• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4101 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۹ خرداد

به بهانه اجراي نمايش «تئاتر بازي»

براي چه تئاتر بازي مي‌كنيم؟

احسان صارمي

چهار دختر جوان قرار است نمايشي را تمرين كنند. تمرين‌ها بين چهار نمايش مي‌چرخد: «كلفت‌ها» اثر ژان ژنه، «اركيده‌ها در مهتاب» اثر كارلوس فوئنتس و «سه زن بلند بالا» اثر ادوارد آلبي و «دعوت» غلامحسين ساعدي. آنان در پلاتوي تمريني مدام از نمايشي به نمايش ديگر جهش مي‌كنند تا در نهايت وارد برزخي شوند كه برآمده از هر يك از اين نمايشنامه‌هاست.

ايلناز شعباني در اولين تجربه حرفه‌اي كارگرداني‌اش، چندي است در تئاتر شهر نمايش «تئاتر بازي» را براساس متن محمدرضا مرزوقي روي صحنه برده است. به نظر مي‌رسد اين نمايش همچنين اولين تجربه حرفه‌اي مرزوقي در مقام نويسنده باشد؛ اما گروه پيش از اين در همكاري با اصغر دشتي، در حوزه بازيگري فعال بوده‌اند. گروه روي صحنه تقريبا همان گروه نمايش «متاستاز» است.

«تئاتر بازي» همانطور كه در ابتداي متن آوردم يك تئاتر در تئاتر است، جايي براي نشان دادن زندگي تئاتري چهار دختر كه از جهان واقعيت ملموس آرام آرام به دنياي پراستعاره شخصيت‌ها وارد مي‌شوند. هر يك از آنان با اتخاذ وجوه شخصيتي يكي از قهرمانان نمايشنامه‌هاي فوق، خود را همگام با سرنوشتي مشابه مي‌بيند. اين سرنوشت‌سازي نيز چندان بي‌ارتباط به رويداد نخستين نيست. جايي كه ايلناز شعباني، پيش از آغاز ماجراي يك ساعته دخترها، بخشي از متن «دعوت» ساعدي را بازي مي‌كند. «دعوت» داستان بازيگر مشهوري است كه اكنون از آنچه هياهوي جواني خود را ندارد، در يك فضاي ذهني-عيني روزگار خوش گذشته را به ياد مي‌آورد.

«دعوت» به بستري براي نمايش بدل مي‌شود، جايي كه هر شخصيتي در شخصيتي ديگر حلول پيدا مي‌كند. يك تئاتر در تئاتر توام با شخصيت در شخصيت. اين بستر تا پايان نيز ادامه پيدا مي‌كند. جايي كه شخصيت مليكا _ كه قرار است نقش خانوم در كلفت‌ها را بازي كند- در انتظار لباس سرخ است. اين لباس در همان ابتداي كار توسط ايلناز بيان و به نوعي به عنصري تبديل مي‌شود كه قرار است تا رسيدنش نمايش ادامه پيدا كند. لباس در انتهاي نمايش به دست مليكا مي‌رسد؛ اما لباس درون جعبه، لباس سرخ نيست. لباسي مشكي‌فام است كه در پايان بر قلابي آويزان مي‌شود تا شايد تعليق شكل گرفته در كل نمايش ما را به بيرون بدرقه كند.

«تئاتر بازي» رويه‌اي است كه در آن گويي آدم‌هاي واقعي_ چرا كه بازيگران با نام‌هاي حقيقي‌شان روي صحنه بازي مي‌كنند- وارد جهاني استعاري و خيالي مي‌شوند تا جايي كه مكان و زمان به عناصر انتزاعي بدل مي‌شوند. اين انتزاع از واقعيت به نظر كليت اثر را شكل مي‌دهد.

شعباني و مرزوقي براي آفرينش چنين فضايي مكان را يك پلاتو در نظر گرفته‌اند كه براي هر هنرمند تئاتر حكم محل تمرين را دارد. ويژگي‌هاي سالن سايه نيز به آفرينش چنين اتمسفري كمك مي‌كند. سايه به واسطه Black Box بودنش به تصوير آشناي ما از پلاتوي تمرين نزديك است. در گاه نمايش، مخاطب نيز گويي در اين پلاتو حضور دارد و آن را به واسطه بازآفريني گروه، تجربه مي‌كند؛ اما آرام آرام با در هم ريختن فضاي تمرين، به خصوص ورود فاطمه كه نقش او در اجراي پيش رو مشخص نيست، همه‌چيز به سوي انتزاع كشيده مي‌شود.

به نظر مي‌رسد متون انتخابي كه هر از گاهي فضايي فراهم مي‌كند تا دخترها از واقعيت خود كنده شوند و به گفتن ديالوگ‌هاي ژنه و آلبي و فوئنتس بپردازند، به تداخل واقعيت و انتزاع كمك مي‌كنند. شرايط نمايشنامه‌ها نيز چنين مهمي را رقم مي‌زنند. براي مثال در «كلفت‌ها» دو خدمتكار مدام نقش بانوي خانه خويش را ايفا مي‌كنند. برخي منتقدان نمايش ژنه را طرد طبقاتي تفسير كردند و گويي در نمايش دخترها خود را در حال طرد شدن مي‌يابند. يكي از همسر خود فاصله گرفته است و ديگري در آرزوي رسيدن به عشقي است.

زماني كه فاطمه از دخترها مي‌خواهد زير نور فلاش موبايل به چيزي فكر كنند و ديگران افكارشان را بخوانند اين طردشدگي بيش از پيش ديده مي‌شود. عصاره‌هاي نمايش «كلفت‌ها» تراوش مي‌كند. نيات قلبي آنان در قالب سولولوگ بيان مي‌شود تا دريابيم اين جمع دوستانه به چه ميزان از هم پاشيده است و حتي در وضعيت بغرنجي به سر مي‌برد. جايي كه يكي حاضر است براي به دست آوردن شوهر ديگري خيانت‌پيشه كند؛ خيانتي كه در نهايت با رسيدن لباس سياه، آن هم در انتزاعي‌ترين شكل ممكن كيفر مي‌شود.

«تئاتر بازي» اما در متن آسيب مي‌خورد. درهم‌پيچيدگي نمايشنامه‌ها موجب نوعي سردرگمي مي‌شود. در حالي كه در بروشور نام متون اقتباسي آمده است؛ اما اين پرسش مطرح مي‌شود كه به چه ميزاني آگاهي مخاطب از محتواي نمايشنامه‌ها به دركش از اثر كمك مي‌كند؟ پاسخ به زعم نويسنده بسيار است و اين خود تبديل به يك مانع مي‌شود. دانستن ماجراي نمايشنامه‌ها كه به شكل ملموس در اثر از آنها صحبت نمي‌شود و حتي تفكيك نمي‌شود، به درك لباس سياه آويزان پاياني بيش از پيش كمك مي‌كند. در چنين شرايطي متن به اثري پرحرف و آشفته بدل مي‌شود كه از جايي به جايي ديگر مي‌رود. نيامدن ايلناز _ كه به انتزاعي شدن اثر كمك مي‌كند _ آزاردهنده مي‌شود. در نهايت مخاطب با خود مي‌گويد نبودن بخشي از نمايش چه خللي در اثر ايجاد مي‌كند؟ گويي آنتن ادراك مخاطب نيز در ميانه اثر كار نمي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون