيرق و علم

از جمله وسايل متداول در دسته‌هاي عزادار، حمل بيرق و علم است. بيرق، همان علم است و علم، به معناي پرچمي است كه نشانه و معرف چيزي است. شخصي كه علم را حمل مي‌كند، علمدار ناميده مي‌شود. «سابقه علم، بسيار طولاني و قديمي است و پيش از اسلام و پس از اسلام، در بين اقوام، جمعيت‌ها، لشكرهاي كشورها مرسوم بوده است». دسته‌جات حسيني نيز از قديم، علم‌هايي را با خود حمل مي‌كنند كه نشانه‌هاي شناسايي آنها، هم به عنوان دسته عزادار و هم هيات محلي آنان است اين پرچم‌ها، معمولا سبز، سرخ و سياه و پس از انقلاب، پرچم سه رنگ جمهوري اسلامي هستند؛ البته پرچم‌هايي با رنگ‌هاي ديگر نيز وجود دارد.

نخستين علم‌ها، چوب خشك شده يك صنوبر يا يك درخت كشيده قامت مانند آن است. هنوز نمونه‌هاي اين‌گونه علم‌ها در روستاها و از جمله در روستاهاي مناطق اراك در حوزه مركزي و مراغه در حوزه آذربايجان ديده مي‌شود و در مراسم ماه محرم مورد استفاده قرار مي‌گيرد. تنه درخت يا تنه اصلي علم را طي سال در گوشه‌اي از مسجد يا تكيه نگهداري مي‌كنند و در آغاز محرم جامه و پارچه‌ها و دستمال‌هاي رنگارنگ نذري را بر آن مي‌پوشانند. گونه ديگري از ارتباط درخت و علم را در نقش درخت سرو مي‌بينيم كه آن نيز چون صنوبر درختي كشيده قامت و بلند بالا است. نقش سرو بر صفحه پيشين نخل‌هاي عزا در حوزه كوير ايران، نقش بارزي است و به احتمال صورت تحول يافته خود درخت سرو است، كه به نشانه پيكر شهدا همراه دسته‌جات عزادار حمل مي‌شده، و امروزه نخل جاي آن را گرفته و سرو بر پيشاني نخل نشسته است. توجه به اين نكته كه مقطع عمودي همه اين‌گونه نخل‌ها و از جمله صفحه پيشين آنها، به شكل كلي سرو ساخته شده است، اين گمان را به يقين نزديك مي‌كند؛ و نيز نقش‌هاي سرو خميده به نشانه سوگواري، بر روي سفالينه‌ها و نقاشي‌ها و نگاره‌هاي بازمانده از دوره‌هاي مختلف تاريخي، شاهد ديگري بر اين مدعا است.

وجه دلالت درخت، بر اينكه در جايگاه نماد شهيد نشسته و علم شده به دو سبب است، يكي اينكه بالاي بلند درخت نشان از عروج شهيد دارد و ديگر اينكه افكنده شدن درخت، به معني از بين رفتن آن نيست، باز سر مي‌زند و بر جاي آن پاجوش‌هاي بيشتر قامت مي‌كشند. چنان كه شهادت نيز پايان زندگي نيست؛ خون شهيد مي‌جوشد و رمز حيات و تداوم مقاومت حق و نيكي و روشني، در برابر باطل و پليدي و تاريكي است.

نخستين علم‌ها به تناسب شرايط فرهنگي و اجتماعي در مناطق مختلف و به ويژه در شهرها، از صورت يك درخت و آرايه‌هاي رنگين آن خارج شدند. تيغه‌هاي فلزي بر بلندي بالاي آنها افزوده شد. تنه درخت به صورت پايه اصلي و تنه علم در آمد. توغ‌هاي بزرگي كه در برخي شهرها در مراسم سوگواري سالار شهيدان همراه دسته‌هاي عزادار حمل مي‌شوندو گونه گونه علم‌هايي كه در اجزاي فلزي و فولادين آنها، آثار انواع هنرهاي سنتي و دستي از فلزكاري و خطاطي و نقاشي و مانند اينها به چشم مي‌آيد و با پارچه‌ها و زيورهاي گوناگون آراسته مي‌شوند، صورت‌هاي تحول يافته همان علم‌هاي چوبين است.

