ديگر كسي براي جام جهاني اشك نميريزد
علي ولياللهي
فرآيند ستاره شدن ماجراي پيچيدهاي است. اينكه يك نفر دايم توي چشم باشد، شايد باعث شود بعد از مدتي عطش موفقيت را از دست بدهد و مترهايش براي اندازهگيري پيشرفت عوض شود. بسيار شاهد بودهايم كه ستارههاي فوتبال بعد از مدتي ديگر آن حس ناب و اصيل را در مورد فوتبال ندارند و نگاهي روزمره به ستارگي دارند. از اين تورنمنت به آن تورنمنت. از اين تيم به آن تيم. و در همه حال زير ذرهبين رسانهها؛ كه باعث ميشود هيچوقت شهرتشان كاهش پيدا نكند. صفحات مجازي هم هميشه آتشبيار معركه هستند و با تبديل ميزان كيفي شهرت به يك عدد مشخص، ستارهها را از ميزان محبوبيتشان مطمئن ميكنند. شايد همين امر باعث شده كه خيلي از ستارههاي دنياي مستطيل سبز، ديگر آن اهميتي را كه قهرمانان سابق فوتبال براي مسابقاتي مثل جامجهاني قائل بودند، قائل نباشند. نيازي نيست خيلي راه دور برويم. همين جام جهاني روسيه را كافي است با جام جهاني 90 مقايسه كنيم. كافي است اشكهاي تمامنشدني مارادونا بعد از فينال جام جهاني 90 را با قيافه حقبهجانب رونالدوي حذفشده مقابل اروگوئه مقايسه كنيم. كافي است نگاه كنيم به كرايوفي كه هيچوقت نتوانست ضربه روحي ناشي از باخت در فينال 1974 را فراموش كند، بگذاريم كنار پيتر چكي كه بعد از اشتباه عجيبش مقابل نيهات قهوهچي ترك و حذف در يورو 2008، گفت: من واقعا خسته شده بودم و الان خوشحالم كه جام به پايان رسيده، چون ميتوانم بروم استراحت كنم. واقعيت دنياي امروز همين است؛ دنيايي كه ستارههايش همانقدر كه دوست دارند موفق شوند، به همان اندازه به تعطيلاتشان اهميت ميدهند. به استراحت و پول درآوردن هم فكر ميكنند. كار به جايي ميرسد كه بازيكني در حد سردار آزمون هم بابت ديرتر رفتن به تعطيلات به دليل حضور در جام جهاني، سر هواداران منت ميگذارد! مساله، اولويتهاست وگرنه مارادونا هم بعد از جام جهاني 1990 به تعطيلات رفت و استراحت كرد. بالاخره او هم انسان است. پلاتيني هم بعد از اندوه بسيار به خاطر دو شكست غمانگيز در جامهاي جهاني 82 و 86 رفت پيش خانوادهاش. حتما هم در يك جاي خوب. اما همان موقع هم ميشد حدس زد كه نه او، نه مارادونا، نه كرايف و نه خيلي از ستارههاي كلاسيك فوتبال دنيا تا مدتها نتوانستند آن شكستها را در خودشان هضم كنند و به روال سابق برگردند؛ برعكسِ چهره سرشار از لذت و رضايت رونالدو در حال حمام آفتاب گرفتن در تعطيلات كنار خانوادهاش. بحث دقيقا سر اولويتهاست. رونالدو نشان داد از اتفاقات جام خيلي هم ناراحت نيست. او چهار گل زد، سه گل بيشتر از رقيب هميشگياش مسي، هر دوشان در مرحله يكهشتم حذف شدند و اين يعني نبايد نگران تاثير اتفاقات جام جهاني در انتخاب بهترين بازيكن دنيا باشد. ضمن اينكه توانسته چند ركورد را هم به نام خودش ثبت كند. پس بايد هم بگويد كه از جام راضي بوده. حالا بايد بگرديم دنبال بازيكنان ايتالياي جام جهاني 98 كه بعد از حذف در ضربات پنالتي چنان ماتم زده بودند كه انگار دنيا روي سرشان خراب شده. بايد بگرديم دنبال زبان بندآمده بازيكنان فرانسه بعد از حذف در مرحله گروهي جام جهاني 2002. البته نبايد مساله فشار بازيها روي بازيكنان امروزي را نيز دور از ذهن داشت. پپ گوارديولا يك بار در مصاحبهاي عنوان كرد، اين حجم از بازي در يك فصل براي بازيكنان حرفهاي چيزي شبيه بردهداري است. در چنين شرايطي طبيعي است كه بازيكنان بايد هر لحظه براي رسيدن به تعطيلات و مرخصي لهله بزنند. بازي چلسي-منچستريونايتد فصل پيش ليگ جزيره را به ياد بياوريد. جايي كه مورينيو روي كاغذ چيزي مينويسد و ميفرستد توي زمين براي ماتيچ. ويليان سعي ميكند آن را بخواند چون فكر ميكند احتمالا يك دستور تاكتيكي مهم است، اما موفق نميشود و بعد هم متوجه ميشود چيزي از دست نداده. چون مورينيو روي كاغذ خطاب به ماتيچ نوشته بوده: به خاطر بازي خوبت سه روز مرخصي داري! نكته مهم اين است كه فكر كنيم اين فشار از كجا ناشي ميشود. بايد فكر كنيم كه بحث سرمايه و سرمايهداري چقدر در اين فرآيند مهم است. يا سيستم ستارهسازي چطور در اين ماجرا نقش ايفا ميكند. به هر حال مدتهاست كه ديگر شاهد آن اهميتي كه جام جهاني قبلا براي بازيكنان داشت نيستيم. اهميتي كه تورنمنتي مثل جام جهاني به عنوان ويترين فوتبال داشت براي ستارههاي بزرگ از بين رفته. البته شايد هم انتظار ما از بازيكناني كه هويتشان اين همه تحت تاثير رسانهها و پول قرار دارد، كمي بالاست. دست خودمان هم نيست. ما اشكهاي خداي فوتبال را در 1990 ديدهايم. حالا چطور باور كنيم كه ستارهاي از حذف در جام جهاني به حد مرگ نااميد نشده باشد؟ چطور كنار بياييم با قيافههاي خندان و صورتهاي بشاش قهرمانان فوتبال در ويلاهاي لوكس. چطور بپذيريم اين گسست بزرگ بين ذهنيت اسطورههاي سابق و فعلي دنياي فوتبال را؟ چطور؟