ستاره يا تيم؟ مساله اين است
وحيد جعفري
وقتي شبيهسازي كامپيوتري آلمانيها قبل از آغاز جام جهاني حكم به قهرماني اسپانيا با اختلاف اندك نسبت به آلمان قهرمان دور قبل داد و دوست عشق بلژيكام از روي علاقه و هوش هيجانياش آن را رد كرد و برايم كُري خواند كه بلژيك قهرمان خواهد شد، در حالي كه چشمهايم از خنده ريز شده بود در درونام به حماقت بيحدش فكر ميكردم. از خود ميپرسيدم كه چطور ميشود در حضور اين همه تيم قدرتمند و باسابقه كه حتي برنامههاي كامپيوتري آنها را بخت اصلي قهرماني دانسته، تيمهايي مثل بلژيك و كرواسي راهي فينال شوند؟ اما وقتي تيمهاي بزرگ با ستارههاي بزرگتر يكي يكي از جام كنار رفتند و به خانه بازگشتند، يك بار ديگر متوجه شدم كه منطق فوتبال دو دو تا چهارتايي نيست و يك را با يك برابر نميداند، چرا كه هر تكنيك را نه با تكنيك، بلكه با تاكتيك ميتوان مهار كرد و به گل و موفقيت رسيد با فلسفه وحدت.
مساله كدام است؟! ستاره در خدمت تيم يا تيم در خدمت ستاره؟ اين جام نشان داد نبايد همه را فداي يكي كرد و همه بايد فداي يكي شوند و آن يكي نه يك تن كه يك تيم است! براي همين اگر جام را يك بار ديگر برگزار كنيم شايد چهار تيم ديگر به يك دوم نهايي برسند؛ البته اگر مهرهها را به خدمت تيم درآورند، نه تيم را به خدمت ستارهها! وگرنه باز همين الگوي «ما» در مقابل «من» براي رسيدن به يك هدف واحد كه تيمهاي فرانسه، بلژيك، انگليس و كرواسي از خود به نمايش گذاشتند بهترين استراتژي براي رسيدن به موفقيت است. البته كه هر بازي شرايط خود را دارد و هنوز بازي ژاپن با بلژيك را فراموش نكردهايم كه چطور ساموراييهاي چهار امتيازي، مقابل بلژيك جانانه جنگيدند و با دو گل از حريف پيش افتادند و در نهايت چوب شجاعت بيش از حدشان را خوردند و با تمام شايستگيها در آن بازي 3 بر 2 مغلوب شدند. ژاپن در حالي آن نمايش خيرهكننده را در بازي با بلژيك داشت كه تيم اروپايي در بازي قبل، انگليس، ديگر تيم راهيافته به جمع چهار تيم پاياني را در گروه يك بر صفر شكست داده بود. همه ديدند كه كره جنوبي چطور تيم پرستاره آلمان را شكست داد و حذف كرد؛ در آن بازي چشم باداميها يك تيم واقعي بودند براي شكست دادن قهرمان جهان و موفق هم شدند. اين نشان ميدهد تيم هرچه پرستارهتر پردردسرتر هم خواهد بود و اگر اين سوپرستارهها يك «تيم» را تشكيل ندهند، انگيزه، انسجام و تلاش لازم و كافي را نداشته باشند، توسط يك عده پيادهنظام هماهنگ به زانو درخواهند آمد.
مطابق آمار اعلامشده، فرانسه، انگليس، برزيل، اسپانيا، آرژانتين، آلمان، بلژيك، پرتغال، اروگوئه و كرواسي 10 تيم پرستارهاي هستند كه در جام حضور داشتند. فرانسه به بهترين شكل ممكن توانسته از ستارههاي خود يك تيم براي رسيدن به موفقيت درست كند؛ ستارههايي كه ميتوانستند با زدن ساز خود كمر به نابودي يك تيم ببندند. و بعد از فرانسه، انگليس كه در جايگاه دوم ديده ميشود. برزيل، اسپانيا، آرژانتين و آلمان در اين مهم موفق نبودند. بلژيك كه در جايگاه هفتم بوده عالي عمل كرده و كرواسي كه در رتبه دهم ايستاده با عملكرد فوقالعادهاي كه داشته، خود را به عنوان يك تيم واقعي معرفي كرده است. حالا بسياري از تعقيبكنندگان بازيهاي جام جهاني برنده ديدار بلژيك و فرانسه را قهرمان احتمالي جام ميدانند و بيراه نيست اگر موافقت خود را با آنها اعلام كنيم؛ ولي هر بازي شرايط خود را دارد و در بازيهاي پيش رو هم تيمهايي موفق خواهند بود كه ستارهها را بهتر در خدمت داشته باشد و چهرهها براي موفقيت تيمشان در زمين تلاش كنند نه درخشش و خودنمايي بيشتر. ستارهها نيز زماني ميتوانند بيشتر و بهتر به چشم آيند كه در قالب يك رهبر و ژنرال به موفقيت تيم كمك كنند. يعني شرايطي را ايجاد كنند كه بازيكنان ديگر بهتر بازي كرده و عملكرد بهتري داشته باشند نه اينكه بازيكنان ديگر شرايط بهتر بازي كردن او را فراهم سازند و اين شايد بهترين تعريف براي يك ژنرال در زمين جنگ فوتبال باشد؛ كاري كه از امثال زيدان و مارادونا برميآمد؛ اما از دست مسي و نيمار برنميآيد. براي همين بهتر و منطقيتر است كه ستارههاي درجه دوم اين جام (البته اگر ملاك ما در صدور اين حكم ارزشگذارانه، ستارههاي بزرگ تاريخ فوتبال باشد) لحظه به لحظه در خدمت تيم باشند همچون هازارد و هري كين تا موفقيت حاصل شود.
البته همين كه توپ گرد است كافي خواهد بود تا نتوانيم با قاطعيت بگوييم برنده بازي فرانسه و بلژيك قهرمان خواهد شد؛ بلژيكيهايي كه 9 تن از آنها در ليگ برتر جزيره توپ ميزنند، در حالي كه 7 نفر از بازيكنان اصلي خود انگليس در ليگ اين كشور فعال هستند و در صورتي كه اين دو تيم- كه هر كدام كلي بازيكن مهاجر از سالهاي دور و نزديك تاريخ مهاجرت در تركيب خود دارند- در فينال حضور داشته باشند، بايد ديد طرفداران فوتبال انگليسي هوادار كدام تيم خواهند بود؟ البته در ميان چهار تيم راه يافته به نيمهنهايي، فرانسه بيشترين بازيكن از نسل مهاجران را در تركيب خود دارد