علم، در جايي نشان و معرف شخص است، شخصي كه باني ساختن آن شده است. اين‌گونه علم‌ها، گاهي در نسل‌هاي بعدي معرف فرزندان و طايفه بانيان آنها مي‌شوند. چنين است در تجريش و تفرش و برخي نقاط ديگر و در جايي نشان گروه و تكيه و محله است؛ مثل تهران و شهرهاي گيلان و نقاط و مناطق ديگر. به ويژه در روستاها علم‌هاي قديمي، نشان روستا و محله‌اند و به هر حال، علم با هر گونه تعلق و نشانه، تجلي وجود و نماد علم و علمدار كربلا است. اما در معدودي نقاط، علم به جاي چهره‌هاي مقدس ديگري هم مي‌نشيند؛ چنان كه در ميناب علم‌ها نماد چهارده معصوم‌اند و گردش علم‌ها و تقدم و تاخر ورود آنها به مراسم و در روزهاي خاص، روايتي آييني و نمادين از تاريخ، انديشه و آرمان تشيع است. در مراسم ظهر عاشوراي بيرجند، جامه از تن علم‌ها بيرون مي‌كنند و آنها را بر زمين مي‌اندازند و چنين مي‌نمايانند كه آنها شهيدان كربلايند و آن زمان و مكان ظهر عاشوراي كربلاي راستين، كه خود دو نشانه نمادين از زمان و مكان قدسي است. و بر اين شهيدان (علم‌ها) زار مي‌گريند و با ياد شهيدان كربلا سوگواري مي‌كنند.

علم‌ها در شهرهاي بزرگ به تبع گذرگاه‌هاي عريض، علاوه بر بلندي بالا، در جهت افزايش تيغه‌ها نيز تكامل يافت و باز هم به انواع تزيينات آراسته شده و گونه‌هاي مختلف اشكال و اشياي نمادين مقدس يا اشيايي كه هاله‌اي از باورها و اعتقادات مذهبي بر گرد خود دارند از نقش مايه‌هاي مانده در ناخودآگاه جامعه جان گرفتند و آرايه‌هايي بر پيكر اين علم‌ها شدند. شهر تهران زادگاه اين‌گونه علم‌ها است كه در اصطلاح مردم علامت ناميده مي‌شوند. علامت‌هاي چند تيغ بزرگ كه حركت دادن آنها، همچون توغ‌هاي قديمي افراد معين و آداب و آيين خاص دارد، اين علامت‌هاي بزرگ چند تيغ كه از تبار علم‌هاي صنوبري هستند، همچون نخل‌هاي عاشورايي حوزه كوير، كه از دل سروهاي عزا برآمدند، نشان جماعت و محله و گروه و دسته شدند. با اين تفاوت كه نخل، نشان نمادين تابوت در برگيرنده پيكر سالار شهيدان امام حسين(ع) است، و علامت‌ها همچنان نشانه‌هاي نمادين علم و علمدار كربلا، حضرت عباس(ع).

2-‌ مرثيه سرايي

عزاي سيدالشهداء را مي‌توان در دو شاخه پي‌گرفت؛ نثر و نظم، كه البته در اين نوشته، بيشتر به «شعر رثا» مي‌پردازيم. در اين مورد، اگر از اشعاري كه پيش از شهادت امام حسين(ع) سروده شده ونيز رجزهاي روز عاشورا چشم بپوشيم، مي‌توان اشعار «خالدبن معدان» ـ يكي از تابعين ـ در شام را هنگام عبور كاروان اسيران اهل بيت و سرهاي بر نيزه، نخستين شعر رثايي در خصوص امام حسين(ع) برشمرد: ‌اي فرزند دختر پيامبر-! سرت را آورده‌اند، در حالي كه به خون آغشته بود. با كشتن تو، گويا آشكارا پيامبر را كشتند. [به خاطر دست يابي به كشتن تو تكبير گفتند، ولي با شهادت تو، ‌الله‌اكبر و لا‌اله الاالله را كشتند.] پس از او مي‌توان از «بشير بن جذلم» نام برد كه پيش از آنكه كاروان اسيران به مدينه برسد در مسجد پيامبر حضور يافت و با صداي آميخته به گريه چنين خواند: ‌اي اهالي شهر يثرب (مدينه)! اين جا ديگر براي شما جاي ماندن نيست؛ زيرا حسين(ع) را كشتند. اشكتان را پي در پي فروريزيد. بدن حسين(ع) در كربلا به خون آغشته و سرش بر نيزه‌ها در گردش است.

