• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4145 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۶ مرداد

نگاهي به مجموعه شعر «صور» سروده ماني پارسا

سيطره نگاه تقديري

كامران سليمانيان مقدم

 

 

اين را با خواندن اين مجموعه و كمي دانستگي مي‌گويم: ادبيات محصول دانستن و سخت‌كوشي‌است. بياييم از آرزوي ماندگاري كار صرف‌نظر كنيم. همين كه كاري و كسي روي دست ادبياتِ زمانه‌ خودش باد نكند هنر است. با رياضت‌كشي و طلبكاري و تبليغِ دمادم هيچ نمي‌ماند جز سردردي كه گريبان همه را گرفته است. بخشي از اين همهمه حاصل منشِ فردي آدم‌هاست و بخشي ديگر محصول محيط شبه‌دموكراتيك فضاي ادبي امروز ما كه البته موضوعِ اين يادداشت نيست.

با خواندن هر دفتر شعر يا داستاني از ماني پارسا هميشه پرسش‌هايي از اين دست درگيرم مي‌كند كه: چه متني- سرانجام- شعر است. چه نوشته‌اي- از كجا و چطور- داستان مي‌شود. اينجا هم همان پرسش‌ها را دوباره مطرح مي‌كنم و براي‌شان جواب‌هايي به فراخور، كم و گنگ فراهم مي‌كنم اما غرض اصلي از اين نوشتن بيشتر ترغيب ديگران به خواندن متني درست است. متني كه داعيه‌ حرف و حركت شگرفي ندارد و بيشتر به دنبال اجرايي شخصي است. با هم دفتر را با نام اشعار ورق مي‌زنيم.

در فضاي بسته: وجه خِطابي شعر به سيطره نگاهِ تقديري اشاره دارد. خطاب شاعر به آن كودك سوري‌است كه در درياي مديترانه غرق شد. شاعر خطاب به كودك، نكبت زندگي را ريسه مي‌كند. بله، مرگ واقعيتِ محتوم است. همانطور كه نكبت، پيش از اين هم بوده و بايد بعد از اين هم باشد. شاعرِ زانوزده در مقابل اين همه بدبختي ضعيف است و مي‌خواهد واقعيت را كتمان كند. همه‌چيز را حتي جسد افتاده بر ساحل را. شعر به دنبال سندسازي‌است. خيال از واقعيت برنمي‌شود. در واقعيت فرومي‌رود.

همين‌جا اشاره‌اي كنم به يك عنصر ديداري در كليه شعرهاي پارسا كه ميان‌صفحه‌نويسي‌است. حتما پارسا دلايل روشن‌تر و گوياتري براي اين انتخاب دارد اما سواي كمك به خواندنِ مجردِ بندها و پرهيز از توجيهِ پلكاني‌نويسي، دليل پسند من اين است كه در اين روش، خواننده با همه صفحه درگير است. گوشه‌اي رها نمي‌شود يا بي‌دليل ‌بندي به ميانه صفحه كشيده نمي‌شود. به‌هرحال اينگونه نوشتن بندها، مُخِلِ خواندن كه نيست هيچ، تفاوت تشويق‌كننده‌اي هم دارد.

خانه، پيش از گور: اين شعر و شعر پيشين مقفا نيست. موزون هم نيست. سپيد است. اما وزن دروني هم ندارد. بسامد آوايي هم ندارد اما شعر شدنش منوط به خوانش خاصي نيست آنگونه كه خود شاعران مي‌خوانند و معمولا بد هم مي‌خوانند. شعر است چون اگر پشت هم بخواني باز هم مجبوري آنجاها كه به زعم شاعر بند است تو هم مكث بگذاري. ديگر آنكه متن از بيانِ تصويرِ تخدير و تشويشِ پيرمرد هنگامِ مرگ به تصويري مي‌رسد كه تك ‌و دوي كودكي‌است به روي تپه‌اي زير ناروني، پِي مشتي نور سبز. تكه‌اي تصوير كه فكر و خيال را از سطر بلند مي‌كند- به تعبير زيباي براهني-. شعر است چون خواننده را در فضايي شبه‌روايي رها مي‌كند. با تلنگري نوراني در هوا خطابت مي‌كند. اين خطاب دعوت است به تسليم و آرامش. بماند كه تلخ است و اغلب شعرهاي پارسا تلخ است.

صور: از نام اين قطعه هم پيداست كه كار صدايي آخرالزماني دارد. از تكه‌هاي كوتاه و مقفاي ابتدا پيداست كه شروع شعر، شرح هنّ‌وهنِّ بعدِ آخرِ بازي‌است. بعد، از اول شروع مي‌كند يعني درست‌تر آنكه از ميانه به اول گريز مي‌زند. با تكه‌هايي كه چون حركتِ تندِ تصاوير در لحظات آخر، متبادرِ ذهن مي‌شود. اين ميان بادكنك دخترش كه گويا كنارش بازي مي‌كند، مي‌تركد. بعد ذهنِ باسواد و فرهنگ‌نويس پارسا شروع به قطار نام‌ها و وقايع مي‌كند. همه آنچه وقايع و فجايع را باعث است. تا مي‌رسد به خيال امن و امان كودكي و خانه كودكي. تا تكانه بعدي تا تركيدن بعدي، شاعر بادكنكي ديگر باد مي‌كند و انتظار كسوف و سكون را مي‌كشد. شعر همين‌طور ادامه مي‌يابد تا جايي كه شاعر آنقدر دور مي‌شود كه همه‌چيز را نقطه مي‌بيند كه مي‌فهمد صورِ اسرافيل خيلي وقت است دميده شده. اينجاست كه مرز آگاهي و شعر ديده و بارز مي‌شود. شاعر اين‌همه را مي‌گويد كه حسِ آخرالزماني‌اش را ببيند. كه نشانت دهد و تو نمي‌فهمي. تو هم مي‌بيني.

بسياري از شعرها در مجموعه پارسا، وضوحِ مضمون ندارند وتنها ايجادِ حس مي‌كند. حسِ نتوانستن. حسِ تخفيف. حسِ تحقير. اجراي شعر هم اين دورانِ تاريخي را مكرر مي‌كند. به عنوان مثال درشعر«تكه‌هاي گداخته»شاهد، تكه‌تصاويري‌‌هستيم كه همگي حاوي آني لحظه‌اي‌ هستند. در اين شعر، اشاره مي‌شود به داستان مردي با كراوات سرخِ هوشنگ گلشيري. در شعر«جنگِ بدون صلح» متن به مرور بحران زده‌تر مي‌شود. با آدم‌هاي تكراري، صحنه‌هاي تكراري، شعرهاي تكراري با نظام تبادري كه كلمات مي‌سازند. نام‌ها مي‌سازند. انگيزه‌ها مي‌سازند. جنگ فاتح همه‌چيز است: فاتح تعقل، عاطفه، انسانيت، اخلاق. شاعر با عصبي‌تر كردن متن مدام مي‌كوبد و مي‌گويد. توجيه مي‌كند. جنايت را توجيه مي‌كند. كاري كه جنگ مي‌كند. شعر گفت‌وگويي‌است با جنگ و شاعر در نهايت جنگ را برنده مي‌بيند. جنگيدن را برنده مي‌بيند.

شعر پيوسته خودارجاعي دارد. كاري كه از پس نثر برنمي‌آيد. نظم و بي‌وزني‌اش مهم نيست. شاعر پل مي‌زند به تخيل‌هاي ديگران. به تخيل تاريخي و چيزي مي‌سازد برخاسته از گرد و خاك نشانه‌ها. بايد بتوان مفردات شعر را تقطيع كرد. اين شعر قابلِ تقطيع به مفرداتي شاعرانه است. مفرداتي كه كليت منظومه‌اي را شكل مي‌دهند. از طرفي اين شعر به هر تفسيري تن مي‌دهد اما به گمان من همين كه خاموش به صداي شاعر گوش دهيم به حس مشتركي مي‌رسيم كه قصد همه از خوانشِ شعر است. حسِ مشتركي كه طيفي از رنگ‌هاي گوناگون را با خود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون