• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4123 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۰ تير

فوتبال فرزند لحظه است

خورخه والدانو مترجم: بهار سرلك

بگذاريد بلاتكليفي نتايج، احساسات ميهن‌پرستانه‌اي كه فوتبال برمي‌انگيزاند يا ثروت هنگفتي كه اين صنعت شگفتي‌آفرين توليد مي‌كند تا ذهن ما را از تكامل خود مسابقه يا بازي منحرف كند، كنار بگذاريم. تاكتيك‌هاي واپس‌گرايانه نسبت به تاكتيك‌هاي خلاق بيش از پيش رو به جلو حركت مي‌كنند و وسواس‌هاي فكري ما به آمار و ارقام برآمده از همين مساله است.

در جام جهاني بيست‌ويكم بيشتر از هميشه مي‌خواهيم همه‌چيز را با آمار دقيق بدانيم حتي اگر فوتبال بازيِ زيبايي باشد اما در آن دو دوتا، چهارتا نمي‌شود؛ در اين مورد بايد وقتي را مثال بزنم كه كره‌جنوبي، آلمان را به زمين زد. حتي قبل از اينكه بازي شروع شود، مي‌خواهيم محاسبات‌مان درست از آب دربيايد. اطلاعات گسترده و پيش‌بيني‌هاي وابسته به آمار و ارقام راه خود را به زمين بازي باز كرده‌اند تا از چيزهايي بگويند كه ما علاقه‌اي به دانستن‌‌‌شان نداريم. ما فوتبال را براي نبود دقت دوست داريم، براي آن لحظاتي كه بازيكن نبوغش را به اجرا مي‌گذارد يا اشتباهي از او سر مي‌زند، وقتي توپ بد مي‌چرخد و دفاع چپ بد بازي مي‌كند چون قبل از بازي با نامزدش دعوا و مرافعه داشته و هيچ معادله‌اي نمي‌تواند اين اتفاقات را توضيح بدهد. البته كه داده‌ها كمك‌كننده هستند اما در دنياي بازي، مثل دنياي هنر، بايد محدوديتي براي آن قائل شويم چون اينها قلمروهاي آزادي هستند. معضل اصلي اين است كه با هر قدمي كه به سمت «قطعيت‌هاي علمي» برمي‌داريم، بازيكن‌ها ذره‌اي از آزادي‌شان را از دست مي‌دهند. آزاديِ چه چيزي را؟ آزادي فكر كردن. دليلي براي اينكه آنها شخصيت محوري زمين باشند، وجود دارد.

حالا بايد براي‌تان روشن كنم كه من بيشتر از اينكه عاشق يك تيم باشم، عاشق فوتبالم، كه من هر بازيكني را بيشتر از بزرگ‌ترين مربي‌ها تحسين مي‌كنم، كه توپ من را به اندازه «علم» پشت بازي مسحور مي‌كند. در حقيقت، فكر مي‌كنم فوتبال برخلاف تكنولوژي است، مخصوصا به دليل شرايط انساني اغراق‌آميزش؛ متناقض‌، دست اول و احساسي. پس حالا مي‌فهميد من VAR را گمراه‌كننده مي‌دانم. اگر عدالت مي‌خواهيم، بياييد براي آن بجنگيم؛ اما اين گفته در زندگي واقعي كاربرد دارد نه در زمين بازي. فوتبال فرزند زمان خودش است، فرزند لحظه و اين هويتي كه از بازي دست اول مي‌آيد آن را از نياز به مدرن و به‌روز بودن رها مي‌كند. بله، خودم مي‌دانم كه اين نوع مبارزه‌ ناكام است.

مدت‌هاي مديدي است كه مبارزه‌اي خنثي ميان كساني كه دانشي از فوتبال دارند، درگرفته چون دسته‌اي فوتباليست بوده‌اند و بازي كردن درس‌هاي بي‌شماري به آنها آموخته- بسياري از اين بازيكنان سابق نمي‌دانند از چنين دانشي برخوردارند- و كساني كه كم مي‌دانند اما با كلامي شفاف توضيح مي‌دهند چون دانشگاه به آنها دانش و ابزار ترغيب را ارزاني كرده است.

