• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4172 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۰ شهريور

گفت‌وگو با ايتن هاوك، به مناسبت دريافت يوزپلنگ افتخاري لوكارنو

لايق اين جايزه نيستم

ترجمه: بهار سرلك

 

 

ايتن هاوك، سي‌وسه سال پيش با فيلم «كاوشگران» ساخته جو دانته راهش را به سينما باز كرد و اين روزها با گذشت سه دهه از حضور اين بازيگر امريكايي در سينما، هاوك پركارتر از هميشه است. چندي پيش هفتادويكمين دوره جشنواره فيلم لوكارنو با اهداي جايزه ممتازي
(Excellence Award)به هاوك، از او تقدير كرد. اين جشنواره با اهداي اين جايزه از چهره‌هايي كه موجبات غناي سينما را فراهم آوردند تجليل مي‌كند. روري اوكانر، خبرنگار وبسايت «فيلم‌استيج» در حاشيه اين جشنواره با هاوك درباره تازه‌ترين فيلم او «نخستين اصلاح‌شدگان»، كريستين بيل، ريور فونيكس، افتخاري كه فيلم «پسربچگي» نصيبش كرده، گفت‌وگو كرده است.

 

ايتن هاوك: جشنواره خوب پيش مي‌رود؟

خوبه! داغه.

واقعا هم داغه! امروز فيلم «سيمور» را معرفي كردم و احساس خوبي نداشتم. قبل از اينكه فيلم شروع بشود همه يك بادبزن دست‌شان گرفته بودند و خودشان را باد مي‌زدند.

در اين مرحله از حرفه‌ات‌ كه ظاهرا پركارتر از قبل شده‌اي، دريافت جايزه يك عمر دستاورد هنري چه حسي دارد؟

خب، احساسات مختلفي دارم. سيدني لومت (كارگردان و فيلمنامه‌نويس امريكايي) را خاطرم هست كه در آخرين روزهاي زندگي‌اش مدام مي‌گفت: «همه مي‌خواهند به من جايزه يك عمر دستاورد هنري بدهند اما اجازه نمي‌دهند يك فيلم ديگر بسازم.» مي‌دانيد همه آنها مي‌خواهند در جشنواره‌هاي سراسر جهان كه حكم علفزار را دارد باشم و آنجا مشغول چريدن شوم. بنابراين از يك نظر احساس مي‌كنم كاملا لايق اين جايزه نيستم و از طرفي احساس مي‌كنم... خب ... ريچارد لينك‌لي‌تر به من گفته است: «‌ با اين جوايز خيلي به خودت مغرور نشو. اين جايزه‌ها همان «ورود به مرحله مياني حرفه» است. يعني تو يك مرحله را پشت سر گذاشته‌اي و حالا دوباره همه از تو متنفر مي‌شوند و مي‌گويند كارت تمام شده و ديگر درخشان نيستي، پس تو بايد آنقدر دست و پا بزني كه به دور بعد، يعني مرحله‌اي كه براي حضور در هيات داوران دعوتت مي‌كنند، برسي.» بنابراين من الان در رديف جلويي صف دوم قرار دارم.

به «ورود به مرحله مياني حرفه» اشاره كردي اما به نظر مي‌رسد حرفه‌ جذابي داشته‌ايد. آن دست‌اندازهايي را كه ديگران طي مي‌كنند، نداشته‌ايد.

