فراسوي چپ و راست
سيدعلي ميرفتاح
ميتوانيم كمافيالسابق به دعواهاي جناحي ادامه دهيم، بد همديگر را بگوييم، آبروي رقيب را ببريم، تقصيرها را به گردن طرف مقابل بيندازيم، تنزهطلبي كنيم و لااقل در مقام حرف خود را بهتر از بقيه نشان دهيم و بگوييم اگر ميبينيد كه اوضاع مملكت به خنس خورده و كار و بار مردم به هم ريخته همهاش به خاطر قدرتمند شدن چپها يا راستهاست... روزنامهها را بخوانيد چيزي بيش از اين تنزهطلبي و تقصير را به گردن ديگري انداختن نميبينيد.
هنوز هم از ديد طرف مقابل ما روزنامه زنجيرهاي هستيم كه بد خود را ميپوشانيم و عيب حريف را بزرگ ميكنيم و مطلقا به فكر منافع ملي و همدلي و همبستگي نيستيم. بيجهت نيست كه مردم حوصله روزنامه خواندن ندارند. دنيا عوض شده اما ادبيات روزنامهها عوض نشده. سهل است، ادبيات سياستمداران عوض نشده. چپ و راست كماكان بر پرگار سابق ميچرخند و همان دعواهاي بيحاصل قديمي را تداوم ميبخشند. دنيا در مدار تازهاي افتاده، سر وكله ديوانهاي چون ترامپ پيدا شده، اروپاييها حتي از گفتار وكردار او چشم گرد ميكنند و از حضورش احساس خطر ميكنند، اما ما هنوز سرگرم كار و بار خوديم، مجال بيابيم سر يكديگر را ميتراشيم، دعواهاي قديمي را رو ميآوريم و در حذف و هدم يكديگر با تمام توان پيش ميرويم. قرار بود اشداء علي الكفار باشيم و رحماء بينهم، اما چه قراري؟ دشمن اصلي را گم كردهايم و تيرهاي طعنه و ملامت و تخطئه را سمت هم نشانه رفتهايم و در حضور مردم، مردمي كه نگران و مردد، گفتار و كردار سياستمدارانشان را رصد ميكنند، عرض هم را ميبريم و يكديگر را بيمحابا به انواع و اقسام جرايم متهم ميكنيم. خدا عاقبتمان را ختم به خير كند. خودتان را بگذاريد جاي مردم و وضع و حال سياسي كشور را از چشم آنها ببينيد. آنچه تاكنون ديدهاند و كماكان ميبينند و ميشنوند اين است كه عمرو، زيد را به جاسوسي و خيانت و خباثت متهم كرده، زيد هم پرده از روي دزدي و بياخلاقي و همدستي عمرو با دشمن برداشته. بيجهت نيست كه ديگر حناي چپ و راست پيششان رنگ ندارد. نه فقط پيش مردم كه پيش خودشان هم رنگ ندارد. اين مردم سالهاي آغازين دهه شصت را هم به ياد دارند. يادشان نرفته كه چه بحرانهايي را به كمك هم از سر گذراندند. جنگ بود، تروريستها دمي آرام نميگرفتند. شب ميخوابيديم، هنوز صبح نشده خبر ميرسيد كه رييسجمهور و نخستوزير هر دو را شهيد كردهاند. هر كشور ديگري بود و يكدهم اين مصيبتها را ميديد ده بار از درون متلاشي ميشد. بهشتي با آن همه عظمت به همراه بهترين و كارآزمودهترين مسوولان كشور زير آوار حزب ماند و شهيد شد. صدام، امريكا، منافقين، سستعنصرها، پشيمانها، خودستاها و سهمخواهان دست به دست هم داده بودند تا ايران را از پا درآورند. سلطنتطلبها هم هركاري از دستشان برآمد كردند تا انقلاب را در هم شكنند. اتفاقات امروز در مقايسه با دهه شصت بيشتر به بازي و نمايش شبيه است تا دشمني. اما با اينهمه در دهه شصت دشمنان نتوانستند كاري از پيش ببرند، خيلي زود تيرشان به سنگ خورد و نقشههايشان نقش بر آب شد. هزينه سنگيني روي دست مردم گذاشتند اما بلايي سر كشور نيامد و انقلاب و نظام توانستند چهار دهه بعد را هم ببينند و... ميدانيد چرا توانستيم با سربلندي از آن همه بحران سنگين عبور كنيم؟ ميدانيد چرا امريكاييها و بقيه بدخواهان انقلاب مجبور شدند با واقعيت جمهوري اسلامي كنار بيايند؟ مهمترين دليلش اين بود كه مردم دلشان با انقلاب بود و به مسوولانشان اعتماد داشتند. اصلا در دهه شصت بين مسوولان و مردم فاصلهاي نبود و ديوار بياعتمادي و سوءتفاهم بينشان بالا نيامده بود و جلوي ديدشان را نگرفته بود. آن روزها دعواهاي جناحي هم نبود و كسي نميتوانست نفسانيات خود را در لباس ايدئولوژي پنهان كند. قدرتطلبي هميشه و همهجا هست، اما در دهه شصت نظام ارزشي كشور طوري بود كه قدرتطلبها و دنيادوستها مجال ظهور و بروز نمييافتند. مييافتند هم خيلي زود مردم پسشان ميزدند. قدرت شهادت و سايه مرگ را هم نبايد دستكم گرفت. آن روزها بيشتر مسوولان اطمينان نداشتند كه روز بعد را خواهند ديد. مسووليت در آن ايام موهبت نبود، عين خطر بود. مثل امروز نبود كه مقام با خودش مواهب بياورد. چيزي كه در دل سمتها و پستها در دهه شصت تعبيه كرده بودند بزرگي و جاه نبود بلكه خدمت و مسووليت سنگين و بيخوابي و زحمت زياد و تلاش بيوقفه بود. فرمانده ما خجالت ميكشد روي اتاقش بنويسد فرمانده. نوشته بود يا حسين فرماندهي از آن توست. كافي است آلبوم دهه شصت را ورق بزنيد و چهره معصومانه و مخلصانه مديران و مسوولان آن ايام را ببينيد تا حساب كار دستتان بيايد كه چه چيزي ما را در عبور از بحران نجات داد و چه چيزي امروز دست و پايمان را براي عبور از اين گير و گرفتاري ريز و درشت بسته است...
اما هنوز دير نشده و كافي است از تاريخ درس بگيريم و تجربههاي عبور از بحران را به ياد بياوريم. با دعواهاي جناحي و سياسي نميتوانيم از پس مشكلات امروز بربياييم. حق با آقاي خاتمي است. بايد اعتماد آسيب ديده مردم به مسوولان را ترميم كنيم. بايد شرايطي فراهم آوريم تا يكدل و هماهنگ و يكپارچه در برابر زيادهخواهي امريكا بايستيم و از موضع حق خود دفاع كنيم. خوبي نطق رييسجمهور اسبقمان اين است كه از ارتفاعي ديگر به مسائل كشور مينگرد و فراسوي چپ و راست و بيرون از محدوديتهاي جناحي به فكر چاره، براي برونرفت از وضعيت نگرانكننده فعلي، ميافتد. دنيا عوض شده، سياستمداران هم بايد عوض شوند و منظر و موقعيت خود را تغيير دهند. امروز آقاي خاتمي از سر دلسوزي و حسن نيت وارد گفتوگو با اركان تصميمگير نظام شده و راهكارهايي پيش پايشان گذاشته كه عقلاني و منصفانهاند و نميشود، بلكه نبايد به آنها بياعتنا بود. با اينكه مردم از صبح تا شب توسط رسانههاي خلقالساعه بمباران تبليغاتي ميشوند و آنها را از آينده كشور نااميد ميكنند و از مسوولان دلسردشان ميكنند اما هنوز هم سياستمداران خبره و وجيهالمله ميتوانند وارد ميدان شوند و آب رفته را به جوي تدبير و اميد برگردانند. بايد فراسوي چپ و راست از ارتفاعي ديگر ايران و دنيا را نگاه كرد. راست ميگويد آقاي خاتمي، آنها كه به دشمني با ايران برخاستهاند دنبال دموكراسي و آزادي نيستند آنها براي تجزيه اين آب و خاك است كه به ميدان آمدهاند.