دعوا
سروش صحت
جلوي تاكسي ما تصادف شده بود. راننده ماشينها پياده شده بودند و جروبحث ميكردند. هر دو معتقد بودند كه حق با خودشان است و راننده آن يكي ماشين باعث تصادف شده است. مسافري كه جلوي تاكسي نشسته بود پرسيد: «حق با كدومشونه؟» راننده تاكسي گفت: «نميدونم.» مسافر گفت: «حالا چرا دارن دعوا كنن، الان پليس ميياد معلوم ميشه تقصيركار كي بوده.» راننده گفت: «بيشتر وقتها، وقتي تصادف ميشه هر دو طرف مقصرن، گيرم كه يكي بيشتر، يكي كمتر.» زني كه عقب تاكسي نشسته بود، گفت: «تو دعوا هم همينه.» همان موقع دو مرد با هم دست به يقه شدند. مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «اوه، اوه دعوا شد.» دعوا بالا گرفت و دو راننده به جان هم افتادند. مردم جمع شده بودند و سعي ميكردند دعواكنندگان را جدا كنند، اما كتككاري شديدتر از اين حرفها بود. مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود پرسيد: «واقعا حق با كيه؟» راننده گفت: «نميدونم.»