بسياري از منتقدان ادبي، قالب چهارپاره را همزاد شعر نو در ايران ارزيابي كردهاند؛ قالبي كه بيشتر از سوي شاعراني چون پرويز ناتل خانلري، فريدون مشيري، مهدي اخوان ثالث، مهدي سهيلي و چند تن ديگر از شاعران پايهگذاري شد و ادامه پيداكرد و مورد استقبال ديگر شاعران در دورههاي مختلف قرار گرفت. چهارپاره، مجموعهاي از دوبيتيها هستند كه با دركنار هم قرار گرفتن، ماهيت يك شعر بلند را ميسازند و به شكل جداگانه هم مفهوم خاص خود را القا ميكنند. درقالب چهارپاره، قافيههاي مختلف به لحاظ معني به هم پيوستهاند و مصراعهاي زوج هر دوبيتي هم قافيه است.
قيصر امينپور
صبح يك روز نوبهاري بود
روزي از روزهاي اول سال
بچهها در كلاس جنگل سبز
جمع بودند دور هم خوشحال
بچهها گرم گفتوگو بودند
باز هم در كلاس غوغا بود
هر يكي برگ كوچكي در دست
باز انگار زنگ انشا بود
تا معلّم ز گرد راه رسيد
گفت با چهرهاي پر از خنده
باز موضوع تازهاي داريم
«آرزوي شما در آينده»
شبنم روي برگ گل برخاست
گفت: ميخواهم آفتاب شوم
ذرّه ذرّه به آسمان بروم
ابر باشم، دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمين غلتيد
رفت و انشاي كوچكش را خواند
گفت: باغي بزرگ خواهم شد
تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دلتنگم
مثل لبخند باز خواهم شد
با نسيم بهار و بلبل باغ
گرم راز و نياز خواهم شد
جوجه گنجشك گفت: ميخواهم
فارغ از سنگ بچهها باشم
روي هر شاخه جيك جيك كنم
در دل آسمان رها باشم
جوجه كوچك پرستو گفت:
كاش با باد رهسپار شوم
تا افقهاي دور كوچ كنم
باز پيغمبر بهار شوم
جوجههاي كبوتران گفتند:
كاش ميشد كنار هم باشيم
توي گلدستههاي يك گنبد
روز و شب زائر حرم باشيم
زنگ تفريح را كه زنجره زد
باز هم در كلاس غوغا شد
هر يك از بچهها به سويي رفت
و معلّم دوباره تنهاشد
با خودش زير لب چنين ميگفت:
آرزوهايتان چه رنگين است
كاش روزي به كام خود برسيد
بچّهها آرزوي من اين است
ساعد باقري
هرچه ميخواهد بگويد هركه ميخواهد
هرچه ميخواهد بگويد تلخ يا شيرين
من تو را ميگويم اي باغ بهارآور
اي نماز آبها را قبله ديرين!
من تو را ميگويم اي باليدنت از خاك
باور آنان كه بر ماندن برآشفتند
من تو را ميگويم اي باغي كه مبعوثان
قصه گل كردنت را بارها گفتند
در خطرگاهي كه طبع زرد هر توفان
شهوت قتل درختان تو را دارد
يا به ميداني كه هر باد خزان فرماي
حرص مرگ سبز رختان تو را دارد
در خطرگاهي كه فكر برگريزان را
پرورانده هر طرف جادوگري تردست
دركمينگاه غفلتهاي بدهنگام
مي فشارد تيشه زرساز خود در دست
نادرنادرپور
در هر قدم كه رفت درختي سلام گفت
هر شاخه دست خويش به سويش دراز كرد
او دستهاي يك يكشان را كنار زد
چون كوليان نواي غريبانه ساز كرد
سعيد بيابانكي
طبيب نسخه درد مرا چنين پيچيد:
دو وعده خوردن چايي به وقت چاييدن
معاوني كه مشاور شده است ميداند
چقدر شغل شريفي است كشك ساييدن