اخبار...
سروش صحت
راديوي تاكسي روشن بود و گوينده خبر، اخبار روز را ميگفت. راننده راديو را خاموش كرد.
مردي كه جلو نشسته بود، گفت: «ببخشيد چرا خاموش كرديد؟»
راننده گفت: «براي اينكه اخبار را حفظم.»
مرد پرسيد: «اخبار امروز را شنيديد؟»
راننده گفت: «همه روزها اخبارشون مثل همه.»
زني كه عقب تاكسي نشسته بود، گفت: «روزها هم، همهشون مثل هم هستند.»
راننده گفت: «بله، ولي سيام فروردين سال هزار و سيصد و نود و هفت فقط يك باره، فقط يك بار.»
زن گفت: «اِ... امروزسيام فروردينه؟»
راننده گفت: «بله.»
زن گفت: «چه زود يه ماه گذشت، همين ديروز بود داشتيم براي عيد بدو بدو ميكرديم.» كسي چيزي نگفت.
مرد به راننده گفت: «ميشه خواهش كنم راديو رو روشن كنيد، ميخوام اخبار رو بشنوم، لطفا.»
راننده با اكراه پيچ راديو را چرخاند. گوينده داشت اخبار يك عمليات انتحاري در افغانستان را ميگفت. بيرون برگهاي سبز درختان آرام آرام تكان ميخوردند و صداي گوينده كه داشت جزييات عمليات انتحاري را توضيح ميداد، اتاق تاكسي را پر كرد. تاكسي در روز سيام فروردين سال هزار و سيصد و نود و هفت
دور شد و رفت.