• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5480 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت

نگاهي به فلسفه ژيل دلوز

چگونه فاشيست نباشيم

مجيد فنايي

مواجهه ايرانيان با فلسفه ژيل دلوز عمدتا مواجهه‌اي بر اساس سنت فكري چپ بوده است.دو اثر مهم ژيل دلوز «تفاوت و تكرار» و «منطق معنا» هنوز به فارسي ترجمه نشده اند و عمدتا دلوز به عنوان فيلسوف سياسي چپگرا در ايران شناخته مي‌شود. در اين يادداشت سعي مي‌كنم نگاهي كوتاه به روند فكري ژيل دلوز بر اساس روش شناسي او انداخته و فهمي غيرايدئولوژيك از انديشه او ارايه كنم.

دلوز و مساله اخلاق
هنگامي كه ژيل دلوز و فليكس گتاري كتاب ضد اديپ: سرمايه داري و شيزوفرني را نگاشتند؛ ميشل فوكو در مقدمه كتاب، اين نكته مهم را بيان كرد كه اين كتاب يك تئوري انقلابي ارايه نمي‌كند؛ اين كتاب يك شيوه زندگي است.شيوه اي بر اساس اين اينكه چگونه فاشيست نباشيم.چگونه قدرت را دوست نداشته باشيم و در آخر: «اين كتاب يك كتاب اخلاق است» آنچه ما از خوانش‌هاي ژيل دلوز از انديشه فلاسفه پيش از خود همچون كتاب‌هايي كه در مورد ايمانوئل كانت، باروخ اسپينوزا، هانري برگسون، فرانسيس بيكن و... برداشت مي‌كنيم؛ نوعي آزمونگري در عرصه فلسفه است.بي جهت نيست كه مايكل هارت - هر چند با خوانش او از ژيل دلوز موافق نباشيم - دلوز را نوآموزي در فلسفه مي‌داند.
دلوز بيش از هر چيز بر اين نكته پافشاري مي‌كرد كه: «كار فلسفه ابداع مفاهيم است» آنچه مي‌توان از ژيل دلوز آموخت چگونگي دوباره‌خواني و فهم جديد از متون و نوعي آزمونگري تجربي- استعلايي در حوزه انديشه است.حفظ كردن و تكرار مفاهيم دلوزي همچون قلمروزدايي، ماشين ميلگر، ايلاتيگري و... اصولا با آزمونگري و سعي در آموختن از جهان انديشه‌ها منافات دارد.در اين ميان مي‌توان به برداشت بديع پل پاتون از انديشه دلوز در كتاب «دلوز و امر سياسي» اشاره كرد.بسياري دلوز را بر اساس مصاحبه‌اي كه تحت عنوان «شدن و كنترل» با آنتونيو نگري انجام داده است در سنت ماركسيستي قرار مي‌دهند.با اين حال پل پاتون قرائتي در بستر سنت ليبرالي از مفاهيم دلوزي ارايه مي‌كند.پاتون بر اساس آنچه دلوز مي‌گويد، از نوعي آزادي انتقادي صحبت مي‌كند: «توانايي خويشتن براي اثرگذاري بر خودش» آزادي نزد دلوز را مي‌توان در نوعي تلاش براي شرايط امكان امر نو خلاصه كرد.
اما آنچه ما از اين «امر نو» مي‌فهميم دقيقا چيست؟ بسياري از انديشه‌ها و چارچوب‌هاي از پيش تعيين شده ما را گرفتار قالب‌هايي از پيش تعريف شده قرار مي‌دهند.بي دليل نيست كه دلوز به بازخواني يكي از مهم‌ترين فلاسفه تجربه‌گرا يعني ديويد هيوم در يكي از آثارش همت مي‌گمارد.از نظر هيوم عادت‌ها و پيش‌داوري‌ها، آنچه هر لحظه و هرروز اتفاق مي‌افتد فهم ما از زندگي را ممكن مي‌كند.عليت نزد هيوم عادت تكرار دو حادثه پشت سرهم است.بر اساس تجربه عادت‌هاي هرروزه ما فهمي از خود و آينده به دست مي‌آوريم.امر نو در واقع خلق يك خط پرواز در فضايي است كه هرروزه در حال تكرار است؛ اما آيا اين امر نو يا به بياني رخداد را بايد صرفا امري سياسي و ضد سرمايه‌داري ببینيم؟
 امر نو مي‌تواند در شكستن عادت‌هاي هرروزه ما در بستر يك اتفاق باشد.يك حادثه مانند عشق يا خواندن يك كتاب يا تغيير در انديشه ما بر اساس اتفاقات كوچك اطراف‌مان.مي‌توان با فهمي اخلاقي از دلوز، امر نو را شيوه‌نويني از اخلاق بر اساس پذيرش تفاوت ديگران، عدم تمايل به يك‌شكلي و نوعي سبك زندگي غير فاشيستي فهميد.يكي ديگر از مواردي كه در فهم پاتون از دلوز مهم است مساله نزاع دلوز با ايده‌هاي كلي است.براي مثال دلوز با ايده انساني فراتاريخي و انتزاعي مخالف است.با اين حال آيا در بستر جهان كنوني مي‌توان فهم ديگري از انديشه دلوز بر اساس ارتباط انسان‌هايي با فرهنگ‌هاي متفاوت و انسان به معناي الاهياتي كه خدا او را آفريده است و تمايزي ميان آنها نيست برقرار كرد؟ آيا مي‌توان با كنار گذاشتن ايده كلي انسان - آنطور كه آنتونيو نگري و مايكل هارت در كتاب امپراتوري آن را كنار مي‌گذارند - به گفته سعدي انديشيد كه «بني‌آدم اعضاي يكديگرند/ كه در آفرينش زيك گوهرند؟» شايد اين نوعي مشكل يا خطاي اخلاقي در انديشه دلوز است.با اين حال راه‌حلي دلوزي براي غلبه بر اين خطا مي‌توان پيدا كرد.مساله پرداختن به حقوق به صورت «امر خاص». با پذيرفتن اين پيش‌فرض الهياتي كه همه ما انسان هستيم - به صورت كلي- مي‌توان ارتباطي ميان اين كل و امر جزيي - مساله حقوق طبيعي انسان در يك فرهنگ- پرداخت.راه‌حل آن وضع قوانين خاص براي هر مورد جزيي توسط آنچه به بيان جامعه‌شناسي اميل دوركيم «وجدان جمعي» خوانده مي‌شود است. اين «وجدان جمعي» يا «نداي دروني هر انسان» نياز به نهادهاي قانونگذار كلي دارد كه قابليت وضع قانون در يك بستر فرهنگي را بر اساس در نظر گرفتن «اخلاقيات دروني انسان» و «ويژگي‌هاي فرهنگ‌هاي مشخص» در اختيار داشته باشد.آنچه در مورد ژيل دلوز اهميت دارد، جدا نكردن دلوز از سنت فكري مدرن و عقلانيت انتقادي- كه شايد يكي از نمونه‌هاي اصلي آن كانت باشد- است.دلوز گرچه به بسياري از بنيان‌هاي فكري عقلانيت روشنگري پشت كرده است؛ اما همچنان در تداوم همان سنت مي‌انديشد يا بهتر است بگوييم ابزارها و مباني فكري او را همان بستر عقل روشنگري فراهم كرده است.دلوز خود بخشي از آن چيزي است كه يورگن هابرماس به آن مي‌گويد «پروژه ناتمام مدرنيته».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون