• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4096 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۳ خرداد

رقص خاك

جواد طوسي

خداوكيلي دنياي باحالي است، به رقصيدن آدم هم كار دارند. محمود دولت‌آبادي هيچ‌گاه روستازاده بودنش را پنهان نكرده و همواره «دولت‌آباد سبزوار» را شناسنامه و بخشي از هويت و پيكره شخصيتي‌اش مي‌داند. گاه و بي‌گاه به مناسبت‌هاي مختلف فرهنگي هنري، يكي از افراد حاضر در آن مراسم يا اجرا و نمايش بوده و هست. اين حضور جاري و پرانگيزه، نشان مي‌دهد كه اساسا او اهل تفرعن و گوشه‌نشيني و ادا و اصول شبه‌روشنفكرانه نيست.

دولت‌آبادي را از ساليان دور بدون آنكه تاكنون حتي يك بار از نزديك با يكديگر همكلام شده باشيم، مي‌شناسم. از همان دوران نوجواني از نثر ساده و در عين حال سروشكل‌دارش و فضاسازي چشمگير در آثار داستاني و نمايشي‌اش همچون «هجرت سليمان»، «گاواره‌بان»، «تنگنا»، «با شبيرو»، «اوسنه‌ي بابا سبحان»، «لايه‌هاي بياباني» و «ديدار بلوچ» خوشم مي‌آمد. هر چند از آن نوشته مكتوب و عريض و طويلش در مورد فيلم «خاك» مسعود كيميايي كه اقتباسي نه‌چندان وفادارانه از «اوسنه‌ي بابا سبحان» بود، شاكي شدم. اما در همان مطلب نيز يك جاهايي صادقانه و بدون پرده‌پوشي گفته بود كه از مرگ مسيب در فيلم گريه‌اش گرفته و به چند نكته مثبت و تاثيرگذار كار كيميايي اشاره داشت. اين نشان مي‌دهد كه نويسنده‌اي با همه دلخوري‌هايش از يك كارگردان مطرح و صاحب‌نام آن دوران، آنقدر ظرفيت و سعه صدر و حسن‌نيت دارد كه متقابلا ارزش‌هاي كيفي و بصري اثر او را ياد‌آور شود. يادم نمي‌رود در بحبوحه انقلاب در زمستان سال 57 (بعد از آزاد شدنش از زندان ساواك) با چه شور و حال و لحن جسورانه‌اي در جمع دانشجويان دانشكده‌اي در حوالي پاسداران و سه‌راه ضرابخانه، از يك حركت بالنده اجتماعي و جامعه بدون ظلم و مبتني بر عدالت سخن مي‌گفت. بعد هم با «جاي خالي سلوچ» و «كليدر» نشان داد كه در عين حفظ ريشه‌هاي بومي و روستايي و كويري‌اش، مفاهيمي چون عشق و اسطوره و پايمردي را خوب مي‌شناسد و براي رمان‌نويسي پيشنهادي هويتمند و متعهدانه دارد. آثار اين سال‌هاي دولت‌آبادي با همه موافقين و مخالفانش مي‌تواند تجربه‌هاي متفاوت و توام با آزمون و خطا در فرم براي نويسنده كهنه‌كاري باشد كه همچنان نفس مي‌كشد و از بي‌انگيزگي و خنثي بودن و درجا زدن و تكرار خود بيزار است. حالا او با اين پس‌زمينه و حضور پررنگ اجتماعي فرهنگي، در يك كنسرت موسيقي جنوبي تحت تاثير اجرا قرار گرفته و در قسمتي از برنامه‌ بغض كرده و گريسته و در قسمتي ديگر ترغيب شد تا شور و نشاطش را در ميان جمع نشان دهد. مگر آنتوني‌كويين، همان بازيگر نقش حمزه در فيلم «محمد رسول‌الله» و «عمر مختار» هر دو ساخته مصطفي عقاد وقتي در يك اجراي زنده ميكس تئودوراكيس با آهنگ معروف «زورباي يوناني» رقصيد كسي از او ايراد گرفت كه چرا با آن نقش‌هاي مذهبي داري جلف بازي مي‌كني و مي‌رقصي؟ راستي چرا ما اينقدر نسبت به شخصيت‌هاي فرهنگي هنري‌مان نگاه بسته و كينه‌توزانه داريم؟ دولت‌آبادي هم مثل بسياري از اهالي فرهنگي اين جامعه، ساحت چندوجهي دارد. گاه به عنوان يك نويسنده زنداني‌كشيده و همچنان آرمانخواه و عدالتجو نسبت به برخي ناهنجاري‌ها و شرايط بد معيشتي اقشار محروم و آسيب‌پذير اين جامعه برمي‌آشوبد و اعتراض مي‌كند، گاه ساده و بي‌تكلف به صرافت مي‌افتد تا در اين كهولت سني به بهانه يك اجراي بومي خودش را تخليه كند و به شيوه دلخواهش بگويد «ما نيز مردمي هستيم٭». او كه شغل خيلي حساس و در كانون خطوط قرمز ندارد تا اين واكنشش خلاف شأن و عرف باشد؟ آيا در همين حد هم حاضر نيستيم يك نويسنده و فرهنگساز پابه‌سن‌گذاشته و صاحب عقيده كه اصرار بر «اينجايي بودن» دارد را تحمل كنيم؟ به يك نمونه درخشان در تصويرسازي او در رمان ماندگار «جاي خالي سلوچ» كه به محبوس شدن عباس در چاه و چرخ زدن شتر خشمگين بالاي سرش و سفيدي يكباره مو و ابروي او در اثر اين شوك مي‌پردازد، اشاره مي‌كنم تا به حرمت نگه داشتن اين «كويريِ ريشه در خاك» ايمان آوريم: «عباس، به بالا نگاه كرد. گردن لوك سياه، ديواره‌اي حايل بود ميان نگاه عباس و ستارگان. تابوت چار برادر را از كمر به دو نيم كرده بود. چكه‌چكه خون، از گردن شتر هنوز مي‌چكيد. چكه‌چكه خون، بر موي و كاكل به خاك‌آلوده پسر مرگان. نه! اين شتر، خون مي‌خواهد. قرار ندارد. قرار نخواهد گرفت، مگر كه خون پسر مرگان را تاوان بگيرد... چكه‌اي خون گرم، روي صورت عباس افتاد. عباس ديگر ستاره نديد. لوك، سرانجام، آزرده‌ و خشمگين، كنار چاه زانو زد، سر و نيمي از گردنش را در چاه فروكرد و عُر كشيد. چكه‌اي ديگر، بر لب عباس افتاد. عباس، لب و زبان به خون شتر، تر كرد. نه! كارد، كاري نبوده است... لوك، روي زانوهايش بيشتر خزيد، چندان‌‌كه سينه و نيمي از شكمش دهانه چاه را پوشاند و آرام گرفت.»

٭ ‌ عنوان كتابي كه به گفت‌وگوي اميرحسين چهل‌تن و فريدون فرياد به محمود دولت‌آبادي اختصاص دارد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون