ادبيات، هوايي است كه تنفس ميكنيم
النا فرانته
ترجمه: بهار سرلك
سالها پيش معتقد بودم داستاني كه مينويسم يا بايد كاملا جديد بوده و با داستان ديگري- به جز خودش- قابل مقايسه نباشد يا بايد آن را دور انداخت. اين نوع نگاه، نگرشي خودسرانه و در عين حال ناپخته بود. در اين نگاه فرض بر اين بود كه به من استعدادهاي خارقالعادهاي ارزاني شده و اگر اين استعدادها در نوع بيان و ظرافتهاي بيهمتاي متن محرز نباشند، يا از سر تنبلي يا سهلانگاري به اين نتيجه ميرسيدم كه در حال خيانت به خود هستم و فرضيهام از اساس مشكل دارد. به عبارت ديگر، فكر ميكردم آنچه مينويسم بايد بهتر و متفاوت از كتابهايي باشند كه آنها را ميستايم و الهامبخش اشتياق من به داستانسرايي شدهاند.
اين روزها افرادي را كه ميگويند «يك كتاب كاملا جديد» باور ندارم. چيزي كه در ادبيات كاملا جديد است روش منحصربهفرد شخصي ما در استفاده از انبار دنياي ادبيات است. ما در آنچه در دنياي ادبيات مقدم بوده، غرق شدهايم. منظورم كتابهاي مدرسه نيست كه زندگي و كارهاي نويسندهها را از قرنهاي نخست تا به امروز به ترتيب زماني معرفي ميكند. از طرفي منظورم فهرستي نيست كه با وسواس شديد، خواندههايمان را از هفت سالگي در آن نوشتهايم. هيچ «قبلي» وجود ندارد كه ما بخواهيم «بعدش» باشيم. تمام ادبيات، چه بزرگ و چه كوچك، در اين مفهوم، معاصر نام ميگيرند: وقتي مينويسيم، ما را احاطه ميكنند؛ اين ادبيات هوايي است كه تنفس ميكنيم.
متعاقبا صفحاتي كه نوشتهايم هرگز به شكلي كه صنعت فرهنگ از صفت «جديد» استفاده ميكند، «جديد» نيستند. هيچ نويسندهاي بدون وامگيري، متني را خلق نميكند. هيچ اثري وجود ندارد كه با گذشته به طور كامل و محرز قطع ارتباط كرده باشد، يا آن را كنار گذاشته باشند. اصالت ادبي- اگر بخواهيد روي اين مفهوم پافشاري كنيد- زماني وجود دارد كه تكتك افراد در خميره فرمهايي كه در آن فرو رفتهاند، ساكن شوند. بنابراين «خود بودن» وظيفهاي دشوار است؛ شايد هم غيرممكن.
خود بودن به معناي «جديد» بودن نيست. هميشه از ديدن كساني كه «اصالت»شان را به رخ ميكشند، غافلگير ميشوم؛ كساني كه خودشان را بيهمتا ميدانند و نميخواهند معترف به تاثيرپذيري از ديگران باشند. اين افراد به مثابه نمايشگاهي ديدني از خودرايي هستند و رسانهها از آنها استفاده ميكنند؛ يا به مثابه ظهور وحشت از نداشتن فرديت. گويي كه اين فرديت را فقط ميتوان با انكار محتواي ادبياي ثابت كرد كه ما را ريشهدار كرده است. حتي «هومر» هم هرگز «جديد» نبوده است. نويسنده منحصربهفرد هر بار به واسطه تلاش براي تجزيه سنتهاي ادبي و بازسازي آن به فرمهاي تكاندهنده، شكل تازهاي ميگيرد. و اين اتفاق، كوچك نيست.
The Guardian