غزل حضرتي/ خانمها در حياط دور مينشينند و آقايان دورتادور حياط در تالار و ايوان. منبر وسط خانمهاست، شايد چون بلندگويي نبود و براي شنيده شدن صدا مجبور بودند همه در يك مكان بنشينند. هنوز به سبك صد سال گذشته از مردم پذيرايي ميشود. چاي در استكانهاي شاهعباسي و نان قندي. بعضي اوقات هم پنير ليقوان است و نان سنگك صدسال پيش تهران. در تكيه باز است، در مردانه اول كوچه قرار دارد و در زنانه اواسط كوچه، جايي كه ديد كمتري به اندروني دارد. صبح است و هنوز آفتاب به وسط كوچه هم نرسيده است. تكيه پر شده، صداي روضهخوان تا سر كوچه ميرسد، نبش كوچه روبهروي ورودي مردانه، بساط چاي و نان قندي پهن است و مردم براي گرفتن چاشت اول صبح شان صفي نصفه و نيمه بستهاند. استكانهاي چيده شده مرتب در سيني كه بالاي سر آبدارچي تكيه پر ميشود و خالي. نان قندي هم ميدهند تا ضعف دل عزاداران را بگيرد. از ورودي زنانه كه نيمنگاهي به اندروني و حياط بيندازيم، خيل زنان چادر سياهي ديده ميشود كه زير نور بيرمق صبحگاهي در حال گريه و عزادارياند، منبري وسط حياط است و روضهخواني در حال روضهخواندن. ورودي تكيه چادر ميدهند تا حرمت آن حفظ شود. مردان برخلاف ديگر هياتها دورتادور حياط نشستهاند و گوش ميسپارند به نواي نوحهخوان. «تكيه سادات اخوي»؛ سر در فيروزهاي تكيه، نشان از قدمتي 150 ساله دارد. زمان در اين تكيه از صد سال پيش جلو نرفته است. حتي فرم صورت آدمها هم همان است، شايد تا به خيابان اصلي نرسيد و مدل ماشينهاي رنگ و وارنگ را نبينيد، باور نكنيد كه عهد شاه قجر نيست و صدسال گذشته است از آن روزها.
تكيههايي كه صفويه تكيهشان كرد
تكاياي قديمي تهران از ديرباز محل برگزاري مراسم مذهبي چون سوگواريهاي محرم و صفر و مناسبتهاي اينچنيني بود. تكايايي كه قدمت برخي از آنها به قاجار و برخي ديگر به دوران صفويه ميرسد. دولت صفوي كه روي كار آمد، وجهه مذهبي بيشتري به اين تكايا داد و از كاربري قبلي آنها كه محل برگزاري ورزشهاي زورخانهاي بود، به محلي براي عزاداري و مناسبتهاي مذهبي درآورد؛ دولتي مختص شيعيان و در خدمت مذهب شيعه. از 500 سال پيش تاكنون تكيهها با حفظ كاربري به فعاليت شيعي خود پرداختند و هر ساله با آغاز محرم و صفر پذيراي خيل عظيم عزاداران بودند. امروز اما بيش از چند تكيه در شهر باقي نمانده كه همچنان به رسوم قديمي خود پايبند بوده باشند و رنگ و لعاب عزاداريهاي مدرن امروزي را به خود نگرفته باشند. اواخر آبان سال 89 بود كه سازمان ميراث تصميم گرفت تعزيه، اين سنت قديمي را به عنوان يك اثر معنوي ثبت جهاني كند. تقريبا ميتوان گفت اوج پرداختن به تكايا بعد از دوران صفوي در دوره قاجار و زمان ناصرالدين شاه بود كه بيش از 50 تكيه در تهران داشتيم كه مهمترين آنها تكيه دولت بود كه متاسفانه از بين رفت. تكيههايي چون تكيه آقا بهرام، اسماعيل بزاز، افشارها، بربريها، پهلوان شريف، پامنار، چال حصار، چهل تن، حاجي وكيل، خداآفرين، خشتيها، خلجها، دباغ خانه، درخونگاه، رضاقليخان، زرگرها، سادات اخوي، سرپولك، سرتخت، عباس آباد، عربها، عودلاجان، قاطرچيها، قميها، كرمانيها، لوطي عليخان، ملكآباد، منوچهرخان و هفت تن تكايايي بودند كه در زمان قاجار فعاليت ميكردند و مراسم سنتي تعزيهخواني و عزاداري در آنها برگزار ميشد. حسينيه سادات اخوي، به نام جد اخويها نامگذاري شده كه فردي ملاّك بوده و از نزديكان ناصرالدين شاه به شمار ميآمد، سيدابراهيم سادات اخوي. اين تكيه ساختماني قديمي و چنددري است، اتاقها دور هستند و حياط وسط. هنوز به سبك قاجار زن و مرد قاطي مينشينند. خانمها در حياط دور مينشينند و آقايان دورتادور حياط در تالار و ايوان. منبر وسط خانمهاست، شايد چون بلندگويي نبود و براي شنيده شدن صدا مجبور بودند همه در يك مكان بنشينند. هنوز به سبك صد سال گذشته از مردم پذيرايي ميشود. چاي در استكانهاي شاه عباسي و نان قندي. بعضي اوقات هم پنير ليقوان است و نان سنگك.
برنامه عزاداري برخلاف حالت كنوني كه از غروب شروع ميشود و تا اوايل نيمه شب است، صبح است. صد سال پيش چراغ برقي وجود نداشت و محلات برق نداشتند، ترجيح ميدادند كه عزاداري را صبح تا ظهر برگزار كنند. شيوه برگزاري مراسم هم در اين تكيه همچون تكاياي قاجاري متفاوت است، سخنران شروع به سخنراني ميكند، بعد از او مداح مداحي ميكند و پذيرايي ميشود دوباره اين سيكل تكرار ميشود تا ظهر. برخلاف عزاداريهاي امروزه كه هيچ سيكل تكراري وجود ندارد و اگر كسي دير برسد قسمتي از ماجرا را از دست داده است، مردان و زنان محلههاي قديمي تهران چيزي را در اين مراسم از دست نميدهند. قديميها معتقد بودند اگر تا نيمه شب براي عزاداري بيدار بمانند و صبح نمازشان قضا شود مستحب را بر واجب ترجيح دادهاند و نادرست است، لذا عزاداريهايشان را تا زماني كه آفتاب بود و زمان بيداريشان بود به اتمام ميرساندند. تزيينات داخل تكيه سادات اخوي قدمتي 140ساله دارد. شير و خورشيدهايي كه هركدام بالاي صد سال قدمت دارند. اگر زماني كسي تكه پارچهاي به تكيه ميداد و نذرش را ادا ميكرد بعد از ساليان سال همچنان پابرجا بود.
منبرها حاجت ميدهند
منبر تكيهها در زمان قاجار اهميت خاص و ويژهاي داشت، ميگويند حاجت ميدهد، آنقدر كه زنان براي از زير منبر رد شدن صف ميبندند و زني مسوول مرتب كردن صف در كنار منبر آنها را يكي يكي رد ميكند. مراسم چهل منبر هم كه در روز تاسوعا اجرا ميشود به همين مراسم اشاره دارد. منبرها هر كدام يك رنگاند به نام يكي از شهداي محرم. روزي سبز است به ياد قاسم و روزي قرمز است به ياد حر. مراسم سادات اخويها از اول محرم آغاز ميشود و تا سه روز پس از عاشورا ادامه دارد. دمها و نواهايي كه در تكيه شنيده ميشود با آنچه در كوچه و خيابان و هياتهاي مذهبي تهران ميشنويم زمين تا آسمان فرق دارد، همهچيز ريتمي آرام و سنتي است، اشعار، نواها و حتي سخنرانان هم فرق ميكنند. اشعار كناييتر است و اشارهاي مستقيم ندارد و برخلاف ريتمهاي تندي كه امروز از هر كوي و برزني و حتي ماشيني شنيده ميشود و گمان نميرود مداحي و عزادارياي در كار باشد. آبدارخانه و سينيهاي لبالب از استكانهاي كمرباريك و قوري كتري مانند و پر هيبت تكيه از ديدنيهاي ديگر آن است، همهچيز اينجا رنگ و بوي ساليان دور را دارد و چقدر خوب است كه حس ميكني از زمان كنده شدهاي و برگشت خوردهاي به زمان ناصرالدينشاه. مردم كوچه بازار هم شبيه مردمان آن زمانند. زنها همه دست كودكانشان را گرفتهاند و خوشحال از اينكه پا به مجلس امام حسين ميگذارند، با ذكري زير لب و نيتي وارد تكيه ميشوند. در قديمهاي دور، مسجد براي عبادت، خانقاه براي دراويش و تكيه براي ايام عزاداري و برپايي تعزيه بود. تكايا در روزهاي عادي به كارهاي ديگري ميآيد و در ايام محرم عزاداري در آنها برگزار ميشود. تكيه را براي برپايي تعزيهها در دو سطح متفاوت ميساختند وسط، سن داشت تا مردم بتوانند از هر گوشهاي تكيه مراسم را ببينند. در حسينيه ديد مهم نيست، ديد همه مردم به سخنران است، تكيههاي دو طبقه بودند طبقه اول براي آقايان و طبقه دوم براي مخدرات يا خانمها.