 

3-‌ زيارات

يكي از مهم‌ترين و غني‌ترين ابعاد عزاداري و ادبيات عاشوراي، زيارات و رواياتِ زيارات است كه پشتوانه عقيدتي، فلسفي و كلامي شيعه امامي به شمار مي‌آيد. ادبيات به كار رفته در اين زيارات و رواياتِ مربوط به آنها «اصولا و عموما ادبياتي است تعليمي، تبليغي، ارشادي و انساني كه رسالتش، آموزش حق‌جويي و حق‌گويي، ستم‌ستيزي و ستم‌سوزي و ارشاد به اصول آزادي و عدالت و جهت آن، افشاي سه جريان زورمند و زرمند و تزويرمندِ حاكم بر تاريخ انسان، و موضوع آن مسائل عقيدتي، اخلاقي، سياسي و اجتماعي و هدف نهايي آن، رستگاري انسان در دنيا و آخرت است».

دوم-‌ روايات ترويجي ـ تعميمي عاشورا كه امامان (مي‌كوشند تا فرهنگ عاشورا را در زندگي روزانه شيعيان در تمام روزهاي سال گسترش دهند. متن زيارات اين زيارات همانند زيارت عاشورا، زيارت وارث، زيارت ناحيه مقدسه و زيارت مطلقه امام حسين(ع) و نيز دعاهايي چون دعاي عرفه امام حسين(ع) به مثابه متون عقيدتي - آموزشي تشيع، آكنده از آموزه‌هاي ناب توحيدي است؛ آموزه‌هايي چون، اخلاص در پرستش، اخلاص در معرفت، توجه مطلق به خداوند امام‌شناسي، درك حقايق، كشف حقايق، دريافت واقعيت‌هاي تاريخي، شناخت عميق دشمن در سه چهره تاريخيِ قاسطين، مارقين و ناكثين، كسب آمادگي لازم روحي - عقيدتي براي ستيز با بي‌عدالتي، ظلم و جهل حاكم بر زمانه، شناخت دقيق خيانت‌ها و جنايت‌ها، ايجاد بغض و كينه دشمن، تجديد عهد با امام معصوم و آمادگي براي جهاد و شهادت. «در ادبيات اين زيارت‌ها، به ريتم، خاصي توجه شده است؛ زيرا هدف، انتقال حالات عاطفي و روحي و القاي مضامين عاليه بوده است. بنابراين، آهنگ آن، آهنگ تندي است كه از وقار خاصي برخوردار است و حاصلش، بي‌قراري و شكيبايي است» و نيز در آن، زبان حماسه، بطور كامل رئاليستي است. در ادبيات عاشورا، شكواييه، به صورت نقد عقيدتي، سياسي، اجتماعي و نكوهش انساني و اعتراض تاريخي عليه وضع موجودِ هر عصر و نسل تجلي كرده و از پويايي و كارايي تاريخي برخوردار است. جوهره اصلي مضمون و روح مسلط بر زيارات، آگاهي بخشي، ايمان، آزادگي، آزادي، قسط انساني و عدالت اجتماعي است. همچنين ادبيات اين زيارت‌ها، از واژگان خاصي تشكيل يافته كه پيشينه‌اي در ادبيات نداشتند. واژگاني مثل ثار، ثائر، ثارالله، وِتْر، موتور، قتيل، وترالله، شاهد، مشهود، المظلوم و... در قرون متمادي نيز كتاب‌هاي بسياري در خصوص آداب زيارت نوشته شده است.

 

