• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4146 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۷ مرداد

رقص با پاهاي بريده

نژادي پديد‌ آيد اندر ميان

ز دهقان و از ترك و از تازيان

نه دهقان نه ترك و نه تازي بود

سخن‌ها به كردار بازي بود

همه گنج‌ها زير دامن نهند

بميرند و كوشش به دشمن دهند

بود دانشومند و زاهد به نام

بكوشد از اين تا كه ‌آيد به كام

چنان فاش گردد غم و رنج و شور

كه شادي به هنگامِ بهرام گور

پدر با پسر كين سيم آورد

خورش كشك و پوشش گليم آورد

زيان كسان از پي سود خويش

بجويند و دين اندر آرند پيش

چو بسيار از اين داستان بگذرد

كسي سوي آزادگي ننگرد

شايد بسيار باشند كساني كه توفيق خواندن شاهنامه را نداشتند اما اين بخت را داشتند كه در تصويرهاي ماندگار كيميايي ببينند آن چه را آن بزرگمرد گفته بود. همانندي‌هاي شاهنامه و سينماي كيميايي كم نيست. رستم و سياوش را تيغ نابرادري و ناجوانمردي از پاي در مي‌آورد چنان كه داش آكل و رضاموتوري و سلطان و فرمان را. فردوسي و كيميايي ستايشگر دوره مشخص و معيني از تاريخ نيستند و اگر از يك دوره يا مكان خاص ياد مي‌كنند در واقع بهانه‌اي مي‌جويند براي بيان تمناها و آرزوهايشان. براي دنيايي آرماني كه ظاهرا جز در خيال نمي‌توان از آن سراغي گرفت. لاله زار بهانه است كما اينكه سيستان و مازندران براي حكيم توس. به تعبير حضرت مولانا: سوداي تو را بهانه‌اي بس باشد. اين نكوهش زمانه خود و با درد و دريغ از زمانه‌اي كه ديگر نيست ياد كردن، البته مختص حكيم توس نيست. تاريخ شعر فارسي پر است از اين دريغ نامه‌ها. از حضرت سنايي بگير كه پس از يادكرد زمانه‌اي كه نيست روزگاري كه در آن مي‌زيد را آخرالزمان مي‌خواند و خطاب به موعود همه امم و دجال آخرالزمان مي‌گويد:

گر منازع خواهي‌اي مهدي فرودآي از حصار

گر متابع خواهي‌اي دجال گمره سر بر آر

تا عبدالواسع جبلي كه از او دردمندانه‌تر روزگارش را توصيف مي‌كند:

معدوم شد مروت و منسوخ شد وفا

وز هر دو نام ماند چو سيمرغ و كيميا

شد راستي خيانت و شد زيركي سفه

شد دوستي عداوت و شد مردمي جفا

گشته ست باژگونه همه رسم‌هاي خلق

زين عالم نبهره و گردون بي‌وفا

نوستالژي دروغ نيست. يك حس رمانتيك و سانتي مانتال هم نيست. هم ريشه در واقعيت دارد، هم ريشه در آرمانخواهي و ستيز با وضع موجود و تمناي وضع موعود. ريشه در واقعيت دارد چرا كه دست كم هنرمند پيش از آنكه پا به سن و سال بگذارد و وارد مناسبات پلشت بزرگسالان بشود دركي از مهرباني و بي‌غرضي دنياي فرشتگان دارد. اينكه اسماعيل خويي مي‌گويد: وقتي بچه بودم/ غم بود/ اما كم بود، ناظر به همين معناست. مسعود كيميايي علاوه بر آرمانخواهي ذاتي‌اش در دوران كودكي و نوجواني جهاني را تجربه كرد كه به تعبير خودش با تيغ هم نمي‌توان آن را از حافظه‌اش سترد. كيميايي خودآزار نيست چنان كه اسلاف او خودآزار نبودند. پاسخ نصرت رحماني را با شاملو به خاطر داريد؟ شاملو گفته بود موسيقي ايراني چيزي جز آه و ناله و سوگ و دريغ نيست و رحماني گفته بود: وقتي پاي مرا بريده‌اند تو چطور توقع داري به رقص درآيم؟ كيميايي خوب مي‌داند كه ما حتي در شادي‌هاي كوتاه‌مدت نمي‌توانيم خوش باشيم چرا كه به تعبير صائب: فكر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را. شاعر ما نگران روزگاران پس از شادي است. او فرداي نيامده را مي‌بيند و به همين دليل حتي در هنگام شادماني بيم آن چه پس از شادي در انتظار اوست نمي‌گذارد لحظه و دم را به تمامي در يابد و مدام دعا مي‌كند:

آن لحظه كوتاه كه ايام به كام است

اي كاش كه چشمان فلك دوخته باشد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون