• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4165 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۹ مرداد

ورود به تماشاي هيپوليت ايده‌آليستي، ازينرو قسي

تاريخ اكنون از رهگذر تئاتر

روزبه صدرآرا

فرزاد اميني در طلب چشم ديگري است؛ چشمي كه آموخته است و در تن تاريخ پرورده شده است به عبارتي چشم‌انداز تاريخ با عينك ميراث اكسپرسيونيسم آلماني. او درگير تاريخ‌نگاري به شيوه مالوف و معهود نيست بلكه دقيق‌تر، تاريخ‌نگاري او از تلاطم و اوج و حضيض روح ايراني باز مي‌گويد حتي اگر متن محبوب و دلخواسته او تراژدي هيپوليت به قلم اوريپيد يوناني باشد او اين تراژدي را در تهران برمي‌خواند و برمي‌رسد، با اشراف و غور بر سنت‌هاي درهم‌تنيده اكسپرسيونيسم و ايده‌آليسم آلماني كه طلايه‌داران روح مدرنند. كار او دشوار و شاق است دقيقا به منزله اويي كه كار نظري مي‌كند، با همان جد و جهد، مركب خويش را بر دشت اين انتزاع باشكوه، بر چشم‌انداز اين غول زيبا -كه همو تاريخ روح است- مي‌راند. كار اميني شانه به شانه اويي كه نظر مي‌ورزد مساله‌انگيز (يا همان پروبلماتيك) است. هيپوليت اميني تراژدي مضاعف است نه‌تنها در تم و مفهوم اين متن باستاني بلكه از منظر تناني نيز تراژدي اوريپيد - به همت اميني- هيبت خويش را به تمامه به رخ مي‌كشد و بر صحنه حكم مي‌راند چون كاراكتر آفروديت، نيروبخش و نيروزا و مرگ‌ساز و مرگزا. اين تن تراژيك بشر است كه روي صحنه مي‌چرخد و مي‌رقصد و پيچ و تاب مي‌خورد. دستكم مي‌توانيم همراه با كارگردان هيپوليت، روح تباه شده و لهيده تاريخ را به همت كاراكترها-بازيگران اين تراژدي به نظاره بنشينيم كه از پس عضلات كشيده و رعشه‌وار تن‌شان سر بر كشيده است.

كلمات با تندي و حدت تف مي‌شوند محكم چون گواه نفس آخر. كلمات با اعوجاج تن دگرديسه مي‌شود و مفهوم مدرني از اين تراژدي باستاني را برمي‌انگيزد تا ماي تماشاگر درگوشه‌اي از تهران در نمايشخانه‌اي كنج و دنج در تاريخي و زماني مشخص در شبي كه پيش روي ما است همچنان، با مدرنيته موجود در متن اوريپيد كه همبسته با تاريخ قدمايي روح ماست، رودررو شويم و آن را به آرامي و به تاني هضم كنيم. امر مدرن يا امر نوي اوريپيد در اين درام سوگناك دستكار تن آموخته و پرورده بازيگران اين تراژدي به كارگرداني اميني است، همو كه گوشزد كرده است كه «تئاتر براي من دازاين، تن تراژيك است كه بار وجودش آن را شكسته و اين همانا عصبيت تن است. اكسپرسيون عصبيت تن، ظهور و حضور تئاتر من است.» رعشه و عصبيت از يكسو و كارديدگي و آموختگي تن از سوي ديگر در اين درام، مدرنيته مطمح نظر اميني را به شكل مشخص و متشخصي توليد مي‌كند؛ اكسپرسيوني كه از آن و مال اميني است و بر سر دو خاستگاه يا مبدا جغرافيايي فلسفي و نظري مدرن – همان اكسپرسيونيسم و ايده‌آليسم پيشگفته- قد بر مي‌كشد و ميان مخاطبانش رشد و نضج مي‌يابد. مساله‌انگيزي و البته پيچيدگي و صعوبت كار اميني در درك و دريافت و در پي، دراماتيزاسيون او از مدرنيته يا امر نوي خودش است كه ما بر صحنه –به‌تمامه- مي‌بينيمش.

