• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 21 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

خود را نماينده خدا مي‌دانستم اما تغيير كردم

گفت‌وگوي «اعتماد» با محسن برهاني حقوقداني كه نتيجه بارها بازنگري در افكار خويش است

نيره خادمي

روزنامه‌نگار

 

با دو دانشجو آمد در اتاق را باز كرد؛ بعد اجازه خواست برود نماز بخواند و برگردد.

- چقدر زمان مي‌برد؟

- زود بر مي‌گردم از حفظ هستم.

اين نخستين مواجهه حضوري است. مردي قد بلند و چشم روشن كه در عكس‌ها و تصاوير نماي بسيار جدي‌تري دارد. تا زماني كه محسن برهاني به اتاق اساتيد در طبقه دوم دانشكده حقوق دانشگاه تهران برگردد باب صحبت با دانشجوها باز مي‌شود. قبولش دارند و اين خيلي هم به ماجراهاي اخير و صراحت كلامش در ماجراي حكم محسن شكاري ارتباط ندارد چون قبل‌تر او را در دوره كارشناسي شناخته و كلاس‌هاي كارشناسي ارشد را هم با او برداشته‌اند. از نظر آنها استادشان تنها حقوقداني است كه حرف‌هايش در بين عموم مردم بازتاب داشته است.« سر كلاس حرف غيرمنطقي بزنيد تعارف ندارد ولي شخصيت دانشجو را هم خرد نمي‌كند. وقتي صحبت اخراج مطرح بود ما گفتيم كفن مي‌پوشيم و مي‌آييم دانشگاه. نامه الكترونيكی تندي هم نوشتيم كه تعداد زيادي از دانشجوها آن را امضا كردند.»

حدود 10 دقيقه بعد برمي‌گردد. پشت ميز كارش نمي‌رود، روبرو و روي صندلي چوبي مي‌نشيند. شيوه سخن گفتن محسن برهاني در لحظات جدي‌تر بحث اين‌طور است كه دست‌هايش را به سطح زيرين صندلي مي‌چسباند، عميق‌تر نفس مي‌كشد، چشم‌هايش را جمع مي‌كند و بعد از چند ثانيه ادامه مي‌دهد. اتاق پر از كتاب و پايان‌نامه است، نقاشي از چهره او در قسمت پايين كتابخانه وجود دارد و روي ميز كنار پنجره حيات دانشكده، يك گلدان كوچك سمت ديوار اتاق هست و كتاب‌ها و جزوه‌ها كنارش، پنجره نيمه باز است و صداي دانشجوها را مي‌شنويد و روبرو، بالاي سر ميز ديگر، يك تابلوي خوشنويسي با اين جمله هست: « قدي كه بهر خدمت مردم علم شود/ بهتر ز قامتي كه به محراب خم شود»

و كتاب‌ها روي هم سوار شده‌اند: كاش رنجي كم كنيم، در شعاع عدالت، پيامبر و ديوانه، مردي در تبعيد ابدي، تويي به جاي همه، چمدان‌هاي باز و بسياري ديگر. مي‌گويد در كسوت معلمي همواره دو مولفه را در تدريس در نظر داشته و همان‌ها را هم به كار مي‌برد؛ سختگيري در تدريس و نمره دادن و احترام به دانشجو و راحت بودن با او.

 

از گروهي بودم كه پاي توييت‌هايم فحش مي‌دهند

محسن برهاني امروز نتيجه بارها بازنگري در افكار خويش است و اين بازنگري به جرقه‌هايي مي‌ماند كه نخستين‌بار او را از دنياي اعداد و فرمول‌هاي رياضي و فيزيك در دبيرستان به علوم انساني آورده است. به ياد مي‌آورد معلم تاريخ دبيرستان آنها از بلاياي تاريخي، دعواهاي ايران و روس و خيانت زمامداران و جدا شدن مناطق مختلف ايران گفته بود و او فكر كرده بود چقدر همه اينها دردناك است. بعد به اين تشخيص رسيده بود كه علوم انساني در جامعه منشأ تغيير و اثر‌گذار است و هنوز روي همان عقيده‌اش مانده. «بخش زيادي از مسائل ما مربوط به علوم انساني است و بستر لازم براي ساير علوم را ايجاد مي‌كند. اگر مسائل اين رشته را حل كرده بوديم حالا در زمينه فرار مغزها و سرمايه‌گذاري و ساير علوم مشكل نداشتيم.»