وقتي مديران باشگاهي فوتبال گرفتار مخمصه‌اي مي‌شوند تنها چيزي كه مي‌خواهند اين است كه كسي به دروغ و براساس شواهد «علمي» نسخه‌اي خوش‌بينانه و انكارناپذيري از بازي‌ها را به آنها ارايه كند. ميدان جنگ از آن كساني است كه تحصيل كرده‌اند. اما هشدار من اين است: دانايي كساني را كه نمي‌دانند چنين دانشي دارند، دست‌‌كم گرفته‌ايم و حتي خطر از دست دادن اين دانش ما را تهديد مي‌كند. يوهان كرايف اين موضوع را به خوبي درك كرد و به مزاحم‌ها اعتماد نداشت. حرف من درباره مربي‌هايي نيست كه هرگز بازي نكرده‌اند- موارد درخشان بسياري براي مثال هست- بلكه درباره ارتشي است كه با ايده‌هاي تصنعي به بازي نزديك مي‌شوند و گويي راه‌حل هر مشكلي را مي‌دانند. برخي درگير مسائل ذهني هستند، برخي جسمي، عده كثيري هم درگير تاكتيك‌ها. اين گروه فراموش كرده‌اند بازيكن‌ها آدم‌هايي هستند كه بازي مي‌كنند. يادشان رفته تركيب تك‌تك المان‌ها مثمر ثمر واقع مي‌شود اما المان اصلي همچنان در سرشت بازيكنان خانه دارد. به عنوان مثال، پيشرفت‌هاي «انقلابي» مانند استفاده از پهپادهاي مجهز به دوربين تمرينات را فيلمبرداري و تحليل مي‌كنند و بدين شكل ما از آنچه در اين جلسه‌ها اتفاق افتاده باخبر مي‌شويم. از هر جهت نگاه كنيد، احمقانه و بي‌معني است. اما مربي‌اي كه پهپاد ندارد حتي بازيكن‌هاي خودش او را قديمي مي‌نامند و اين موضوع براي مربي كه مي‌خواهد شغلش را حفظ كند، وحشتناك است.

اطلاعات ما زياد است. مثلا مي‌دانيم كدام بازيكن 12 كيلومتر و 345 متر دويده است. در دنياي ورزشكاران اين آمار رقمي تحسين‌برانگيز است. اما او براي كمك دويده است؟ براي اينكه سد راه حريف شود؟ توپ را به هم‌بازي‌اش پاس بدهد؟ يا به حريف؟ تا نظم را برقرار كند يا آشفتگي را؟ وقتي مي‌دويده، فكر هم مي‌كرده؟ ما براي اظهارنظر به متن بازي احتياج داريم. اگر متن بازي در دسترس نيست پس اين رقم را كنار بگذاريد.

بگذاريد آمار ديگري را تحليل كنيم: آماري كه مي‌گويد بازيكني 100 بار پايش به توپ خورده و ميزان موفقيتش در اين 100 بار، 95 درصد بوده. خاوير ماسچرانو بازيكني بود كه در يك بازي بيشتر از هر بازيكن ديگري در مرحله گروهي، پايش به توپ خورد؛ يعني بيشتر از 140 بار در بازي با ايسلند. اما داستان ديگر اين است كه آيا ماسچرانو خوب بازي كرد؟ بازيكناني كه رده دوم و سوم بيشترين ضربه به توپ را در اين بازي داشتند، دو مدافع وسط آرژانتين بودند؛ يعني پاس‌ها روتين، آرام و بدون منظور بوده است. آنها حريف را تهديد نكردند و حمله‌اي نداشتند. آنها نخستين قانون ضدحمله را تكميل نكردند: حذف حريفان. اما تحليل فوتبال با توسل به آمار و ارقام به جاي حروف و كلام طوري به مذاق كارشناسان خوش آمده كه انگار شواهدي بي‌چون‌وچرا و در نتيجه قطعيت را پيش مي‌كشند. بازيكناني بي‌نام‌ونشاني هم هستند كه دويده‌اند و احتمالا كيلومترشمار از آنها چهره بدي نشان نداده است.

اين بازيكنان در كجاي تكامل بازي قرار مي‌گيرند؟ با هر گامي كه برمي‌دارند به تكه ديگري از سيستم ماشيني تبديل مي‌شوند. سيستمي كه مستلزم منظم بودن، مسووليت‌پذيري، اتحاد، ايثار و تمامي فضايلي كه در شهروندي نمونه مي‌توان سراغ گرفت، است. با پيش رفتن در اين مسير، سرسختي، توانايي مكث و كند كردن را شكست مي‌دهد؛ پاس دادن دريبل را شكست مي‌دهد، پيش‌بيني‌پذيري حيله‌گري را مي‌راند... و همين‌طور ادامه دارد. مربي مي‌خواهد كنترل دست بازيكنانش باشد و اين كنترل بدون توپ بهتر از زماني كه توپ هست به دست مي‌‌آيد، با كار روي دفاع و نه حمله كردن و وقتي توپ يك جا قرار دارد بهتر از زماني كه در حركت است، كنترل به دست مي‌آيد. همانطور كه آنتوان گريزمن بعد از مساوي فرانسه و دانمارك مي‌گفت: هميشه همين بوده است.

The Guardian

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون