گزارش از مردي كه با جمعآوري وسايل كاربردي در روستاي شان فرهنگ مردم را مستند كرد
خانهاي كه موزه خاطرات شد
فرزانه قبادي
«وقتي همه جمع ميشن دور آتيش، صندلي كم باشه يكي از اين تلويزيونها كه گوشه حياط گذاشتم ميارم كه بنشينن روش، ميخوام بگم وقتي دور هم هستيم بهتره از رسانه هم بيرون باشيم، از تكنولوژي فاصله بگيريم و دور هم جمع بشيم» علي خنجري، خودش را «عموعلي» معرفي ميكند و ميگويد: «سالهاست همه به من ميگن عموعلي، فاميلي خودمو يادم رفته» علي هنرمند خودآموختهاي است كه يك سالي ميشود كه موزه روستايي شاهرود و اقامتگاهي را با نام «قيچقلعه» راهاندازي كرده است، موزهاي كه جمعآوري اشيا، چيدمان و طراحي آن همه كار خود اوست: «من سواد درست درمون ندارم اما ايدهپردازيم خوبه.»
صداي ماشين كه در سكوت كوچه باغ ميپيچد، عموعلي به استقبال مهمانان ميآيد، منقل اسپند به دست با بيان روستايياش خوشامد ميگويد. از همان ابتداي ورود، مهمانان دستگيرشان ميشود كه اينجا از تكلف و تعارف خبري نيست، اينجا ميشود سادگي زندگي روستايي را به معناي دقيق آن تجربه كرد. ديوارهاي «قيچقلعه» كاهگلي است، حياط هم يك باغچه كوچك كه ميان آن آتشي به پاست و چاي هيزمي عموعلي به راه. هر گوشه سر بگرداني تلنگري به صندوق خاطراتت ميخورد و تصاويري در ذهنت جان ميگيرد كه ميبردت به روزهاي دور. از پودر رختشويي دريا و رخت تا كارتهاي بازي كه دهه شصتيها تمام كودكيشان با ضربههاي تخصصي بر سر آنها سپري شده، از گلابپاشهاي دوره قاجار و ظروف چيني گل سرخي تا نعلبكيهاي كوچكي كه روي ديوار رديف شدهاند و قلك و اسباببازيهاي ساده دههشصتيها، همه بهانههايي هستند براي ذوقزدگي بازديدكنندگاني كه حس خوبي كه در اين موزه تجربه ميكنند، باعث ميشود تمايلي به بيرون آمدن از اتاقهاي موزه نداشته باشند. اينجا كلاته خيج است، اقامتگاه و موزه قيچقلعه؛ جايي كه تا يك سال پيش محل زندگي علي خنجري و خانوادهاش بود، خانهاي كوچك با حياطي باصفا و بنايي كاهگلي كه علي موقع ورود مهمانان با بيان شيرينش هشدار ميدهد كه: «عموجان مواظب سرتون باشيد» يك سال پيش وقتي مهدي قاسمي، معاون ميراث فرهنگي شاهرود گذرش به كلاته خيج افتاد و با كلكسيون علي خنجري روبهرو شد، پيشنهاد تاسيس موزه را به او داد و مدتي بعد مجوز اقامتگاه بومگردي به علي داده شد تا كارگري و نقاشي ساختمان را رها كند و در حوزه گردشگري فعاليت كند. حالا علي در موزه روستايي پا به پاي بازديدكنندهها ميرود و در مورد هركدام از اشيا صميمانه توضيح ميدهد: «يك بار يكي از بچههاي روستا از من پرسيد اين چيه؟ من نميدونستم چي بگم، در مورد اون وسيله چيزي نميدونستم، رفتم تحقيق كردم، داستان و اوسنهها (افسانهها) رو جمع كردم، اگر ضربالمثلي درباره وسيلههاي موزه بود جمع كردم و الان با خيال راحت كسي ازم بپرسه اين چيه؟ سرش رو ميبرم آنقدر در مورد اون وسيله حرف ميزنم. گردشگرا اگه بخوان با دقت اينجا رو ببينن و در مورد همهچيز براشون بگم بايد هر اتاق رو سه روز ببينن.» عموعلي 35 ساله است، لباس محلي از پارچه دستبافت منطقه تنش كرده و ميگويد: «اين لباس رو زنم برام دوخته» زنان كلاته خيج چند سالي است كه به شكل جديتري دست بافتههاي محلي شان را احيا كردهاند و هر كدام كارگاهي در خانه دارد و پارچه و حوله ميبافد، علي هم كتي به تن دارد كه از همين پارچهها تهيه شده. دو دختر دارد و همراه پدر و مادر و همسرش در يكي از اتاقهاي مجاور موزه زندگي ميكنند: «از بچگي شروع كردم به جمع كردن وسايل، مداد و پاككن و خودكار و دفترهام و كارت بازيهام رو جمع ميكردم. اينجا خانهام بود، اتاق خواب و آشپزخانهام همين جا بود. تا اينكه آقاي قاسمي كه من هميشه ممنونش هستم، آمد اينجا، من نميدانستم مسوول ميراثه، چاي خورديم و حرف زديم و گفت ميتونيد اينجا مجوز موزه بگيريد و كار كنيد، حالا موزه روستايي ما زيرنظر موزههاي كل كشور اداره ميشه.» اشياي موزه بر اساس كاربردشان دستهبندي شدهاند و با سليقه در طاقچهها و رف اتاقها چيده شدهاند، كنار در ورودي ابزار كشاورزي روستايي و رديف تلويزيونهاي قديمي در اندازههاي مختلف خودنمايي ميكند، لباسهاي محلي و ظروف پذيرايي و ابزار پارچهبافي و وسايلي كه مردم در زندگي روزمرهشان استفاده ميكردند با سليقه كنار هم چيده شده است. پشت هر كدام از اشياي موزه روستايي قصهاي هست: «وقتي بزرگتر شدم روي تاريخ وسايل تمركز كردم، مردم مدرن شده بودند و خيلي از وسايلشون رو نميخواستن، البته توي سطل آشغال هم نميريختند، اما ساده از كنارش رد ميشدند، من اين وسايل رو جمع ميكردم، تا اينكه اين مجموعه تشكيل شد.» بعد از راهاندازي موزه وقتي مردم ديدند كنار هم قرار گرفتن وسايل قديمي كه نشان از فرهنگ مردم منطقه دارد ميتواند تبديل به جاذبه گردشگري شود، شروع كردند به اهداي وسايلشان به موزه قيچقلعه: «جرياني كه اتفاق افتاده اينه كه مردم دوست دارن وسيلههاشونو هديه بدن به موزه، به همين خاطر تصميم گرفتم اشيايي كه مردم هديه ميكنن رو با اسم خودشون اينجا بذارم» البته علي نگاه تخصصيتري به زادگاهش و موزهاي كه راهاندازي كرده دارد و ميخواهد فعاليتش را گسترش دهد: «چند بخش ميخوام اضافه كنم، يكي بخش اسناد، سكه و پول و سندهايي كه تو روستا ثبت شده، يكي هم بخش عكس، عكسها و ويدئوهاي20 سال پيش و قديميتر رو جمع كردم، عكسهايي كه مردم روستا دارند و مال خيلي سال پيشه، حتي ممكنه آدمهاي توي عكس فوت كرده باشن، اما خيلي چيزها توي عكسها هست. يك ان جي او درست كردم، از كساني كه علاقهمند به اوسنهها و روايتها بودن خواستم برن از پيرمردهاي روستا تحقيق كنن، اين پيرمردها اگه بميرن ما بيچاره ميشيم، همه چي تموم ميشه، اما ما ميخوايم چيزايي كه اونا يادشونه رو ثبت كنيم. شعرها و دوبيتيهاي محلي رو جمع ميكنم. جوونها كلاس گذاشتم كه بيان از پيرمردها ياد بگيرن تا اين ميراث احيا بشه، بازيهاي محلي و آداب و رسوم روستا رو احيا ميكنيم، خيلي كار داريم عموجان.»
بخشي از موزه يك اثر حجمي است كه روي ديوار ثبت شده، وقتي علي ميخواهد در موردش توضيح دهد انگار از مدينه فاضلهاش حرف ميزند كه ميگويد: «اين يه كاري بود كه ميخواست خلق نشه و مردم نگاهش نكنن و لذت نبرن، ميخواست تو ذهن من بمونه، اما آقاي قاسمي گفت اين كار رو انجام بدم. همهش با گِل درست شده، اين ذهن منه، روستاي ما قديما اين شكلي بود» علي اميدوار است كه روزي بتواند يك دهكده ايدهآل با اين مختصات بسازد و ميگويد: « از بچگي عشقم همين بوده، اينكه يه همچين جايي داشته باشيم تو خيج.» در كنار موزه، عمو علي بخشي از خانه را تبديل به اقامتگاهي با ظرفيت 70 نفر كرده است. در اقامتگاه هم تكلفي نيست، اتاقي ساده با تزييناتي سادهتر، چاي زغالي در حياط آماده است و هركس ميتواند از خودش پذيرايي كند، عمو علي هم با يك سيني بزرگ كه نان محلي و قيسي و آبنبات محلي در آن چيده سر ميرسد و حلقه دور آتش گرمتر و صميميتر ميشود. علي خنجري نمونه سادهاي از يك روستايي است، مردي كه نه شعارزده است و نه سعي ميكند باب ميل مهمانانش برخورد كند. تمام تلاشش اين است كه خودش باشد و پشت هيچ نقابي پنهان نشود: «من كارت ويزيت ندارم و تبليغات نكردم، هركس كه اينجا آمده، رفته تبليغ كرده، پارسال 1250 نفر از موزه بازديد كردن، اما امسال ركورد خودمو زدم و تو 13روز عيد اين تعداد بازديد داشتم. تو عيد 1000 نفر اينجا اقامت داشتن. من سيم كارمو وصل كردم به خدا، از همون روز اول گفتم خدا رفيقمه.» اقامتگاه و موزه روستايي قيچقلعه يك سال و نيم پيش فعاليت خود را شروع كرد، اما رونق اين مركز تا حد زيادي نتيجه صداقت عمو علي است، مردي كه هيچ تكلف و پيچيدگي در شخصيتش توي ذوق نميزند، مردي كه به روستايي بودنش افتخار ميكند و همين ميشود بهانه ميهمانان براي دوباره و چندباره آمدن و اتراق كردن در اتاق سادهاي كه در طبقه بالاي آشپزخانهاش ساخته، اتاقي كه چشماندازش باغهاي سبز كلاته خيج است و گرمايش از سادگي و آرامشي كه در خانه ساده عموعلي موج ميزند.
عموعلي 35 ساله است، لباس محلي از پارچه دستبافت منطقه تنش كرده و ميگويد: «اين لباس رو زنم برام دوخته» زنان كلاته خيج چند سالي است كه به شكل جديتري دست بافتههاي محلي شان را احيا كردهاند.