دوره دبيرستان را در دهخداي كرج درس خوانده، مقطع راهنمايي در پيك انقلاب بوده و حالا پس از جريانات محسن شكاري از بازداشت شده‌هاي پاييز پر حادثه 1400 به جرم محاربه، مي‌گويد؛ برخي همكلاسي‌هاي قديمي كه او را در شبكه‌هاي اجتماعي پيدا كرده‌اند قضاوت متفاوتي از او داشته‌اند چون به قول خودش در دبيرستان، مذهبي دوازده سيلندر و از همين گروهي بوده كه الان پاي تویيت‌هايش فحش مي‌دهند: «حتي در سال‌هاي قبل از ليسانس اين‌طور بودم. جزو هيچ نهادي نبودم ولي در تقسيم‌بندي اجتماعي جزو مذهبي‌هاي تند و خشك به حساب مي‌آمدم به همين خاطر دنيايي كه در آن هستند و اينكه برخي قضاوت‌ها از چه بستر فكري و در واقع از عدم رواداري شكل مي‌گيرد را درك مي‌كنم. تقبيح هم نمي‌كنم چون سبكي از تربيت ديني و سياسي منجر به چنين آورده‌اي مي‌شود. اگر كسي به درستي فقه و دين را بفهمد حتما از خشونت پرهيز مي‌كند. اين اشتباهات را بايد بگوييم تا ديگران مرتكب آن نشوند.خدا را شكر در آن مقطع، حق‌الناسي به گردنم نيامد، كسي را نزدم، كسي را بي‌آبرو نكردم و براي كسي پرونده نساختم ولي اگر قدرت دستم بود، شايد اين پتانسيل را داشتم. زماني كه احكام مهدور‌الدم را در قانون مي‌خواندم، حساب مي‌كردم تا ببينم چه كساني مهدور‌الدم هستند. وقتي پكيج كامل دين عرضه نشود، ذهن، بستر و مطالعات ناقص است؛ مفاهيمي چون محارب، مفسد و مهدور‌الدم در ذهن قرار مي‌گيرد و به بمب ساعتي تبديل مي‌شود. فرد با خود مي‌گويد؛ حق دارم هر نوع خشونتي را نسبت به مفسد في‌الارض اعمال كنم و اين ناشي از تصوير كاريكاتوري از شريعت و دين است. آقاي مطهري را چه كسي كشت؟ نماينده امپريالسم و استكبار جهاني؟ رييس فرقان چه كسي بود؟ يك طلبه كه طلبگي خود را خوب نخوانده بود. آسيبي در اين بخش داريم و دين را درست نشناختيم. هم اهل شريعت و هم طرف مقابل شريعت را از نگاه افراد در سخنراني‌ها مي‌بينيم و آن را از طريق روحانيت اصيل نمي‌شناسيم بنابراين هر روز شكاف بيشتر مي‌شود و ما به قرائت‌هايي نياز داريم كه اين دو گروه را به هم نزديك كند.»

بازنگري و به بيان ديگر تغيير محسن برهاني براي بار دوم پس از دوره ليسانس و ارشد و بيشتر از اواخر دوره دكترا اتفاق افتاده. از اواخر دبيرستان تا اواخر دوره دكترا از لحاظ مذهبي هنوز تند بوده، خود را نماينده خدا مي‌دانسته و ديگري را به رسميت نمي‌شناخته است ولي سال 86 وقتي در دوره دكترا براي فرصت مطالعاتي به آلمان رفته؛ نخستين تجربه جدي در پذيرش ديگري او را فرد ديگري ساخته است. با مسلمان‌هاي شيعه افغانستاني به عنوان مومنين و معتقدين غير محجبه مواجه شده كه ايمان داشتند ولي بعضي ظواهر را رعايت نمي‌كردند و با اين حقيقت مواجه شده كه شخصي حجاب نداشته باشد ولي ايمانش از او كه به همه ظواهر و احكام شرعي منتظم است، قوي‌تر باشد بنابراين شيفت در تغيير ذهنيتش در امور اجتماعي جدي‌تر شده.
« سياسي نبودم ولي فكر سياسي من هم حتما تغيير كرد چون در اين امور هم به رسميت شناختن ديگري مهم است. تغيير فكرم در عرصه سياست و حكمراني را مديون دانشگاه تهران هستم. اينجا تكثر را ديدم، حرف‌ها را بيشتر شنيدم، افكار مختلف؛ منش‌ها و برخورد داعيه‌داران اصلي جريان‌هاي مختلف را ديدم. متوجه شدم قضاوت از دور يك شكل است و از نزديك ديدن افراد پر مدعا در نظر و كلام و ديدن همان افراد در مرحله عمل، چيز ديگري است. اين موارد باعث مي‌شود كه آدم به حقيقت بعضي از افكار و جريانات بيشتر پي ببرد.»

برهاني درس حوزه را تا قبل از ورود به دانشگاه به صورت غيررسمي تحت نظر پدر خوانده و سال 75 همزمان با ورود به دانشگاه در دوره ليسانس به صورت رسمي وارد حوزه شده. بعد از تكميل سطح، بيش از 10‌سال به‌صورت مستمر در درس خارج شركت كرده و دروس را هم مباحثه كرده. حتي تا اوايل دهه 90 و بعد از اينكه استاد شده هم دروس را ادامه داده است. از ارديبهشت سال 1389 عضو هيات علمي دانشگاه تهران بوده، كارشناسي رشته حقوق و ارشد حقوق جزا و جرم‌شناسي را دانشگاه تهران درس خوانده، فارغ‌التحصيل دكتراي حقوق جزا و جرم‌شناسي از دانشگاه تربيت مدرس است و دفاع از رساله دكتراي او همزمان با درگيري‌هاي سال 88 بوده. به احمدي‌نژاد راي داده ولي الان مي‌گويد كه اگر بخواهد راي بدهد به احمدي‌نژاد راي نمي‌دهد و اگر طرف مقابل موسوي باشد در راي دادن به او هم ترديد دارد:
« آن زمان صفر و صدي نگاه مي‌كردم ولي محتاط‌تر شدم. اگر دو‌گانه شكل بگيرد شايد راي سفيد بدهم. مساله جامعه ما سياسي نيست و بايد بنيان‌هاي نظري را در آن تثبيت كنيم، بعد هر كسي سر كار آمد قوانين را رعايت كند ولي هنوز نتوانسته‌ايم بنيان‌هاي حكمراني صحيح را در جامعه نهادينه كنيم. دنبال منجي هستيم در صورتي كه بايد اصولي را تثبيت كنيم و روي آن بايستيم. اين اتفاق قطعا مي‌افتد اما بحث بر سر زمان آن است و اينكه بعد از اين تحول و اتفاق چگونه اين اصول چيده خواهد شد كه از درون تعارض و عدم تحمل در نيايد. دعواي ما رسيدن به استقلال و آزادي است و هميشه در اين دو‌گانه نوسان داشتيم و نتوانستيم به نقطه مطلوب برسيم. بايد بنيان‌هايي ايجاد كرد كه هر كسي حاكم شود آنها را رعايت كند. ما از مشروطه تا الان نتوانستيم به اين بنيان‌ها برسيم و صداي مردم را درست بشنويم. كسي كه در قدرت است بايد به اين درك برسد كه شايد فردا من اقليت باشم و اگر اقليت شدم حقوق و آزادي بيان من چطور مي‌شود؟در حقوق مي‌گويند اگر قصد قانونگذاري خوبي داريد، خود را اقليت حساب كنيد ولي معمولا قانونگذاران اين موضوع از يادشان مي‌رود.»