خب، متشكرم. اميدوارم واقعيت داشته باشد. مي‌خواهم يك ماجراي بامزه براي‌تان تعريف كنم. مقاله‌اي در مجله‌اي خواندم كه درباره موفقيت فيلم «نخستين اصلاح‌شدگان» و استقبال از «Blaze» نوشته شده بود، خواندم و در آن لحظه آماده شدم تا بهترين سال زندگي‌ام را داشته باشم و شايد حتي «لحظه متيو مك‌كاناهي» (لحظه‌اي كه مك‌كاناهي جايزه اسكار را برد) را هم تجربه كنم. و دوستم ريچارد لينك‌لي‌تر براي من پيغامي گذاشت كه شيرين و افسون‌كننده بود چون او هم من و هم مك‌كاناهي را دوست دارد. در اين پيغام نوشته بود: «اما تو نمي‌تواني لحظه متيو مك‌كاناهي را تجربه كني، براي اينكه لحظه مك‌كاناهي را داشته باشي بايد كارت تمام شده باشد. چيزي كه آنها ننوشته‌اند اين است كه در كل زندگي‌ات يك كار را مدام انجام داده‌اي و گاهي آنها منظور تو را فهميده‌اند و گاهي نه.» در نتيجه بله، بدين شكل خوش‌شانس بوده‌ام. اما فكر مي‌كنم يكي از دلايلي كه شانس اين جذبه را به من داده است اين است كه خيلي زود سعي كردم تمام مشكلاتم را با كار كردن حل كنم. وقتي اولين ازدواجم از هم پاشيد كه يكي از تاريك‌ترين و تلخ‌ترين دوره‌هاي زندگي‌ام بود، بيشتر از هميشه كار كردم. همين زمان بود كه به تئاتر بازگشتم و تئاتر براي بازيگر يك درمانگر بي‌بديل است. چون كار در تئاتر به‌شدت سخت است و فكر مي‌كنم هر وقت خودت را وقف كار مي‌كني، تواضع به‌طور طبيعي شكل مي‌گيرد چراكه با موانع دروني‌ خودت روبه‌رو مي‌شوي و بايد با آنها مقابله كني. بنابراين اميدوارم اين حرف حقيقت داشته باشد. عجيب است كه 47 سالت باشد و حضورت در سينما بيش از 30 سال شده باشد. در واقع كمي نادر است. بازي كريستين بيل را در يك فيلم ديدم و حس غرورش را احساس كردم؛ غروري كه براي استعداد و خوب بودن بازي‌اش دارد. به خاطر آوردم كه نخستين‌باري كه كريستين بيل را ديده بودم، به او حسادت كردم، فكر كنم 19 سال داشتم. من جوان‌ترين عضو آژانس فيلم بودم تا اينكه آنها با كريستين بيل قرارداد بستند. فهرست بلند بالايي داشتند. آنها رابرت ردفورد، پل نيومن و وارن بيتي را معرفي كرده بودند و من واقعا خوشحال بودم كه در اين جمع هستم، من جوان‌ترين بودم. و سال بعد اين آقا، اين آقاي جوان، كريستين بيل آمد كه گفتم اين ديگر كيست؟! و مي‌گفتم: «آه لعنتي، هرگز فراموشت نمي‌كنم.»

اندرو نيكول، فيلمنامه‌نويس و كارگردان نيوزيلندي اخيرا گفت پاكي ذاتي‌ات براي او بسيار ارزشمند است؛ اين پاكي يك نوع نجابت است كه بلافاصله خودش را نشان مي‌دهد و احتمالا براي اين حرف نيكول از او متنفر مي‌شوي.

خب، افتخار كردن به خوب بودنت واقعا به دردي نمي‌خورد چون اگر خوب باشي متوجه مي‌شوي اين افتخار يك مانع است. ما هميشه در پي زمين زدن خودمان هستيم و در بسياري از دوره‌هاي زندگي‌ام، وقتي جوان‌تر بودم، يا وقتي اولين‌باري كه اندرو را ديدم، خوب نبوده‌ام، حقيقت اين است كه آدم نمي‌خواهد ديگران او را خوب ببينند چون احساس مي‌كند اين ويژگي مزيتي ندارد يا آدم را باحال يا سرگرم‌كننده، آن‌طوري كه بازيگران جوان مي‌خواهند سرگرم‌كننده باشند، نمي‌كند. درست است؟

يكي از چيزهايي كه در اين سن خيلي برايم جالب است اين است كه من يك دختر 20 ساله دارم كه آرزو دارد همين حالا جلوي شما نشسته باشد. روياي او اين است كه در فيلمي بازي كند و به آن افتخار كند و بعد بتواند اينجا باشد و اين سوال‌ها را از او بپرسيد. خيلي برايم جالب است كه كسي زندگي را اين‌طور ببيند. البته ناگهان متوجه مي‌شوم كه داشتن اين ديدگاه فوق‌العاده است. دخترم فكر مي‌كند من كمي بهتر از خود واقعي‌ام هستم. به‌طوري كه كم‌كم دلم مي‌خواهد اين آدم باشم.

يكي از مشكلاتي كه فرهنگ معاصر با آن دست و پنجه نرم مي‌كند اين انرژي حجيمي است كه صرف تبديل جوان‌هاي 18 ساله به 35 ساله مي‌شود، مي‌دانيد مثلا كاري بكنيد كه 22 ساله‌اي 40 ساله به نظر برسد. اما انرژي آنچناني خرج تبديل 40 ساله به 80 ساله نمي‌شود. مي‌دانيد، هيچ دانشگاهي براي كسب اين مهارت‌ها وجود ندارد. يكي از روش‌هايي كه براي انجام اين كار انجام دادم ساخت مستندي مثل «سيمور» بود، يكي از روش‌هايش اين است با مردمي كه تحسين‌شان مي‌كني، مثل آندرو نيكول و آنتوآن فوكوا، كار ‌كني. يكي از ويژگي‌هاي جالب بازيگر بودن اين است كه ... بايد بگويم آنتوآن هرگز در صحنه فيلمبرداري كسي حاضر نمي‌شود. ريچارد لينك‌لي‌تر زمان زيادي را صرف حضور در صحنه‌هاي فيلمبرداري ديگران نمي‌كند. او فكر مي‌كند فيلم ساختن ريچارد لينك‌لي‌تر بودن است اما حضور در فيلم ريچارد لينك‌لي‌تر با حضور در فيلم آنتوآن فوكوا خيلي متفاوت است و همين‌طور حضور در فيلم آلفونسو كوارون كه آن هم با حضور در فيلم سيدني لومت واقعا فرق دارد و من اين فرصت را داشته‌ام تا ببينم چطور درك و احساسات مختلف به صحنه فيلم هجوم مي‌آورد و چطور مي‌تواند متفاوت باشد. و يك روش درست براي فيلم ساختن وجود ندارد. پل شريدر يكي از بهترين نقش‌هاي زندگي‌ام را به من داد و حضور در اين فيلم با فيلم «پيش از طلوع» بسيار متفاوت و به ندرت شبيه به همديگر بودند.

به گمانم «گاتاكا» يكي از بهترين فيلم‌ها از كارگردان فيلم اولي است. اندرو نيكول قدرتمند وارد اين حرفه شد. استوديوها ديگر نمي‌توانند فيلمي مانند «گاتاكا» بسازند. اين فيلم را استوديويي هاليوودي ساخت، با پول! حالا، اگر فيلمنامه اين اثر را داشته باشيد، آن را با صرف زمان كمتري، يك هشتم آن بودجه و بازيگراني كه قراردادشان را بر مبناي درآمد گيشه امضا مي‌كنند، مي‌سازيد؛ و اگر فيلم فروش برود شما هم درآمد خواهيد داشت. اين فيلم هيچ فروشي نخواهد داشت چون در آن زمان هم نداشت. دلم براي آن زمان تنگ شده است. چيزي كه سعي داشتم بگويم اين بود كه اندرو فكر مي‌كند من خوبم چون ما با همديگر خوب هستيم. آن آخرهفته‌اي كه فيلم اكران شد با هم در بروكلين قدم زديم و او خيلي ناراحت بود. مي‌گفت استوديو نتوانسته يك نقل‌قول در فيلم پيدا كند و براي تبليغ هفته آينده از آن استفاده كند. همان موقع هم بعضي سالن‌ها اين فيلم را از پرده پايين كشيدند چون حتي يك جمله اغراق‌آميز هم نداشت. مي‌دانيد اوما تورمن در اين فيلم عالي است. يك تريلر علمي- تخيلي كه مخاطب را به هيجان مي‌آورد و مي‌ترساند. اما نمي‌شد يك نقل‌قول از آن درآورد! چشم‌هاي نيكول پر از خشم بود و مي‌گفت: «نتوانستيم يك نقل‌قول پيدا كنيم. اين فيلم در 50 شهر روي پرده رفته و ما نتوانستيم يك نقل‌قول در آن پيدا كنيم.»

البته طي چند هفته بعد چيزهايي پيدا شد اما خيلي دير بود و پيش از اينكه «پيش از طلوع» روي پرده برود، همه دوست داشتند اين فيلم شبيه به «نيش حقيقي 2» باشد. همه اين فيلم‌ها نااميدكننده بودند. مي‌گفتند اين ديگر چي بود؟ مي‌دانيد؟ و بعد از 30 سال هنوز هم درباره اين فيلم حرف مي‌زنند. دقيقا نمي‌دانم چه مي‌خواهم بگويم اما حالا در اعلام ورود به مرحله مياني، ارزش‌هاي آن را مي‌بينم.

اجازه داريم بپرسيم از مجموعه «پيش از ...» فيلم ديگري نيز ساخته مي‌شود؟

قطعا اجازه داريد. فقط من جوابي ندارم. مي‌دانم در اين سه فيلم («پيش از طلوع»، «پيش از غروب» و «پيش از نيمه‌شب») تناسبي وجود دارد كه از آن خوشم مي‌آيد. فيلم «پيش از طلوع» با دعواي زوجي چهل‌وچند ساله در قطار شروع مي‌شود كه بعد جايگاه دوربين عوض مي‌شود و دو جواني را مي‌بينيم كه به دعواي اين دو گوش مي‌دهند و ما دوباره به زوج اول بازمي‌گرديم. اين صحنه حسي زيبا به آدم مي‌دهد. و شوخي‌اي كه جولي در پايان فيلم «پيش از نيمه‌شب» مي‌كند كه شايد ما در بعد چهارمي گير افتاده‌ايم. اين احساس در مخاطب پيش مي‌آيد كه اين دايره به چرخيدن ادامه مي‌دهد. بنابراين اين حس تكميل شدن يك سه‌گانه را براي من دارد اما مي‌توانم ديدن دوباره جسي و سلين را به شكلي متفاوت و در فيلمي كاملا متفاوت تصور كنم. الان نمي‌توانم نام فيلم را به خاطر بياورم اما چهار سال پيش قصد داشتيم فيلمي را بازي كنيم ... بازيگران قديمي بزرگي بودند كه به آخر عمرشان رسيده‌اند....

فيلم «عشق»؟»

بله، «عشق»! جولي براي من نوشت و گفت: «لعنتي! آنها دنباله‌اش را هم ساخته‌اند!» (مي‌خندد.)

همان روزها برايش چيزي نوشتم. اميدوارم اين حرفم را جدي نگرفته باشد. آن روز خواب فيلم چهارم را ديدم. فيلمي كه برتولوچي هم از ديدنش سرخ مي‌شد. و جولي در جواب نوشت: «خيلي ديره.» (مي‌خندد) پس خواهيم ديد...

قبلا درباره پيشينه معنوي كه داشتيد، صحبت كرديد و آن مفهومي كه از معناي خوب بودن مي‌گويد. چطور اين طرز فكر وارد «نخستين اصلاح‌شدگان» شد؟

خب، پل فيلمنامه «نخستين اصلاح‌شده» را براي من فرستاد و شروع به خواندنش كردم؛ او در صفحات ابتدايي‌اش كتاب‌هايي را كه روي ميز كشيش تالر بود، توصيف كرده بود؛ در واقع تقريبا همان كتاب‌هايي بودند كه مادرم به من داده بود. كتاب‌هاي توماس مرتون و كتاب‌هاي ديگري بود كه با خواندن نام‌شان احساس كردم آماده ايفاي اين نقش هستم.

جالب است، مرتون در دهه 1960 مي‌نوشت و در همان زمان مي‌ديد كه فكر مردم به ظهور مشاهير و اينكه چگونه شخصيت عمومي يك شخصيت ساختگي از انسان مي‌سازد، مشغول است. و حالا با وجود رسانه‌هاي اجتماعي همه شخصيتي عمومي دارند و مصاديق رسانه همان چيزهايي است كه تي.اس.اليوت يا اندي وارهول گفته بودند؛ مصاديقي كه راهي براي به واقعيت پيوستن شخصيت ساختگي هستند. وقتي با ريور فونيكس صحبت مي‌كردم او درباره اينكه مردم چه تصوري از او دارند، مي‌گفت و اگر مدام سعي كني به مردم بگويي چه كسي نيستي سخت مي‌توان فهميد در نظر آنها چه كسي هستي، چون هر وقت كسي به آدم برچسبي بزند، صفت اين برچسب ذاتا اشتباه است چون قطعا شما بهتر از اين صفت هستيد يا مطمئنا صفتي اشتباه است يا حداقل در بهترين حالت بخشي از آن درست است و سروكار داشتن با آن خيلي سخت است و فهميده‌ام من چنين مشكلي نداشته‌ام چون مي‌دانستم اين برچسب‌ها ساختگي‌اند.

فونيكس با بازي در فيلم «از نفس‌افتاده» سيدني لومت به اسكار رفته بود و باورش نمي‌شد اسكار چقدر ساختگي است. او مي‌گفت: «باورت نمي‌شود، خيلي ساختگي‌اند! انگار مي‌تواني مجسمه‌هاي اسكار را بزني زمين.» يعني فكر مي‌كني تنديس‌ها شبيه به طلا هستند اما در واقع كاغذي هستند. مي‌گفت: «بيشتر آدم‌ها به فيلم‌هايي راي مي‌دهند كه اصلا نديده‌اند!» و من مي‌گفتم: مي‌دانم.

اما الان متوجه شده‌ام بايد حقه‌بازي دنيا را درك كني و بپذيري. بايد آن را بپذيري و به راهت ادامه بدهي و آن را به عنوان يك حقيقت قبول داشته باشي و هر بار كه مي‌بيني حقه‌اي در كار است، دلخور نشوي.

وقتي فيلم «پسربچگي» جايزه اسكار را نگرفت، ناراحت شدي؟

حرف من همين است! مي‌خواهي كارت ارزشمند باشد اما اگر گرفتار تعريف‌ها و قراردادهاي مردم بشوي ... اين قيدوبند يك ذره هم روي برداشت نهايي فيلم تاثيرگذار نخواهد بود. از اينكه زندگي مدام هدف را تغيير مي‌دهد، متنفرم. ما با صميمي‌ترين دوستان‌مان طي 12 سال يك فيلم ساختيم، براي هيچي، درباره حركت ظريف بزرگ شدن و در حقيقت راه خودش را به بازار تجاري سينما هم باز كرد و اين يك معجزه است. اما بعد از اينكه بهترين جايزه را نبرديم بايد اشك مي‌ريختيم... نبايد اينقدر زود دلشكسته بشويم. من ناراحت نشدم. مفتخر بودم. به پاتريشيا آركت كه جايزه بهترين بازيگر زن را برد، افتخار مي‌كردم. براي اينكه در آنجا بوديم خوشحال و مفتخر بودم. حضور ما در آنجا يك معجزه بود. من زندگي‌ام را به بازي در فيلم‌هاي مستقلي گذراندم كه هيچ‌كس اسم‌شان را نشنيده. بنابراين تبديل اين پيروزي به شكست، جز حرام كردن وقت چيز ديگري نيست.

The Film Stage

 


ريور فونيكس با بازي در فيلم «از نفس‌افتاده» سيدني لومت به اسكار رفته بود و باورش نمي‌شد اسكار چقدر ساختگي است. او مي‌گفت:«باورت نمي‌شود، خيلي ساختگي‌اند! انگار مي‌تواني مجسمه‌هاي اسكار را بزني زمين.» يعني فكر مي‌كني تنديس‌ها شبيه به طلا هستند اما در واقع كاغذي هستند. مي‌گفت: «بيشتر آدم‌ها به فيلم‌هايي راي مي‌دهند كه اصلا نديده‌اند!» و من مي‌گفتم: مي‌دانم.

اما الان متوجه شده‌ام بايد حقه‌بازي دنيا را درك كني و بپذيري. بايد آن را بپذيري و به راهت ادامه بدهي و آن را به عنوان يك حقيقت قبول داشته باشي و هر بار كه مي‌بيني حقه‌اي در كار است، دلخور نشوي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون