خودكشي از آمار تا راهكار
اصغر مهاجري
نگرش سيستم مديريتي به مسائل اجتماعي و از جمله حوزه آسيبهاي اجتماعي (يا هر اسم ديگري كه رويش ميگذاريم) نگرش نظاممندي نيست؛ به عبارت ديگر احساس ميكنم كه آسيبهاي اجتماعي و برخي شاخههاي آن براي جامعه و مديريت جامعه حكم ناتني را دارد. يا علاقهمند نيست اين موضوعات را بپذيرد يا اگر علاقهمند هم باشد گويا ظرفيت و توان رصد و پايش آنها را ندارد. اينقدر مسائل ما جدي هستند كه اين موضوعات جزو مسائل مهم كشور قرار نميگيرند. بر اساس آيندهپژوهي كه در مورد مسائل مهم كشور انجام ميشود آسيبهاي اجتماعي را كه بسيار مهم و جدي هستند، جزو 10 مساله اول كشور نميبينيد. اين بدان معناست كه ما در كشور چنان مسالههاي جدي و مهم داريم كه با وجود بزرگ بودن مساله آسيبهاي اجتماعي، در برابر آن مسائل ديده نميشود، مانند مساله سرمايه اجتماعي، بحران آب و پيامدهاي آن. چه عقب رانده شدن موضوع آسيباجتماعي در برابر ساير مسائل به دليل كماهميت تلقي شدن آن باشد، چه برخاسته از ناتواني ما در رصد و ارايه آمار باشد و چه ما اين مسائل را بيگانه و ناتني قلمداد كنيم، در هر صورت بدنه نظام اجتماعي مربوط به حوزه مديريتي نسبت به اين مساله فاقد صلاحيتهاي لازم است. به عنوان شاهد مثال بايد بگويم (و اميدوارم به عنوان اخطاري شنيده شود): چند سال پيش بر اساس گزارشهايي كه خدمت رهبري ارايه شد و حساسيتي كه رهبري نشان داد، يك فرماندهي واحد در وزارت كشور براي موضوع آسيبهاي اجتماعي تشكيل شد. حالا جاي پرسش است كه اين فرماندهي مشتركي كه شكل گرفت و چندين سازمان و وزارتخانه را درگير كرد...
آيا ميتواند يك خط گزارش دهد كه ما اين موضوع خاص را رصد كرديم، دادهها و اطلاعات متقن و نزديك به واقعيت داريم و به عنوان مثال اين مقدار درصد خودكشي، حاشيهنشيني، طلاق، تنفروشي يا .... داشتهايم و توانستهايم يك دهم درصد از آن بكاهيم. دهها سازمان دور هم جمع شدند و هنوز سوال اينجاست كه آيا گزارشي ميتوانند ارايه دهند كه اصحاب دانش بتوانند به آمار و اطلاعات آن تكيه كنند؟ خير ما هيچ نداريم! خودكشي به عنوان يكي از فرزندان حوزه آسيبهاي اجتماعي مساله ديگري هم دارد. برخي از حوزهها مانند خودكشي بهشدت متاثر از حوزههاي ديگر از جمله حوزه اقتصادي هستند. اما به نظرم در سالهاي اخير آنومي جامعه بيهنجاري در بسياري از حوزهها، بلاتكليفي، فقدان نظام هنجاري و ... موجب ميشود كه خودكشيها هم افزايش پيدا كنند و هم ناپيداتر شوند. نميخواهم غيبت عامل فرهنگي را ناديده بگيريم اما عوامل تشديدكننده هم در سالهاي اخير به خصوص در سال 96 و 97 بيشتر شده كه محرزترين آن در حوزه بازار و اقتصاد است كه جامعه را دچار بيهنجاري شديد كرده و از اين نظر بايد منتظر نرخ بالاتر و نوع خاصي از خودكشي باشيم. در اينجاست كه موضوع داشتن آمار دقيق (با ضريب خطاي كمتر) موضوع مهمي ميشود. وقتي كه شما عزم و توانتان اينقدر زياد و متعهدانه باشد كه قدرت پايش پديدههاي پيچيده را پيدا ميكنيد، يعني يك عزم فرهنگي، سياسي و اجرايي براي توجه به مساله خودكشي شكل گرفته و چنين عزمي ميتواند راهكار هم ارايه دهد. دانشي كه آمار خودكشي را به دقت رصد و توصيف ميكند حتما قادر به تبيين هم هست و اگر تبيين ميكند حتما قادر به پيشگيري هم هست و اگر پيشگيري ميكند حتما ميتواند راهكارهايي را هم برايش تجويز كند.