كودكي و خانواده

در محله يخچال قاضي قم و دو ماه پيش از انقلاب در شرايط حكومت نظامي به دنيا آمده. كرج بزرگ شده و الان در قم ساكن است و با هفته‌اي 600 كيلومتر بين قم و تهران تردد دارد. بافت قديمي قم را به ياد مي‌آورد كه حالا بخشي از آن تغيير كرده و شيطنت‌هايي كه تا قبل از دبيرستان داشت. پدر او غلامعلي برهاني كه حدودا شش‌ماه پيش به دليل بيماري قلبي مرحوم شده، روحاني بوده؛ پس از انقلاب قاضي دادگاه خانواده شده و شغل او ترددهاي زياد خانواده به شهرهاي قم، ساوه و كرج را رقم زده. «هيچ‌وقت قاضي كيفري نبود. زماني كه قوانين طلاق سختگيرانه بود و زنان كمتر حق طلاق داشتند بابا مواردي جاري مي‌كرد كه با قواعد جور در نمي‌آمد و بيشتر راي‌ها در پرونده‌هاي طلاق به سمت خانم‌ها سوق پيدا مي‌كرد تا مشكل آنها را حل كند. در آن مقطع تاريخي قانون عملا دست قضات را در زمينه حضانت بسته بود ولي پدر از آن دست قاضياني بود كه از تمام پتانسيل‌هاي قانوني و فقهي براي حل و فصل مساله استفاده مي‌كرد. روحيات او به قضاوت نمي‌خورد و در عين حال با رييس دادگستري به اختلافاتي برخورد كرده بود بنابراين سال 71 پس از 10 سال استعفا داد و در كرج سر‌دفتر ازدواج شد. مادر هم خانه‌دار بود كه 2 سال پيش فوت كرد.»

خانواده آرامي هم داشته‌اند البته غير از او و سه برادر و يك خواهر كه شيطان بوده‌اند و او هم سردسته آنها بوده.«پدر با اينكه روحاني بود ما را آزاد مي‌گذاشت و يادم نمي‌آيد حتي براي نماز بيدارمان كرده باشد. كار خود را مي‌كرد. رفتار او را مي‌ديديم و انتخاب مي‌كرديم. سابقه نجف و لبنان را در دوران تحصيل داشت و مادر متولد نجف بود. پدر مادرم هم متولد نجف بود ولي جد اعلاي ما از جانب او به مرحوم شيخ علي زاهد قمي از بزرگان نجف مي‌رسد كه اهل قم ولي ساكن نجف بود. پدر پس از بازگشت از نجف و لبنان، ديگر به آنجا نرفت تا بعد از سقوط صدام. مادر هم جزو ايراني‌هايي بود كه دولت بعث آنها را در مرحله اول اخراج ايراني‌ها در دهه 50 اخراج كرد. آنها هم ديگر برنگشتند تا زمان سقوط صدام كه براي زيارت رفتند. بنابراين تقدير آنها را در سال 1352 در قم با هم آشنا كرد. مادر هم سختگير نبود و بسيار مهربان و زلال و دلداده اهل بيت‌(ع). درس‌هاي دوران ابتدايي كاملا زحمتش با ايشان بود؛ ديكته‌هايي كه مي‌گفت و تصحيح مي‌كرد. تمام بار شيطنت‌هاي ما را ايشان تحمل مي‌كرد، خدايش بيامرزد.» برهاني جز يكي دو سال اول دبيرستان در مدرسه اغلب درس‌خوان و جزو نفرات برتر بوده ولي بعد از آن دوباره با تغيير رشته از رياضي به علوم انساني به مدار درس بازگشته و مخصوصا تلاش مضاعفي داشته تا در تغيير رشته شكست نخورد.«يك مرتبه از شيطنت با كتاب و داستان پيوند خوردم به قول پدرم كسي كه در بهترين حالت مكانيك مي‌شد به سمت درس و كتاب شيفت كرد. آن زمان خيلي جدي كتب مرحوم مطهري را مي‌خواندم اين كتاب‌ها به ويژه عدل الهي خيلي روي من تاثيرگذار بود. فضاي قم هم خاص است، هر چند حالا ذهنيت‌ها ويژه شده ولي فضا علمي است؛ روحاني مي‌بينيد و كتاب و درس. ما بچه‌ها هم از كودكي بنا به موقعيت خانوادگي هميشه شاهد بحث‌ها و جدل‌هاي سياسي و علمي بوديم و شايد همين باعث شد كه بعد از كنكور به قم برگشتم.»

 

دوران جنگ و دهه 60

خانواده برهاني اوايل جنگ را در ساوه گذرانده‌اند ولي اواخر جنگ و در دوره درگيري‌هاي سال 67 در كرج زندگي كردند؛ زماني كه باران موشك تهران را محاصره كرده بود و آنها قبل از انفجار رد سفيد موشك‌ها را در آسمان كرج مي‌ديدند. تعطيلي مدرسه‌ها را هم به ياد دارد اما واقعه‌اي كه بيشتر در خاطره‌اش مانده، از ابتداي دهه 60 و زماني است كه نيروهاي مجاهدين خانه آنها در كرج را منفجر كردند. آنها هم دوباره زندگي را كول گرفته و مدتي به قم و بعد به ساوه مهاجرت كردند. از سه‌سالگي شب‌هاي آميخته به ترس را به ياد دارد. در يكي از آن شب‌ها جمعي به خانه‌شان مهمان شدند و پدر يقين داشت كه براي سلاخي او آمده‌اند: «بابا كل خانواده را داخل حمام برد و گفت كه اگر صداي فرياد من بلند شد هم از حمام خارج نشويد. تا ساعت‌ها نگاه مي‌كردم ببينم زنده است تا اينكه خوابم برد و صبح كه بيدار شدم ديدم پدر زنده است. فضا عجيب و پر از ترس و ارعاب بود، هر لحظه امكان كشته شدن آدم‌ها وجود داشت.»

فضاي ترس و ارعاب و تجربه آن از كودكي باعث شد كه محسن برهاني هميشه آن را گوشه ذهن داشته باشد و در ادامه مسير زندگي همواره از خود بپرسد كه چرا خشونت اجتماعي شكل مي‌گيرد؟ آيا مي‌توانيم منشأ آن را از بين ببريم؟ در نهايت به اين نتيجه رسيد كه مشكل اصلي در جامعه نبود رواداري است: «در تربيت ديني و اجتماعي نتوانستيم آن را نهادينه كنيم چون تكثر را به رسميت نشناختيم، به سمت تك‌صدايي شدن در اجتماع و امور مختلف رفتيم، از ابزار خشونت استفاده كرديم ولي افراد عوض نشدند. دوباره خشونت به خرج داديم و باعث تنفر شديم و ناخواسته سيكل خشونت اجتماعي با سيستم تربيتي عجين شد.» از نظر او گام اول حل مساله به رسميت شناختن ديگري در ذهن خود است و در اين صورت ظرفيت تحمل جامعه بالا مي‌رود در حالي كه حالا نه در تريبون رسمي و نه مذهبي ظرفيتي كه شريعت در اين باره دارد را قبول نمي‌كنند و قرائت‌هايي در نفي ديگري غلبه دارد. « به اين رسيده بودم كه بسياري از دانش‌هاي مختلف در علوم انساني بايد در غالب قانونگذاري و مواد قانوني خوب و قانون خوب جامعه را هدايت كند.»

 

اولين‌بار نبود كه درباره اعدام سخن گفتم

آذر امسال پس از اعدام محسن شكاري، محسن برهاني ايرادات قانوني به حكم او وارد كرد و پس از آن در ميان بخشي از جامعه محبوب شد ولي نظرش در ميان بخش ديگري از جامعه- شايد همان بخشي كه تا پيش از بازنگري‌هاي فكري‌اش جزيي از آنها بود- به عنوان نظر نامحبوب شناخته شد. نخستين‌بار هم نبود كه درباره ماجراي اعدام حساسيت نشان داده بود؛ اوايل دهه 90 درباره اعدام دو زورگير به خاطر 70 هزار تومان، در نقد رييس قوه قضاييه وقت يادداشت نوشته بود و در شهريور امسال از حكم اعدام زورگير نيايش انتقاد كرده بود. مي‌گويد كه در اين مقطع هم طبق همان مبنا عمل كرده است. «بسياري از افرد سكوت كرده بودند و انتقاد قانوني را بي‌فايده مي‌دانستند. بخشي از طرفداران اعدام هم فكر مي‌كردند حكم درست است به همين دليل انتقادم درباره اينكه چنين احكامي طبق ضوابط شرعي و قانوني هم ظاهرا اشتباه بوده، توسط جامعه شنيده شد.

داستان محسن شكاري در ادامه پروسه‌اي از نقد رفتارهاي امنيتي و قضايي از ابتداي اعتراضات اخير بود. آن زمان هر روز اظهارنظري داشتم ولي اظهارنظرم در داستان مرحوم شكاري خيلي ديده و شنيده شد و مورد پسند بخشي از اجتماع شد. يقين داشتم بابت آن بايد هزينه دهم، اوايل دهه 90 هزينه نقدهايم از ديد بعضي از اصحاب قدرت رفتن از حيطه خودي به غير خودي يا نخودي بود. در اتفاقات اخير هم مي‌دانستم غير از جانم آزادي، اعتبار و شغلم مورد هجمه قرار مي‌گيرد با اين حال چنين اعدام‌هايي را خلاف قانون و شرع مي‌دانم، تعارف هم ندارم چون اگر از حيات انسان‌ها شروع نكنيم و آن را نقطه عزيمت قرار ندهيم مال و آبرو و امنيت از بين مي‌رود بنابراين اصلي‌ترين نقطه را بايد جان قرار دهيم. اشتباه فاحشي است كه فكر كنيم اجتماع با چنين مجازات‌هايي كنترل مي‌شود اين حرف در جرم‌شناسي معاصر خنده‌دار است. به هر حال هر كس اقدام اجتماعي انجام مي‌دهد بايد هزينه آن را هم بپذيرد. اين همه درس خوانديم بنابراين تعهد اخلاقي و اجتماعي داريم و قرار نيست از منافع جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم استفاده كنيم و در بزنگاه تاريخي نسبت به جامعه، مردم و دين هزينه پرداخت نكنيم. جايي كه حال مردم خوب نيست، نمي‌شود كه به خاطر منافع شخصي هزينه ندهيم.» ماجراي حكم اخراج او از هيات علمي هم گويا متوقف شده و اساسا پخش آن را نوعي شيطنت رسانه‌اي و ترور شخصيت مي‌داند؛ «مي‌خواستند بگويند برهاني روغن ريخته را نذر امامزاده كرده در حالي كه نه من و نه حتي رييس دانشكده حقوق تهران از نامه‌اي كه در خبرگزاري تسنيم و فارس منتشر شد، خبر نداشتيم. عقلايي در دانشگاه و وزارت علوم به پرونده‌سازان تذكر دادند كه اين كار غيرقانوني است و نمي‌توان عضو رسمي آزمايشي دانشگاه را اخراج كرد؛ مگر اينكه تخلفات در كميته احراز شود. كساني كه پيگير عدم صلاحيت عمومي بودند حتما كماكان هستند و زندگي خود را در حذف تعريف كردند.»

و دوباره براي تاكيد بر آنچه كه در ذهن او مي‌گذرد از خاطرات زمان جواني پدر از لبنان ياد مي‌كند و زماني كه موسي صدر به او گفته بود برو به چند خانم درس عقيدتي بده: «وقتي پدر رفت، ديد چند خانم بدون حجاب با لباس‌هاي نيمه عريان آنجا نشسته‌اند. جلسه اول را سمبل كرده بود و بعد به امام موسي صدر گفته بود آقا اين چه وضعيتي است. موسي صدر هم در جواب گفته بود اين زنان فوقش شيعياني هستند كه مرتكب گناهي مي‌شوند. شما شيعه فاسق داشته باشيد بهتر است يا غيرمعتقد؟ شما اعتقاد آنها را درست كن حالا يك حرامي هم انجام مي‌دهند. مشكل ما اين است كه اولويت را در ظواهر مي‌بينيم. شيفت‌هايي كه قبلا از آن صحبت كردم بر اولويت‌هاي ذهني اثر مي‌گذارد. اولويت‌هاي من در اين 12 سال متفاوت شده و جمع بين حقوق مردم و شريعت است به نحوي كه كمترين آسيب به مردم وارد شود ولي براي بسياري از مذهبي‌ها حقوق مردم و آزادي و حيات مردم اولويت نيست.» مي‌گويد اگر فكري به حال حقوق و آزادي مردم نكنيم به مرور مذهب و حكومت هم آسيب مي‌بيند چون همه به تبع مردم هستند.«تلقي اين نحوه دينداري كه در جامعه تبليغ مي‌شود گفت‌وگوناپذيربودن مذهب است. ما الگوهاي موفقي مانند صدر در لبنان يا سيستاني در عراق را داريم كه با گفت‌وگو از بستر مذهب تاثيرگذار بودند. هميشه بعد از قضيه محسن شكاري فكر مي‌كردم كه اگر در دوره‌هاي افراط بر اعدام‌ها، نخبگان جامعه به درستي به وظيفه شرعي اجتماعي خود عمل مي‌كردند و سيكل اعدام‌ها متوقف مي‌شد شايد الان وضعيت بهتري داشتيم. كساني كه براي اعدام‌ها سوت و كف مي‌زدند آيا با اين عفو‌هاي اخير به درون خود مراجعه نمي‌كنند؟همه عفو شدند فقط اين 4 جوان بايد زير خاك مي‌رفتند؟ به عنوان معلم فكر مي‌كنم نبايد سكوت مي‌كردم.»

گفت‌وگو حدود يك ساعت و نيم زمان برده است و برهاني خيلي صريح صحبت كرده آنقدري كه مي‌داند پرونده‌سازان، حتما از ميان اين سطور هم برايش ماجرا مي‌سازند اما چه باك... مي‌رود. وقتي به همراه دو دانشجوي ديگر اتاق اساتيد را ترك مي‌كند، راهروي باريك طبقه دوم دانشكده نيمه تاريك است. در ميانه‌هاي راه، احوالپرسي با دانشجوها ادامه دارد تا زماني كه دست تكان مي‌دهد، از بقيه جدا و از حصار آهني سبز رنگ دانشگاه خارج مي‌شود.


   مذهبي دوازده سيلندر بودم
    زماني كه احكام مهدورالدم را مي‌خواندم، حساب مي‌كردم تا ببينم چه كساني مهدورالدم هستند
    علوم انساني در جامعه منشأ تغيير و اثر گذار است
    جزو هيچ نهادي نبودم ولي در تقسيم‌بندي اجتماعي جزو مذهبي‌هاي تند و خشك به حساب مي‌آمدم. خدا را شكر در آن مقطع، حق‌الناسي به گردنم نيامد، كسي را نزدم، كسي را بي‌آبرو نكردم و براي كسي پرونده نساختم ولي اگر قدرت دستم بود، شايد اين پتانسيل را داشتم


    مذهبي دوازده سيلندر بودم

    زماني كه احكام مهدورالدم را مي‌خواندم، حساب مي‌كردم تا ببينم چه كساني مهدورالدم هستند
    علوم انساني در جامعه منشأ تغيير و اثر گذار است
    جزو هيچ نهادي نبودم ولي در تقسيم‌بندي اجتماعي جزو مذهبي‌هاي تند و خشك به حساب مي‌آمدم. خدا را شكر در آن مقطع، حق‌الناسي به گردنم نيامد، كسي را نزدم، كسي را بي‌آبرو نكردم و براي كسي پرونده نساختم ولي اگر قدرت دستم بود، شايد اين پتانسيل را داشتم
    تغيير فكرم در عرصه سياست و حكمراني را مديون دانشگاه تهران هستم. اينجا تكثر را ديدم، حرف‌ها را بيشتر شنيدم، افكار مختلف؛ منش‌ها و برخورد داعيه‌داران اصلي جريان‌هاي مختلف را ديدم. متوجه شدم قضاوت از دور يك شكل است و از نزديك ديدن افراد پر مدعا در نظر و كلام و ديدن همان افراد در مرحله عمل، چيز ديگري است. اين موارد باعث مي‌شود كه آدم به حقيقت بعضي از افكار و جريانات بيشتر پي ببرد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری