شادي ديگران
حسن لطفي
درصحنهاي از فيلم ابرهاي ماه مه ساخته نوري بيلگه جيلان يكي از شخصيتهاي فيلم كه پيرمردي است در گفتوگو با همسرش درباره فيلمي ميگويد كه پسرش ميسازد و آنه ادر آن بازي كردهاند. پيرمرد رغبتي به بازي در اين فيلم نداشته است. اما حالا كه فيلم به سرانجام رسيده خوشحال است. خوشحالياش هم ربطي به خلاص شدنش از اين پروژه ندارد. وصل به شادياي است كه پسرش و دوستانش با ساخت اين فيلم به آن رسيدهاند. يك چنين خوشحالي را توي واقعيت و بيرون از پرده سينما هم ميتوان ديد. بعضيها هم دنبال اين نوع شادياند. نمونه بارزش، زنان و مرداني است كه سرشان براي كار خير، كمك به همنوع، جور كردن هزينه جهيزيه و سور و سات عروسي ديگران، جمع كردن پول براي عمل بيماري مستمند و... درد ميكند. عدهاي هم پي زدودن اندوه لحظهاي و آوردن لبخند بر لبان كوچك و بزرگند. حتما شما هم كساني را سراغ داريد كه هميشه خدا توي جيبشان شكلات، كشمش و نخودچي است. دليل اين آدمها براي شادي ديگران هر چه هست نتيجه خوبي دارد. وقتي چهره مردم مغموم باشد جامعه از خوشبختي دور ميشود. لبخندها هر چند نميتوانند مشكلات را از بين ببرند اما از فرو افتادن آدمها در آغوش نابودي جلوگيري ميكنند. شايد به همين دليل است كه هنرمند خوش صدا و كاربلدي مثل همايون شجريان وقتي چهره جامعه را مغموم ميبيند به جاي آنكه ساز همراهانش و صداي خودش را خاموش كند پيشنهاد نواختن و خواندن در فضاهاي عموميتر را ميدهد. جايي كه امكان ايجاد نشاط در ديگران بيشتر باشد. پيشنهاد هوشمندانهاي كه به هيچوجه با نظر متظاهران به همدردي با مردم يكي نيست. منظورم همانهايي است كه براي دل خودشان كنسرتها را تعطيل ميكنند. همانهايي كه شاديشان در خاموشي سازها است. يا اگر ساز مينوازند در سالنهايي است كه مغمومين بسياري رنگ صندليهايش را به خواب هم نديدهاند.