بورژوازي، شهر و خانههاي بيپنجره
صمد محمديزاده
يكي از تنگناهايي كه امروزه شهر تهران در حوزه شهرسازي و جامعهشناسي شهر با آن مواجه است، كوچك شدن تدريجي پنجره خانهها و آپارتمانهاي مسكوني است. اين جريان همزمان با حذف بالكنها و افزايش ارتفاع ساختمانها، كيفيت زندگي به ويژه در شهرهاي بزرگ را تقليل داده و هويت اجتماعي آنها را با مخاطره جدي استحاله مواجه ساخته است. در اين فرآيند، به تبعيت از منافع سازندگان سوداگر و همداستاني طراحان و ضابطهنويسان كجسليقه، ابعاد پنجرهها به تدريج، كوچكتر شده، بالكنها تقريبا به كلي از نماي ساختمانها حذف و بالكنهاي قديمي با تبديل شدن به انباري، تغيير ماهيت دادهاند. در عين حال كه نظريهپردازان بزرگ شهري نظير «ديويدچپمن» و «جينجيكوبز» بر اين عقيدهاند كه خانههاي مسكوني داراي پنجره يا بالكنهاي بزرگ، احساس امنيت ايجاد ميكنند و بالعكس پنجرههاي باريك، نوعي اضطراب و ترس را به ساكنان ساختمانها و استفادهكنندگان از فضاهاي شهري انتقال ميدهد. علاوه بر اين، كوچك شدن حياط خانههاي مسكوني، بلندتر شدن حصار دور حياط خانهها، افول فضاهاي قابل دفاع در مقابل مخاطرات عصر جديد، موجب شد تا مردم و به ويژه كودكان از جنب و جوش در فضاهاي عمومي امتناع ورزيده و شهروندان از شهر جدا شوند. «كارل ماركس» دركتاب هيجدهم برومر لويي بناپارت، ضمن تبيين اينكه چگونه خرده مالكي و خرد شدن اراضي نظام فئودالي، در سالهاي 1848 تا1851 و در واقع در سرتاسر قرن نوزدهم، نوعي بردگي در قبال سرمايهداري را براي مردم فرانسه دامن زد، توده ملت فرانسه را طي اين دوره به «غارنشينان آغاز تاريخ» تشبيه ميكند كه شانزده ميليون دهقان با زنان و كودكانشان در زيرزميني در شهرها زندگي ميكنند و تعداد زيادي از اين خانهها يك سوراخ بيشتر ندارند. او مينويسد؛ در بخشهاي كوچكي از زيرزمينها (محل سكونت دهقانان) دو منفذ ديده ميشود و تنها مرفهترين دهقانان هستند كه منازل زيرزمينيشان سه منفذ دارد. او «نظم بورژوازي» حاكم بر آغاز قرن و دولتِ گماشته شده نظام بورژوازي كه نگهباني و مراقبت از «قطعهزمين»هاي به تازگي شكل گرفته را بهعهده داشتند، خونآشامي توصيف ميكند كه خون و مغز خرده مالك را ميمكد و در ديگ كيمياگران سرمايهدار سرازير ميكند.
ماركس در جايي ديگر در كتاب «دستنوشتههاي اقتصادي و فلسفي 1844»؛ تصريح ميكند؛ نظام اقتصادي جديد تنها نيازي كه ميآفريند، نياز به پول است. ايدهآل آن، وهم، بلهوسي و تموج مزاج است. خواجه صنعت، يعني توليدكننده براي كسب چند «پني» كاري ميكند كه پرندگان طلايي از جيب همسايه عزيز و محبوبش شيداي او شوند و هر محصول، طعمهاي است كه با آن ميتوان وجود ديگري-پولش را- اغفال كرد؛ هر نياز واقعي يا بالقوه ضعفي است كه با آن ميشود ديگري را اسيركرد. هر نياز فرصتي است براي نزديك شدن به همسايه تحت لواي دوستي تا به او گفته شود: «دوست عزيز آنچه نياز داري به تو ميدهم اما تحت شرايطي كه بايد حتما اجابت شود». لذت را ارزانيات ميكنم اما ميچاپمت. در واقع از نگاه ماركس خواجه صنعت، هوسهاي ناخوش در همسايه پديد ميآورد و مترصد فرصت ضعفهاي او ميماند و همه اينها براي آن است كه هزينه خدمات عاشقانه خود را دريافت كند. اين بيگانگي انسان معاصر تحت انقياد محصولات نظام سرمايهداري تا آنجا ادامه مييابدكه حتي نياز به هواي تازه هم از كارگر دريغ ميشود. از نظر ماركس اين رجعت انسان به غارنشيني در شكلي بيگانه و نفرتانگيز رخ داده است. انسان وحشي در غارش، محيط زيست خويش را- عنصر طبيعي كه آزادانه ميتوانست از آن استفاده كند و در آن پناه بگيرد- بيگانه نميدانست و چون ماهي در آب، احساس ايمني ميكرد. اما مسكن زيرزميني تهيدستان، مسكني است متخاصم، «قدرتي است بيگانه و محدودكننده كه فقط زماني رامشان ميشود كه آنان خون و عرقشان را تسليمشان كنند» تهيدست نميتواند آنجا را خانه خود بداند، جاييكه دستكم از آن خود او است. بر عكس احساس ميكند كه در خانه ديگري زندگي ميكند. در خانهاي بيگانه كه هر روز مالكش مترصد آن است كه تا اجارهاش را نپرداخت، او را بيرون كند. همزمان به خوبي از تفاوت كيفيت بين مسكن خود و مسكن انساني غير اين جهاني كه در بهشت ثروتمندان وجود دارد آگاه است. او در باب اهميت منفذ و پنجره در خانهها تاكيد ميكند كه؛ «نقش پنجره در خانه مانند نقش حواس آدمي در سر او است.»
معالوصف اگرچه مخاطره حذف و كوچك شدن پنجرهها حتي در نظريه متفكر بزرگ و هوشمندي چون ماركس با دقت و ظرافت پرداخته شد، لاكن در سالهاي اخير شاهد آن هستيم كه در تهران، كلانشهرها و حتي شهرهاي كوچك، فارغ از هرگونه عاقبتانديشي، ابعاد و اندازه پنجرهها كاسته ميشود. تاسفبارتر اينكه ساكنان به خاطر اينكه حريم خصوصي خود را از فضاهاي عمومي، خيابانها و فعل و انفعالات ناخوشايند شهري جدا سازند، ميدان ديد خود را با چند لايه پرده ضخيم ميپوشانند تا مبادا ترافيك، آلودگي و نابههنجاريهاي بصري و اجتماعي، خاطرشان را مكدر سازد. بلندترشدن حصار خانهها، كوچكتر شدن ابعاد پنجرهها و ضخامت لايههاي چندگانه پردهها، نمايش تراژيك ديوار بلند بياعتمادي مردم نسبت به شهر است. اين رخدادها همراه با حذف بالكن از پيشاني منازل مسكوني و همچنين كوچك شدن حياط خانهها كه درگذشته نه چندان دور به ويژه در بافتهاي قديمي، محل گردهمآيي و بازي بچهها بود، با پشتيباني منابع قدرت براي كسب سود حداكثري سرمايهگذاران صنعت ساختمان و با نقاب مُد جديد به شهروندان تحميل شده است. اضطراب و بيحواسي مردم كلانشهرها، قطع رشته ارتباطي بين مردم و حيات اجتماعي شهر و تشديد فرآيند بيگانگي از شهر، بهاي گزافي است كه در صورت ادامه اين روند شهروندان تاوان آن را خواهند پرداخت.
جامعهشناس و شهرساز