پس از اعلام پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران، منافقين طي هماهنگي با رژيم صدام، اقدام به حملهاي كور به نام فروغ جاويدان عليه ايران كردند. به اين ترتيب كه قرار شد ارتش عراق با هجوم سنگين به مناطق جنوبي ايران، رزمندگان اسلام را به خود مشغول كند تا نيروهاي منافقين بتوانند بهراحتي وارد ايران شده و تا تهران پيشروي كنند.
متن زير بخشي از گفتوگوي خبرگزاري فارس با هادي شعباني، راننده رييس وقت گروهك منافقين (مژگان پارسايي) و از نيروهاي حاضر در عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) است. وي در اين گفتوگو به برخي حوادث و اتفاقات منجر به عمليات فروغ جاويدان پرداخته است؛ عملياتي كه طي آن تعداد زيادي از منافقين در اسلامآباد و در تنگه چهارزبر، در دام رزمندگان ايراني افتادند و تار و مار شدند.
موضوع عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) و حمله نظامي به ايران چگونه به شما ابلاغ شد؟
بعد از قبول قطعنامه از سوي ايران بود كه مسعود رجوي سريعا جلسهاي گذاشت و گفت بايد تا يك هفته ديگر به ايران حمله كنيم چراكه قبول قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي نشاندهنده ضعف نيروهاي ايراني در جبهههاي جنگ است و گفت كه ما مقصر بوديم كه ايران قطعنامه را قبول كرد چون وقتي ما در عمليات چلچراغ، مهران را تصرف كرديم، شعار «امروز مهران، فردا تهران» سر داديم و رژيم ايران ترسيد كه ما بتوانيم وارد تهران شويم و به همين خاطر سريعا آتشبس را پذيرفت.
شب قبل از شروع عمليات در جلسه معروف به «توجيه فروغ» يا خداحافظي نيز حضور داشتيد؟
بله، همه نيروها بودند. مسعود در آن جلسه سخنراني مفصلي كرد و گفت همين فردا بايد حركت كنيم و حتي به مهدي ابريشمچي هم كه فرمانده محور تهران بود، گفت: «وقتي به تهران رسيديد اتاق كار سابق من در خيابان علوي را آماده كنيد تا من بيايم و در آن مستقر شوم» و بعد خطاب به نيروها گفت «بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد، بكنيد و هر كسي را كه خواستيد، بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم.»
براي انجام عمليات آموزش خاصي هم ديديد؟
آموزشها بسيار مختصر بود و آن هم براي كساني كه 2، 3 روز قبل از اروپا براي شركت در عمليات آمده بودند. فقط هم آموزش تيراندازي با كلاش و كلت بود. كساني كه حين عمليات ميرسيدند كه اصلا همين آموزش مختصر را هم نميديدند فقط سلاحشان را ميگرفتند و به ميدان جنگ فرستاده ميشدند.
سازمان به دروغ به آنها ميگفت مثلا الان در كرمانشاه هستيم شما هم به آنجا برويد. افرادي در اروپا بودند كه بچه خود را تحويل همسايهشان داده بودند تا به عمليات برسند. كساني كه حتي دست چپ و راست خود را نميدانستند، چه برسد به استفاده از سلاح!
با توجه به جراحت شما در عمليات مرصاد دوستانتان از صحنه درگيري مطلب خاصي به شما نگفتند؟
يكي از آنها خاطرهاي تعريف كرد كه بد نيست اينجا بازگو شود تا ببينيد رافت و عطوفتي كه سازمان و خصوصا مسعود رجوي از آن دم ميزد، چگونه بود. استراتژي سازمان در عمليات فروغ استراتژي «پرچم نظامي» بود. يعني هر كس كه جلوي شما را گرفت او را بكشيد و اين «هر كس» يعني پاسدار.
يكي از دوستان تعريف ميكرد كه تعدادي از نيروهاي پاسدار را در عمليات فروغ اسير كرديم و آنها را با دست بسته در گوشهاي نگه داشتيم. هوا خيلي گرم بود و آنها بسيار تشنه بودند. يكي از افراد پيش فرمانده گردان «عبدالوهاب فرجي» (افشين) رفت و از او پرسيد با اين اسرا چه كار كنيم؟
افشين كه علاقه زيادي به كلت داشت اسلحهاش را بيرون آورد و با اشاره گفت همه آنها را اين طور آب بديد. با اشاره افشين، همه اسرا تيرباران شدند و اجساد آنها روي هم ريخته شد و از آن عكس گرفتند. اين عكس تا مدتها به عنوان يكي از مهمترين دستاوردهاي عمليات فروغ جاويدان در جلسات معرفي ميشد.
بازتاب شكست عمليات فروغ در داخل سازمان چطور بود؟
آنقدر وحشتناك بود كه مسعود تنها يك هفته بعد از آن اعلام نشست عمومي كرد و دستور داد تا همه نيروها حتي مجروحين را از بيمارستان به اين نشست بياورند.
سازمان براي ترميم اين وضعيت چه كار كرد؟
مسعود در آن نشست شروع به توجيه كرد و اين كار را هم خوب بلد بود. مثلا ميگفت ما در اين عمليات 1500 كشته داديم در حالي كه توانستيم 55 هزار نفر از نيروهاي رژيم را بكشيم! و حرفهايي از اين دست. با اين حال فضاي بعد از مرصاد بسيار سنگين بود.
يكي از افرادي كه هيچگاه نامش از ذهن منافقين پاك نخواهد شد شهيد صياد شيرازي است. واكنش سازمان به ترور ايشان چه بود؟
بله. اصولا هر عمليات موفقي كه در داخل ايران انجام ميشد سازمان جشن مختصري ميگرفت ولي ترور صياد يك اتفاق ويژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت. آن روز جشن عمومي اعلام شد و تير هوايي و شيريني و شام جمعي هم دادند. اتفاقي كه به ندرت ميافتاد. بالاخره شهيد صياد يكي از فرماندهان بزرگ عمليات مرصاد بود كه ضربه سختي به پيكر سازمان وارد كرد.