در كار اميني بايد در جست‌وجوي سنخي نگره زيباشناختي باشيم كه با مفهوم قساوت گره خورده است؛ قساوتي كه از جنس بتواره‌ها يا فتيش‌هاي روانشناسانه نيست بلكه الگويش دقيقا هستي‌شناختي است و نه هستي اين و آن به مثابه امر جزيي بلكه قساوتي تنيده و سرشته در تن و روح تاريخ ما كه كليت وجود تاريخي ما را برساخته است و به عبارتي سايه و شبح سوبژكتيويته ما- استقرار ما در جهان بشري- است. اين جنس از قساوت گرچه با تئاتر سترگ آرتو موسوم به قساوت از در ديالوگ وارد مي‌شود اما به راه خويش مي‌رود، طريقي كه قساوت را نه به منزله امر شيطاني و پليد چون نيرويي بيرون از مرزهاي بشري ما بلكه دقيقا مكنون و مكتوم در هستي ما يا اصلا خود ما در نظر مي‌گيرد و دهشتش را گوشزد مي‌كند؛ اين دهشت، ماوراءالطبيعي نيست كاملا به شيوه بشري است و از ماست كه بر ماست. درست است كه شالوده اين قساوت، متافيزيكي است چون با تاريخ روح ما گره خورده اما اين امر را نبايد با انواع و اقسام رويكردهاي عرفاني مشرب و نيز تئولوژيك مسلك به مفهوم عاميانه كلمه مشتبه كرد چرا كه كار اميني از بنياد و به مفهوم فلسفي كلمه، پروبلماتيك است- چنان كه بازگفتيم. او به آپورياها و معضلات و فروبست‌هاي روح آدمي دست مي‌سايد و آنها را به مفهوم مدرن كلمه –دستكم از هگل بدين سو- چونان تني آخته به صحنه گسيل مي‌دارد.

درام اميني يك درام متعهد است، چون همبسته با دركي مدرن از تاريخ است، دركي كه تاريخ را نه لزوما گاهشمارانه بلكه پويش نيروهاي تاريخي در قالب فرديت‌هاي به بند كشيده و از بند رسته و باز به بند كشيده درمي‌يابد و اين به زعم من همراه با بصيرتي اسپينوزايي است كه تاريخ آدميان را جهدي مضاعف در جهت نيل به آزادي و بردگي - توامان- مي‌ديد. اين ديالكتيك حقيقتا تاريخي و سوبژكتيو اميني است كه به واسطه درك و فهمش از سيستم هگلي به چنگ آورده است؛ ديالكتيكي كه تخيل توفنده و برآشوبنده مستتر در تاريخ روح آدمي را با اكسپرسيوني تراژيك از فهم خيزاب‌هاي تن در پويش همين تاريخ همساز كرده است؛ اين تن انتزاعي يا آبستره نيست بلكه در صيرورت خود بر صحنه تاريخ، بيان‌مندي ويژه خودش را بر مي‌سازد تا بدل به ماديتي زيباشناختي شود تا بتواند فهمي ديالكتيكي از امر سياسي و امر زيبا را پيش بنهد چنان كه پيش‌تر مرشد اعظم فلسفه ايده‌آليسم آلماني كانت در نقدهاي سه گانه‌اش و خاصه نقد سومش نقد قوه حكم كمر به (باز) تاسيس چنين نسبت پراهميتي در طليعه زمينه و زمانه مدرن بسته بود؛ ميراثي كه شكل اكتيويستي و انقلابي‌اش را در بيان ماركس (باز) يافت. اين اتصال و نسبت مهم اميني با ديالكتيك ايده‌آليستي موجود در سنت فلسفه مدرن متقدم آلماني است كه در كار او منش و هويتي دراماتيك پيدا كرده است؛ به نحوي كه مي‌توان هيپوليت اوريپيد را پرچ در ميانه سه تاريخ برخواند: تاريخ ايده‌آليسم آلماني از كانت تا هگل و ماركس، تاريخ اكسپرسيونيسم آلماني (و درام مدرن) از بلوخ و روزنتسوايگ تا گروتفسكي و باربا و تاريخ اكنون ما در همين نمايشخانه، در همين زمان، چشم دوخته بر صحنه اميني و بازيگرانش و تئاتر پرومته.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون