وقتي ظرافت را كنار ميگذاريم
نيوشا طبيبي
فرودگاه بينالمللي امام خميني(ره) را گويي با عجله و شتاب ساختهاند و در نتيجه از بسياري از ظرايف امور گذشتهاند. در نظر بگيريد كه اين فرودگاه، محل ورود به كشوري است كه زيبايي معمارياش و شكوه چشماندازهاي طبيعياش عالمگير است. درگاه ورودي به كشوري است كه مردمش مسجد شيخ لطفالله و كاخ چهلستون و نگارستان و باغ فردوس و گلستان و شهر يزد و باغفين كاشان را بنا كردهاند. مردمي كه زير پايشان فرشهايي ميگسترند به زيبايي باغ بهشت. حال از اين همه مظاهر زيبايي كه بايد در مهمترين فرودگاه بينالمللي كشور نشانههايي از آن را ببينيم، جز سنگهاي قرمز بد رنگ و ستونهاي بتني بدون پوشش (گويي كار از نيمه رهاشده) و معماري بيهويت و پاركينگ شلوغ چيز ديگري ديده نميشود. هيچ جا اثري از ايران نيست. شايد اگر چند غرفه فروش سوهان و گز و صنايع دستي را حذف كنيم، اين فرودگاه ميتوانست متعلق به هر كشور ديگري باشد. در و ديوار كه از زيبايي و ايراني بودن نشاني ندارد، هر جا هم كه خواستهاند پيامي برسانند، يك بنر با بدسليقگي چاپ كرده و با چسب نواري به در و ديوار چسباندهاند.
اگر ميخواهيم در آينده نزديك درآمدهاي حاصل از گردشگري و سرمايهگذاري خارجي را افزايش دهيم ساماندهي وضع فرودگاههاي بينالمللي را بايد مورد توجه جدي قرار دهيم.
اما يك نكته مهم، داستان تاسيسات بهداشتي فرودگاه را همه كساني كه گذارشان به آنجا افتاده ميدانند. سازندگان اين بنا نتوانستهاند نسبتي منطقي بين تعداد و كيفيت و اندازه دستشوييهايي كه طراحي كردهاند و تعداد مسافران و مراجعان برقرار كنند و نتيجهاش البته فاجعه بوده است. كثيفي و ازدحام ناشي از همان عدم تناسب امكانات با مراجعين - با وجود تلاش كاركنان مربوطه – اجتنابناپذير است.
خبر خوب اينكه، در همين فرودگاه كه از ظاهرش انتقاد فراوان كرديم، براي بيرون آمدن واقعا وقتي تلف نميشود. به تجربه حداكثر زمان از نشستن هواپيما تا گذر از بازرسي گذرنامه و تحويل بار حداكثر ۴۵ دقيقه بوده است. اين زمان در بسياري از فرودگاهها ميتواند تا دو برابر بيشتر باشد.
متاسفانه سليقه ما در معماري مدرن به سمت الگوبرداري از معماري جديد در دوبي انحراف برداشته! دقت كنيد، ايستگاه متروي فرودگاه را گويي از روي ايستگاههاي متروي دوبي ساختهاند، مراكز خريد و ساختمانهاي بلندمرتبه نيز به همچنين. سالها پيش در تهران چند نفر از تجار و كسبه خوشنام و البته خوشسليقه خواستند مركز خريدي بسازند، بازارهاي قديمي ايراني را الگو قرار دادند و بازار صفويه در خيابان وليعصر تهران را با كاشيكاري ايراني و قراردادن حوضي در وسط چهارسو بنا كردند. اين مركز خريد يا بازار هنوز هم با وجود نگاهداري بد و كج سليقگي فراوان گردانندگانش زيباترين مركز خريد شمال تهران است. زيباترين بازارهاي سرپوشيده جهان - با كاركردي بسيار بالاتر از شاپينگمالهاي امروزي - در ايران بنا شدهاند. بازارهاي تبريز، اصفهان، تهران و بسياري از شهرهاي ديگر ايران، نمونهاي از كارآمدي و زيبايي بوده و هستند خوب نيست كه ما براي ساخت مراكز خريد خود الگوهاي غربي و به ويژه معماري دوبي را الگو قرار دهيم.
روغن كرمانشاهي اصل، روغن بينظير گواراي مقوي خوش عطري است كه ميتوان آن را اول صبح مانند كره با نان و عسل خورد و تا عصر احساس سيري كرد، عطر و بويش در غذا هم وصفناپذير است و مورد پسند همه ايرانيان.
تا وقتي مصرف اين روغن در ايران رايج بود، از گرفتگي عروق و چربي خون خبري نبود. اين روغن از شير گاو به دست ميآيد، اما گاوي كه در دامنههاي زاگرس علف خورده باشد. علفي كه بر دامنه اين كوهها ميرويند، سبزههاي تازه و عطرآگيني هستند كه سبب ميشوند شير و روغن گاو و گوسفندان معطر و مقوي شود. سه جوان تحصيلكرده در سفري كه به كرمانشاه داشتهاند، براي خريد روغن اصل كرمانشاهي نزد روستانشينان محترم آن خطه ميروند. روستاييان در هر فصل اندكي روغن به دست ميآورند و در خيكها نگاهداري ميكنند تا به خريداران بفروشند.
از سر اتفاق ميبينند كه آنها موفق به فروش محصول مرغوب و بينظير فصل پيش خود هم نشدهاند! سه جوان با يكديگر همدل ميشوند كه با به وجود آوردن سازوكار مرتب و پاكيزهاي هم اين محصول بيبديل را به دست مصرفكنندگان در شهرها برسانند، هم محصول روستاييان محترم را برايشان بفروشند و طبعا سودي هم تحصيل كنند. كار آنها هر چه بيشتر رونق بگيرد، خانوادههاي بيشتري در دامنه زاگرس به كار توليد در روستايشان ميافتند و اقتصاد خانوادههايشان سامان مييابد و خورندگان شهري هم محصولي پاكيزه و اصل به دستشان ميرسد. اين روغنها را در ظرفهاي رويين ميفرستند كه هم قابل بازيافت هستند و هم سالهاي سال پاكيزه و سلامت در مطبخ به كار ميآيند. براي آنكه آنها را بيشتر بشناسيد، اينجا را ببينيد:
instagram.com/doosha.dairy