به اين جريان مشكوكم
محمدرضا خاكي
بايد جريان را با در نظر گرفتن شرايط تاريخي، سياسي و اجتماعي همان دوره تحليل كنيم چون با توجه به اين ويژگيها است كه دلايل بروز و ظهور بعضي پديدهها متفاوت از هم ميشود؛ گرچه شباهتهايي هم وجود دارد. در اين يكي دو دهه اخير دلايل مختلفي موجب شد تئاتر ايران به لحاظ كمي با رشد جدي مواجه شود. به خصوص در حوزه فارغالتحصيلان تئاتر با تقسيمهايي از جمله گرايشهاي طراحي صحنه، عروسكي و غيره مواجه شديم كه توقع به وجود آورد. در مقابل اما بازار كار براي اين جمعيت به وجود نيامد و عدم پاسخگويي به نيازهاي شغلي اين جمعيت منجر به شكلي از تئاتر خصوصي شد كه امروزه با آن مواجه هستيم. بايد بر اين نكته نيز تاكيد كنم كه چندان نقشهاي هم براي پيادهسازي تئاتر خصوصي وجود نداشت. در يك دهه اخير حد فاصل دانشگاه تهران تا چهارراه وليعصر دهها كافيشاپ فعال شده است كه خود به خود بهنوعي گويايي اجتماعي دارد. در كنار اينها ما با گسترش كمي قابل توجه سالنهاي تئاتري مواجه هستيم. ابتدا پلاتوهاي تئاتر شكل گرفت، بعد به مدرسههاي تئاتري و كلاسهاي آزاد بازيگري بدل شد و از دل همين مدارس آزاد بود كه با سالنهاي تئاتر خصوصي كه امروز مواجه هستيم رو به رو شديم. اما روند موجود شباهت چنداني به تجربه تئاتر لالهزار ندارد، چون اتفاقا سالنهاي تئاتر لالهزار از استانداردي برخوردار بود چون توسط افراد صاحب دغدغه تاسيس شدند و شكل و شمايل سالنهاي تئاتر حرفهاي اروپايي را داشتند.
يك عامل تغيير وضعيت سالنهاي «فردوسي»، «جامعه باربد» و «دهقان» به تغييرات اجتماعي و گسترش سالنهاي سينما مربوط ميشد، از سويي غيبت افرادي مانند عبدالحسين نوشين و ديگران هنرمندان صاحب انديشه موجب شد تئاترهاي لالهزاري از دل روحوضيها جاي خودشان را در سالنها باز كنند. اينجا است كه از نظر اوضاع اقتصادي، تبليغاتي و جذب مخاطب شباهتهايي به وجود ميآيد. متاسفانه امروزه در فضاي مجازي با تبليغاتي كه هيچ نسبتي با نمايش ندارند مواجه هستيم. نمايشها ظرف يك يا دو هفته آماده ميشوند و در سالنهايي كه اصلا كيفيت سالنهاي لالهزار را هم ندارند روي صحنه ميروند. براي نمونه در سالهاي اخير عادت بدي رواج پيدا كرده كه گروه نمايش جلوي تماشاگر را ميگيرد و نمايش را به يك فرد حاضر در سالن تقديم ميكند؛ كاري كه اصلا صحيح نيست يا يك پوستري گذاشته ميشود تا افرادي امضا و سخنراني كنند. همين شرايط موجب شد نقد تئاتر در حوزههاي تخصصي، ژورناليستي و كلامي از بين رفته است.
اما به هرحال كمابيش بايد اميدوار بود اين وضعيت خودش را در درازمدت تصحيح كند. بايد نيمه پر و خالي را كنار يكديگر ببينيم. چون گروههاي جواني هم هستند كه بسيار خوب كار ميكنند. تئاتر ما هر دو وجه را دارد ولي نيازمند پشتيباني است. نياز دارد كه دانشگاه در اين رابطه فكري كند و قضيه را با جديت پيش ببرد. اگر به روند موجود توجه نكنيم دچار بحراني ميشويم كه امكان دارد براي جوانان كه عمر و سرمايه خود را صرف يادگيري اين حرفه كردهاند مشكلات روحي و رواني به وجود بياورد. نميشود به كميت در فقدان كيفيت تكيه كنيم. واژه سلبريتي در تئاتر بيشتر در «واريته» و «شو» وجود دارد و حتي اگر به تئاتر جدي جهان توجه كنيم اين هنرمند، جايگاه و ارزش هنري او است كه تماشاگر جذب ميكرد. اينكه يك نفر به واسطه شهرت سينمايي يا تلويزيونياش به گروه تئاتر اضافه شود اصلا قابل تاييد نيست چون الزاما اعتبار هنري و توان كيفي به كار اضافه نميكند. چنين جرياني برايم مشكوك است.
از سوي ديگر مديريت بسياري از سالنهاي نمايشي رسمي در سالهاي اخير بيشتر به قصد رفع و رجوع مسائل بوده نه برنامهريزي و مديريت. بسياري از اينها از حداقل شناخت مديريت تئاتر در شهر بزرگي به نام تهران برخوردار نبودند. كافي است جستوجوي ساده كنيم و ببينيم چه افرادي مديريت سالنهاي مهم تئاتر كشورهاي ديگر را برعهده دارند تا به تفاوت پيببريم. همچنان معتقدم تئاتر ما پتانسيل بسيار ويژهاي دارد كه اميدوارم برايش فكر شود و اميدوارم همه ما در موقعيتي قرار بگيريم كه وقتي به مدير تئاتر رجوع ميكنيم برايمان قابل افتخار باشد نه اينكه با كارمندي مواجه شويم كه فقط ميخواهد گذران امور كند.
مترجم، كارگردان و مدرس دانشگاه