مردم در قديم براي عزاداري به خانههاي علما و بزرگان، متمولين شهر يا تكايا ميرفتند، روضههاي خانگي وجود نداشت، زمان پهلوي و با آغاز ممنوعيت برپايي تكايا، روضههاي خانگي ايجاد شد و مردم در خانههايشان شروع به عزاداري كردند. از ديگر تفاوتهاي تكيهها با هياتهاي امروزي چاي و قهوهشان بود. هياتها پيش از ورود چاي توسط كاشفالسلطنه به ايران راهاندازي شدهاند و در آن زمان به جاي چاي، قهوه سرو ميشد. هنوز هم در تكيههاي قديمي گاهي اوقات قهوه به جاي چاي سرو ميشود. يكي از نوادگان سادات اخوي بزرگ جلوي در تكيه است و در حال پذيرايي از مردم. «حميدرضا سادات اخوي» از مراسم عزاداري در تكيه ميگويد: «در ايام سال مراسم مذهبي مختلف در اين تكيه برگزار ميشود. مراسمي از قبيل ولادتهاي ائمه و شهادتهايشان را در اين تكيه و تكيه رضاقليخان برگزار ميكنيم. روضهخواني در تكيه سادات اخوي و نوحهخواني در تكيه رضاقليخان برگزار ميشود. سنتها همان سنتهاي قديم است. زيرزمين تكيه سادات اخوي سقاخانهاي داشت كه عزاداران براي روشن كردن شمع در آنجا جمع ميشدند. آتش گرفتنهاي پياپي سقاخانه باعث شد شمع روشن كردن به كل منتفي شود. زماني خانواده خود سيد ابراهيم سادات اخوي در اين خانه سكونت داشتند و ايام محرم و صفر، در خانه را به روي عزاداران حسيني ميگشودند، اكنون خانه خالي است و جز پيرمردي سرايدار كسي در خانه زندگي نميكند. »
حسينيه زنانه كه همان حياط است مساحتي حدود 300 مترمربع و قسمت مردانه مساحتي حدود 120 مترمربع دارد، انگار كه زنان همچنان پس از گذشت يك قرن همچنان طرفدار پروپا قرص روضه هستند و در اين زمينه از مردان پيشي گرفتهاند. سالن را هم كه نگاه ميكنيم، زنانه پر است و مردانه به زور ميتوان گفت پر شده است. تعداد زنان به راحتي دو برابر مردان عزادار است، مردان شهر، امروزي شدهاند و شايد شبها عزاداري ميكنند و زنان محله عودلاجان همچنان قاجاري ماندهاند: مشتريان ثابتقدمي كه هنوز محرم كه ميآيد به عشق روضهخوانيها خواب را به خود حرام ميكنند و در رسيدن به مجلس، از هم پيشي ميگيرند. انگار زمان در تكيه سادات اخوي در سال 1275 باقي مانده. هيچ چيز آن دستخوش تغيير نشده، همهچيز به همان شكلي است كه از روز اول بوده.
تكيه رضاقليخان، بازمانده نصفه نيمه قجري
رضاقليخان، اديبي بود در زمان ناصرالدين شاه؛ در قديميترين نقشه تهران كه فرانسوي است اين بنا در آن نقشه هم آمده است. يك تكيه مجهز به مسجد، حسينيه، سقاخانه و آب انبار است كه قسمتهاي زيادي از اين تكيه از بين رفته است. خيابان سيروس تهران را پايين ميرويم، نرسيده به سرقبرآقا، عودلاجان است، يكي از قديميترين محلههاي تهران، مجهز است به تكاياي تاريخي بزرگ و كوچك، تكيه سادات اخوي در اين سمت خيابان و تكيه رضاقليخان در سمت ديگر خيابان هويت محله را زنده نگه داشته است. صدسال پيش، زماني كه تهران هنوز رنگ خيابانكشي را به خود نديده بود، تكيه بر جاي خود استوار بود، رضاشاه كه سركار ميآيد و تهران شروع به مدرن شدن ميكند، خيابان سيروس را ميزنند، خياباني يك تكه و صاف كه از كنار تكيه رد ميشود و صاف ميرود تا دل «قبر آقا»، قبر پدر امام جمعه وقت تهران و مقبره را دور ميزند و تكيه را خراب ميكند. مساجد، مدارس و خانههاي زيادي از بين رفت از جمله قسمت بزرگي از تكيه در اثر همين خيابانكشي از بين ميرود. مهمترين تكيههاي تهران كه هنوز ميتوان نام تكيه را برآنها نهاد تكيه تجريش و نياوران است، هنوز به سبك قديمي سن دارد و مردم براي ديدن تعزيه به آنجا ميروند. كاشيهاي تكيه نياوران هنوز به سبك قديم است و هركدام كه خراب ميشوند از كورهپزيهاي جاده قم، آجر قفقازي را ميگيرند و جايش ميگذارند. بسياري از آثار برخلاف آنچه تصور ميرود، ثبت نيستند و وقف هستند. اين تكيهها همه وقف هستند و ثبت نشدهاند، اين غفلتي است از سوي ميراث تهران و در اثر آن بقاياي زيادي از اين بناها از بين رفتهاند.
مسجد اردبيليها در دل سنگلج
مسجد اردبيليها، مسجدي مخصوص عزاداران آذريزبان حسيني است. عزاداراني كه ابراز احساسات در آنها بيش از باقي قوميتهاست. طشتگذاري يكي از مراسمهاي اين مسجد و عزادارانش است. يكي از خرده فرهنگهايي كه وجود دارد در ميان آذريزبانها، مراسم طشتگذاري است. در اين مراسم جامهايي كه آب را در آنها جمع ميكنند، نمادي است از آب فرات كه بعد از اتمام مراسم آب بين مردم پخش ميشود و مردم از آن به عنوان آب مقدس براي كارهاي مختلف استفاده ميكنند. بزرگان قوم طشتي را ميآورند اول به سمت محراب ميروند و ذكر ميخوانند بعد آن را به سقاخانه ميبرند كه با پارچههاي سبز و سياهي آن را پوشاندهاند و وقتي ميخواهند درون آن آب بريزند بهشدت ابراز احساسات ميكنند و العطشگويان ظرف را پر ميكنند. اين كار در روز دوم محرم انجام ميشود: به ياد ورود امام حسين به كربلاو بسته شدن آب به روي او و خانوادهاش.
درخونگاه و روايتهاي مختلف
درخونگاه، محلهاي با روايتهاي مختلف. هركسي يك روايت براي اسم اين محله ميگويد. اول اينكه يكي از درهاي خانقاه را به اين محله آورده بودند، روايت دوم ميگويد به نام «درخانگاه» بوده به اين معني كه افراد مشهور و خانهاي مختلف چون مستوفي الممالك در اين محله زندگي ميكردند و روايت سوم كه بيشتر افراد محله هم آن را باور دارند اين است كه نخلي كه در اين تكيه وجود دارد و وسيله عزاداري بوده، با خون و خونريزي به اينجا رسيده است. تكيه درخونگاه در اين محله مجهز به نخلي بود كه مخصوص عزاداري است، هر ساله در محرم و صفر براي عبور نخل از كوچههاي تنگ و باريك بين هيات سنگلج و درخونگاه درگيري ميشد تا آنجا كه خون و خونريزي براي عبور زودتر هياتها به پا ميشد. ناصرالدين شاه دستور ميدهد نخل محله چال ميدان در محله سنگلج به گرو گرفته شود تا خونبسي باشد بر درگيريها. بعد از روي كار آمدن رضاشاه پهلوي به بهانه همين درگيريها و دستهكشيهاي محلات كل مراسم عزاداري را جمع ميكند و خيلي از آداب و رسوم ملغي ميشود، بعد از شهريور 1320 هم كه دوباره راه ميافتد ديگر آن حالتها وجود ندارد، ديگر ميرزا مسعودخان كه برق قدارهاش تهران را ميلرزانده وجود خارجي ندارد. تهران قديم است و رسم و رسومش. اينها گوشهاي از رسوم عزاداري در دو ماه محرم و صفر بود، ماههايي كه مردم و شهر سياهپوش ميشدند و خواب و خوراك را بر خود حرام ميكردند؛ عزاداريهايي كاملا متفاوت از امروز.