4-‌ روضه و مقتل

يكي از نمادهاي مهم و اساسي عزاداري سيدالشهداء(ع) مقتل‌خواني، روضه‌خاني و مقتل نگاري است. در خصوص مقتل‌خواني، بايد اذعان كرد كه نخستين كساني كه به شرح حوادث و وقايع عاشورا و صحنه‌هاي شهادت شهيدان كربلا و پيام خون آنها پرداختند، كاروان اسيران اهل بيت (و در رأس آنان، امام سجاد(ع) و زينب كبري) بودند كه با آهنگي حماسي و حزين، به تبيين مظلوم بودن عاشوراييان و طرح آموزه‌هاي عاشورايي در ميان مردم، اعم از دوست و دشمن كوشيدند. بازماندگان حادثه كربلا و پيام‌آوران خون سرخ حسيني، هرجا كه فرصتي مي‌يافتند، به رسالت خويش مي‌پرداختند، شمع قيام را فروزان نگاه مي‌داشتند و وقايع مصيبت بار عاشورا را نقل مي‌كردند. خطبه حضرت زينب در جمع مردم كوفه كه به تاثير شديد آنان و گريستن ايشان انجاميد، سخنان حضرت در مجلس ابن زياد در شام، خطبه امام سجاد(ع) در مسجد جامع دمشق و نيز ساير بازماندگان، آغاز، مقتل‌خواني‌ها و مرثيه سرايي‌هاي آگاهانه و هدف‌دار در تاريخ عزاداري امام حسين(ع) است. پس از آن حادثه همواره، عاشورا كانون شور و شعور شيعي بوده است و به‌ويژه امامان به بزرگداشت عاشورا و بيان صحنه‌هاي آن مي‌كوشيدند. بدين سان، بايد گفت كه مقتل‌خواني و يادآوري حوادث عاشورا، بدون فاصله و پس از حادثه، به وسيله اهل‌بيت و شيعيان و دوستداران آل عترت آغاز شد و پس از آن در بستر تاريخ امتداد يافت و به زمان و مكان خاصي نيز منحصر نشد.

در مبحث روضه‌خواني، بايد رواج اين اصطلاح را پس از نگارش كتاب روضه الشهداء نوشته مولي حسين كاشفي سبزواري و برگرفته از آن دانست. نويسنده رياض العلما در اين باره مي‌نويسد: روضه الشهداء، نخستين كتابي است در مقتل، كه به فارسي تصنيف شده و آن متداول و معروف در ميان مردم است. در اين كتاب، او با مراعات جانب تقيه ظاهر مي‌شود... درآن، از بسياري از كتب مانند عيون اخبار الرضا و ارشاد مفيد نقل كرده است. اما بيشتر آن بلكه همه‌اش از كتب غيرمشهور، بلكه غير قابل اعتماد است.

 

5-‌ تعزيه

تعزيه از نظر لغوي، به معناي اظهار همدردي، سوگواري و تسليت است، ولي به عنوان شكلي از نمايش، ريشه در اجتماعات و مراسم يادكرد شهادت امام حسين(ع) در روزهاي محرم دارد و در طول تكامل خود، بازنمايي محاصره و كشتار صحراي كربلا، محور اصلي آن بوده و هيچگاه ماهيت مذهبي‌اش را از دست نداده است. ديدگاه عالمان و فقيهان نيز درباره تعزيه، قابل توجه است. ميرزا ابوالقاسم قمي (م 1231)، ميرزا ابوطالب قمي، ميرزا محمد تقي نوري و محمد رفيع طباطبايي، از كساني هستند كه به جواز آن نظر داده‌اند، ولي بسياري از عالمان و فقيهان بزرگ، هم چون مرحوم شاه‌آبادي، حاج شيخ عبدالكريم حائري و آيت‌الله بروجردي، آن را با توجه به نوع اجراي مراسم جايز نمي‌شمرده‌اند. از اين رو، به نظر مي‌آيد ابعاد هنري گوناگون تعزيه، نيازمند بازسازي، دوباره نگري، پيرايش، ورود عناصر جديد و متون متقن است تا بتواند دوباره زنده شود و نقش صحيحي برعهده گيرد.

 

6-‌ توغ

از جمله وسايل عزاداري كه از قرن‌ها پيش رايج بوده، «توغ» است. فرهنگ دهخدا در بيان ريشه لغوي آن مي‌نويسد: جنسي است از هيزم سخت كه آتش آن دير بماند و آن را تاغ و تاخ نيز مي‌نامند. همچنين در توضيح اصطلاح آن مي‌نويسد: علم مانندي است كه بر سر آن به جاي پرچم، منگوله‌اي از موي اسب يا اريشم يا ابريشم آويزند. بيرق تركان عثماني و آن دم اسبي بود بر سر نيزه. يكي ديگر از نويسندگان درباره توغ مي‌گويد: در اصل، لغتي است تركي و معناي پرچم، علم، بيرق. چون تركان آق قويونلو هميشه در پيشاپيش سپاهيان خود علمي را حركت مي‌دادند كه به آن توغ مي‌گفتند. به كار بردن اين علامت، در زمان صفويه نيز بين سپاهيان قزلباش رواج يافت. به تدريج اين علامت، در دسته‌جات عزاداري نيز به كار برده شد به اين تعبير كه عزاداران، همگي سربازان امام حسين(ع) هستند. از اين جهت به عنوان شيئي مقدس شناخته شد و با همان لغت تركي توغ شهرت يافت. صاحب كتبا تاريخ مذهبي قم نيز آن را تركي ماوراءالنهري و مربوط به دوران سلجوقيان به بعد و متعلق به سپهسالاران بزرگ مي‌شمارد. به هر حال، اين علامت كه داراي انواع زبانه‌دار و بي‌زبانه است، و در ايامي چون شب و روز عاشورا، در ايامي ديگر چون 28 صفر و 21 رمضان، به عنوان عزا برداشته مي‌شود.

البته لازم به ذكر است كه اكنون، بيشتر در دسته‌جات قديمي متداول است. در قديم، نزاع‌هاي بسياري ميان محله‌ها و دسته‌هاي مختلف براي برداشتن آن صورت مي‌گرفته است. يكي از آداب آن حمل خميده آن به نشانه علم واژگون شده حضرت عباس(ع) است.

 

7-‌ علمات

در بسياري از دسته‌ها، تكيه‌ها و حسينيه‌ها، وسيله‌اي به نام علمات وجود دارد كه معمولا در روزهاي اصلي عزا، مانند تاسوعا و عاشورا حمل و به مكان‌هاي مذهبي، نظير حرم حضرت معصومه(س) و حرم امام رضا(ع) آورده مي‌شود و به عنوان عرض ادب، با سه بار خم كردن آن، به آن امام يا امامزاده سلام داده مي‌شود. گاه عرض و طول علمات به پنج مي‌رسد و شعبه‌هايي دارد كه بر بالاي آن، پرهايي از طاووس و ديگر پرندگان زده مي‌شود و با شماره پرها، شمارش مي‌شود. مشخص نيست كه ريشه اين نوع ابزار چيست و در اين مورد، تحقيق خاصي صورت نگرفته است. البته به نظر مي‌آيد كه علمات نيز تاريخي مانند توغ داشته باشد؛ يعني علامتي نظامي لشكري بوده كه به عزاداري آورده شده و بنابراحتمال، به دوره صفويه و پس از آن باز مي‌گردد.

 

8-‌ نخل‌برداري

از جمله مراسم عزاداري است كه در برخي شهرها و روستا‌هاي ايران رواج دارد. «نخل از معروف‌ترين وسايل عزاداري است كه از گذشته‌هاي دور، بين دسته‌جات حسيني رواج داشته است و به عنوان تاب و حجله عزاي امام حسين(ع) آن را تاسيس كرده و حمل مي‌كنند. اما آن را به خاطر سنگيني، روي پنج پايه يا بيشتر از چوب بلند و ضخيم قرار مي‌دهند كه دو پايه آن در طرف جلو و عقب نخل و سه پايه ديگرش در طرف راست و چپ آن است و از چهار طرف ده پايه شمرده مي‌شود و به عنوان جنازه تشبيهي امام تشييع نموده و جمعيت زيادي در پاي آن، بر سروسينه زنان، به نوحه خواني و عزاداري مي‌پردازند و در انتهاي مسير عزاداران، آن را به زيارت امامزاده‌ها مي‌برند. از اين جهت، بدان نخل مي‌گويند كه براي ساختن آن، در قديم از چوب درخت خرما (نخل) استفاده مي‌كرده‌اند؛ چون قابليت انعطاف بيشتري دارد. بر نخل، پارچه سياه، نوار قرمز رنگ و پارچه سبزي مي‌پوشانند.

 

9-‌ قمه‌زني

قمه زني، يكي ديگر از نمادهاي عزاداري است كه به ويژه ميان ترك‌زبانان ايران و عرب‌ها و عرب‌هاي ايراني تبار عراق و بعدها در ديگر نقاط چون هند و پاكستان، سابقه داشته است. «قمه» براساس آنچه در لغت نامه دهخدا مي‌نويسد، در اصل سلاحي تركي است كه شبيه شمشير است، ولي كوتاه‌تر و پهن‌تر و بدون انحنا است.

بدين سبب، مي‌توان قمه زني در عزاداري عاشورا را نيز، داراي منشأ تركي دانست.

 

10-‌ جامه سياه پوشيدن

رايج‌ترين شيوه عزاداري سيدالشهداء(ع) نزد دوستداران آن حضرت، جامه سياه پوشيدن است. البته مساله‌اي كه در اين مورد وجود دارد، رواياتي از امامان شيعه در نهي پوشيدن لباس سياه است. اين روايات، از دو منظر قابل تبيين است: نخست آنكه آنها در زماني صادر شد كه رنگ سياه، علامت عباسيان و نماد آنان گشته بود و امامان معصوم به دليل ممتاز ساختن شيعيان، آنان را از پوشيدن لباس سياه نهي فرمودند. ديگر آنكه اين نهي و كراهت، به زمان‌هاي غير عزا ـ كه از دير باز همگان در مصيبت لباس سياه مي‌پوشيده‌اند - اختصاص دارد. ضمن آنكه رنگ سياه، در ميان اكثر جوامع و اقوام و ملل نماد عزا و اندوه بوده است. در تاريخ اسلام نيز در سوگ حمزه، پيامبر، حضرت علي، امام حسن، امام حسين، زيدو يحيي بن زيد و امام كاظم، مومنان، مسلمانان و شيعيان، جامه سياه بر تن كرده‌اند؛ از اين رو، جامه سياه همواره جامه عزا و مصيبت به شمار مي‌آمده است. عباسيان نيز به عنوان حركتي تبليغاتي در مصيبت اهل‌بيت، جامه سياه مي‌پوشيدند و پس از دست يابي به خلافت، آن را به نشان خلافت خود مبدل ساختند. روايات صادر شده از امامان، سيه پوشي در عزا و مصيبت، به ويژه عزاي سيدالشهدا را در بر نمي‌گيرد.

 

11-‌ گريه، سينه زدن و زنجير زدن

از برترين اعمال در عزاداري گريستن، گرياندن و حالت گريه (تباكي) به خود گرفتن، است. به نظر مي‌رسد بر سينه كوبيدن در هنگام عزا به عنوان رسم سوگواري، بيشتر در ميان عرب‌ها رواج داشته و سپس در بين ايراني‌ها گسترش يافته است. برخي آن را به دوران عزاداري در بغداد و قاهره نسبت داده‌اند. پاره‌اي نيز با توجه به گزارش ابن بطوطه، آن را به اوايل قرن هشتم و در سوگ پسر اتابك افراسياب، حاكم قسمتي از خوزستان بازگردانده‌اند. ابن بطوطه در توصيف سوگواري وي مي‌نويسد: «دسته‌اي بالاي منظره و دسته‌اي ديگر پايين منظره قرار داشتند و به طرف يكديگر هجوم مي‌بردند و در حالي كه به سينه‌هاي خود مي‌كوبيدند، مي‌گفتند: خوندگار ما يعني‌ اي آقا و سرور ما». زنجير زني كه اكنون متداول است نيز يكي از رسم‌هاي ديرپاي عزاداري سيدالشهدا است. بطور دقيق مشخص نيست كه آغاز زنجير زني و استمرار آن در عزاداري سيدالشهداء، از چه زماني و از كجاست. البته برخي آن را داراي منشأ و آغازي هندي دانسته‌اند كه با توجه به رواج اينگونه رياضت‌ها و مراسم در شبه قاره هند، مي‌تواند نظري درست تلقي شود. كاه و خاكستر به سر ريختن نيز يكي از شيوه‌هاي عزاداري است. امروزه، كاه بر سرريختن، در برخي دسته‌ها رواج دارد و ظاهرا بايد سابقه‌اي طولاني داشته باشد و در ميان عرب‌ها حتي پيش از اسلام نيز شايع بوده است. همچنين است گل به سرماليدن كه يكي از نشانه‌هاي عزاداري است. اما از وسايلي كه از ديرباز در دسته‌هاي عزاداري مورد استفاده واقع مي‌شده، طبل و شيپور است كه بطور حتم از دسته‌هاي نظامي به دسته‌هاي عزاداري راه پيدا كرده و به ويژه در دوران صفويه رونق گرفته؛ چنانچه در سفرنامه جهانگردان خارجي به آن اشاره شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها