• 1404 دوشنبه 27 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3203 -
  • 1393 پنج‌شنبه 21 اسفند

گفت‌وگو با بيژن اشتري، شش دهه پس از مرگ تزار سرخ

استالين؛ هم جنايتكار، هم روشنفكر

تمايل به چهره‌هاي اقتدارگرا حاصل سرخوردگي سياسي جوانان است

 استالين در زماني كه ايراني‌ها درگير مبارزه با استبداد محمدعلي شاه قاجار بودند از مرز ايران و روسيه عبور كرد و خودش را به رشت رساند تا به انقلابيون مشروطه‌خواه ايراني كمك تسليحاتي بكند. استالين در هنگام فعاليت سياسي در باكو، در سال‌هاي 1906 و 1907 روابط بسيار خوبي با كارگران ايراني و آذري داشت و يكي از بنيانگذاران سازمان «همت» بود
دوره ترور بزرگ صرفا عارضه‌اي از هيولاوارگي استالين نبود بلكه به واسطه كاراكتر مقهورگر و منحصر به فرد او بود كه شگل گرفت، گسترش يافت، شتاب گرفت ودر عين حال خباثت‌هاي وي را نيز منعكس كرد. استالين زماني به كامنييف گفته بود: «بزرگ‌ترين لذت براي من، شناسايي كردن يك دشمن، مهيا كردن همه‌چيز، گرفتن يك انتقام جانانه و سپس رفتن و خوابيدن است»

    محسن آزموده/  62 سال از مرگ يوسب بساريونيس دزه جوغاشويلي، مشهور به استالين مي‌گذرد. تا پيش از مرگش در روسيه كه آن روز شوروي بود، نامش كافي بود براي آنكه لرزه بر اندام مردمان روس افتد، حالا اما قصه طور ديگري است گويا. عده‌اي در قامت كوتاه پوتين او را مي‌جويند و با فراموش كردن (شايد عمدي) دشواري‌هاي زمانه‌اش، از عصر طلايي او صحبت مي‌كنند. قصه همان تكرار تاريخ است شايد كه آن فيلسوف مي‌گفت يك بار در شكل تراژدي و بار ديگر به نحو كميك رخ مي‌دهد. اما به راستي استالين چه كسي بود؟ چطور استالين شد؟ افسانه‌هايي كه درباره او مي‌گويند تا كجا صحت دارد و تا چه ميزان مي‌توان تمام گناه يك دوران از يك ملت را به گردن او انداخت؟ اين پرسش‌ها را با بيژن اشتري، نويسنده و مترجم پركار و خوش‌ذوق در ميان گذاشتيم. آقاي اشتري در سال‌هاي اخير شمار زيادي از زندگينامه‌هاي سراسر خواندني و جذاب از چهره‌هاي نام‌دار تاريخ مثل مائو، تروتسكي، چه گوارا، راسپوتين و... را ترجمه كرده است، منتها با انتخابي دقيق از متن‌هايي عالمانه كه نويسندگان‌شان متخصصاني سرشناس هستند. او همچنين يك زندگينامه مفصل و بسيار مستند و موثق از استالين در دو جلد با عنوان‌هاي «استالين جوان؛ از تولد تا انقلاب اكتبر» و «استالين؛ دربار تزار سرخ» (از غصب قدرت تا مرگ) نوشته سايمن سيبيگ مانتيفوري را ترجمه كرده كه توسط نشر ثالث منتشر شده است. به همين مناسبت پرسش‌هايمان درباره اين ديكتاتور مخوف و مقتدر را با ايشان در ميان گذاشتيم كه از نظر مي‌گذرد:

 نخست بفرماييد ژوزف استالين اصولا چه كسي بود و كي و در چه خانواده‌اي متولد شد؟ مي‌گويند در كودكي زندگي سختي داشته است آيا اين زندگي سخت و شرايط نامساعد خانوادگي در شخصيت بعدي او تاثيرگذار بود يا خير؟

ژوزف استالين‌هاي زيادي وجود دارد كه مي‌توان درباره هر كدام آنها حرف‌هاي بسياري زد: استالين انقلابي، استالين گنگستر، استالين شاعر، استالين باج‌گير،  استالين زنباره، استالين قاتل 10 ميليون دهقان روسي، استالين صنعتي كردن روسيه، استالين فاتح استالينگراد، استالين شكست‌دهنده هيتلر و...
اين غول قرن بيستمي در 21 دسامبر 1879 متولد شده است، هر چند خودش تا مدتي روز ششم دسامبر 1878 را روز تولدش اعلام كرده بود.
بله، استالين در يك خانواده فقير در شهر گوري گرجستان متولد شد.
پدرش يك كفاش الكلي بود كه به سختي مي‌توانست از عهده مخارج همسر و تنها فرزندش بربيايد. پدر استالين مرد خشني بود كه از كتك زدن فرزندش هيچ ابايي نداشت. با اين حال استالين در كودكي تحت حمايت همه‌جانبه مادرش قرار داشت و همين مادر بود كه يكه و تنها، البته با كمك گرفتن از مرداني كه به وي علاقه داشتند توانست پسرش را به مدرسه بفرستد. بدون شك، اين شرايط نامساعد خانوادگي تاثيرات زيادي در شكل‌گيري شخصيت مستبد و زورگوي استالين در دوران بزرگسالي گذاشت. جداي از زندگي سخت خانوادگي، محيط اجتماعي‌اي كه استالين در آن بزرگ شد، خشونت‌پرور بود و شايد اين محيط خشن اجتماعي تاثيرش خيلي بيشتر از شرايط نامساعد خانوادگي بود.

 استالين تحصيل را در مدرسه مذهبي آغار كرد. لطفا در اين مورد توضيح بفرماييد و بگوييد كه چطور شد استالين وارد فعاليت‌هاي سياسي شد؟

مادر استالين علاقه بسيار زيادي داشت كه تنها پسرش كشيش شود و به مراتب اسقفي برسد و به همين خاطر ترتيبي داد كه استالين از 10 سالگي تحصيلات مذهبي خود را در مدرسه كليساي شهر گوري آغاز كرد و براي مدت پنج سال در همين مدرسه ادامه تحصيل داد و سپس به اصرار مادرش در مدرسه مسيحي تفليس كه مهم‌ترين نهاد آموزشي مسيحيان در گرجستان بود ثبت‌نام كرد. تفليس مركز گرجستان و در قياس با گوري شهر بسيار بزرگي بود. علاقه‌مندي استالين به فعاليت‌هاي سياسي، از سال آخر تحصيل در مدرسه كليساي گوري آغاز شد و در سال پاياني تحصيل در حوزه علميه تفليس به اوج خود رسيد. مديران و معلمان مدارس مذهبي گرجستان به‌شدت مخالف زبان گرجي بودند و با هر گرايش ميهن‌پرستانه‌اي در بين شاگردان مخالفت مي‌كردند. امپراتوري روسيه در آن زمان سعي داشت كه ايالت‌هاي غيرروسي خود را روسي كند و همين فشار باعث شده بود كه شاگردان گرجي به مخالفت عليه مديران و معلمان روسي‌شان برخيزند. اين در واقع، نخستين انگيزه ورود استالين نوجوان به فعاليت‌هاي سياسي بود. جداي از اين، استالين روح كنجكاوي داشت و به‌شدت اهل مطالعه بود. او با خواندن كتاب «منشأ انواع» داروين و كتاب معروف ارنست رنان درباره مسيح و با توجه به اينكه در آن زمان انديشه‌هاي ماركسيستي از محبوبيت خاصي در بين روشنفكران روسيه برخوردار بود، استالين نوجوان به ماركسيسم گرايش يافت. استالين به اين ترتيب تحصيلات مذهبي خود را نيمه‌تمام گذاشت و از آن هنگام درگير فعاليت‌هاي سياسي و انقلابي شد.

 ‌ در كتاب دوجلدي مانتيفوري درباره استالين كه شما ترجمه‌اش كرده‌ايد در جايي آمده است كه استالين جوان در دوره فعاليت‌هاي انقلابي‌اش به ايران نيز آمده بود. لطفا در اين باره توضيح بدهيد.

بله، اين نكته خيلي جالبي است. ما تا حالا فكر مي‌كرديم كه حضور استالين در «كنفرانس تهران» در سال 1943 نخستين حضور وي در ايران بوده. اما مانتيفوري در كتابش مي‌گويد كه استالين در زماني كه ايراني‌ها درگير مبارزه با استبداد محمدعلي شاه قاجار بودند از مرز ايران و روسيه عبور كرد و خودش را به رشت رساند تا به انقلابيون مشروطه‌خواه ايراني كمك تسليحاتي بكند. استالين در هنگام فعاليت سياسي در باكو، در سال‌هاي 1906 و 1907 روابط بسيار خوبي با كارگران ايراني و آذري داشت و يكي از بنيانگذاران سازمان «همت» بود. «همت» يك تشكيلات بلشويكي مسلمان بود و به همين دليل استالين رابطه خوبي با مسلمانان باكو داشت تا جايي كه آنها او را در مساجد خود پنهان مي‌كردند تا به دست ماموران پليس مخفي تزاري نيفتد.
استالين از طريق روابط خود با همين مسلمانان بود كه به انقلاب مشروطه ايران كمك‌هاي تسيلحاتي قابل توجهي كرد.
او تعدادي مبارز و مقاديري سلاح را زيرنظر سرگو اورژنيكيدزه (كه بعدا در دوره حكومت استالين وزير صنايع سنگين شد) به ايران فرستاد تا به براندازي حاكم مستبد ايران، محمدعلي شاه، كمك كند. مانتيفوري در كتابش نوشته كه بلشويك‌هاي تحت امر استالين حتي سعي كردند كه شاه ايران را ترور بكنند. استالين همانطور كه گفتم خودش شخصا در رشت حضور يافت تا در آنجا از نزديك پارتيزان‌هايش را سازماندهي كند. متاسفانه من در منابع ايراني تا حالا هيچ مطلبي در اين باره نديده‌ام. به نظرم موضوع جالبي براي پژوهش مورخان ايراني است.

 در زندگينامه‌هاي استالين خوانده‌ايم كه او در 1912 به كميته مركزي حزب بلشويك وارد شد و در غياب لنين سردبيري نشريه پراودا را بر عهده گرفت. در اين مورد توضيح  بفرماييد.

استالين از 1905 با لنين رهبر حزب بلشويك، ارتباط برقرار كرد و از آنجايي كه لنين براي اداره امور حزبش در داخل و خارج روسيه به منابع مالي نياز مبرم داشت، استالين فوق‌العاده به دردش مي‌خورد. استالين مهارت بسياري در سرقت بانك، دزدي دريايي و باج‌گيري از ثروتمندان داشت. او پول‌هاي حاصله از اين اعمال گنگستري را مستقيما براي لنين مي‌فرستاد تا او از اين پول‌ها براي اداره حزب و نشريات پرتعدادش استفاده كند. در واقع استالين شخص مورد علاقه لنين بود و به همين خاطر در سلسله‌مراتب حزبي به سرعت بالا رفت تا اينكه در سال 1912 عضو كميته مركزي حزب شد. نخستين ماموريت استالين پس از اينكه عضو مهم‌ترين ارگان حزبي شد، تبديل مجله «زوزدا» به روزنامه «پراودا» بود. پراودا نخستين روزنامه بلشويكي بود كه در روسيه به صورت قانوني منتشر مي‌شد. در آن زمان بلشويك‌ها اجازه فعاليت قانوني داشتند. اما خود استالين تحت تعقيب پليس مخفي بود لذا مديريتش را بر اين روزنامه به صورت پنهاني انجام مي‌داد. اين را هم اضافه كنم كه استالين جوان در كنار فعاليت‌هاي خشن انقلابي‌اش آدم به‌شدت اهل مطالعه‌اي بود و تا قبل از سردبيري پراودا سردبيري چندين روزنامه و نشريه غيرقانوني حزب را در داخل روسيه بر عهده داشت و خودش مقاله‌نويس ماهري بود.

 استالين بعد از انقلاب چه كرد و چه جايگاهي در رژيم انقلابي كسب كرد؟ آيا اين حرف تروتسكي درست است كه «استالين يك آدم ميان‌مايه بود كه شانس شركت در هر دو انقلاب (1905 و 1917) را از دست داد؟»

تروتسكي نگاه متعصبانه و جانبدارانه‌اي به استالين داشت اما واقعا بايد از خودمان بپرسيم اگر استالين ‌«ميان‌مايه» بود يا به قول آن مورخ منشويك (سوخانف) در 1917 «لكه‌اي كمرنگ» بود، پس چگونه اين ‌آدم «ميان‌مايه» موفق شد قدرت را غصب كند و سياستمداران نابغه‌اي مثل لنين، بوخارين و تروتسكي را تحت‌الشعاع خود قرار بدهد و برنامه صنعتي كردن كشور را، جنگ بي‌رحمانه عليه دهقانان و آن كارزار نفرت‌انگيز ترور بزرگ را، يك تنه سازماندهي كند؟ پس چگونه اين «لكه كمرنگ» به آن سياستمدار جهاني بسيار اثرگذار اما جنايتكاري مبدل شد كه صنعتي شدن شوروي را تحقق بخشيد، به سياستمداران بزرگي همچون چرچيل و روزولت رودست زد، در نبرد استالينگراد پيروز شد و هيتلر را مغلوب ساخت؟ مانتيفوري در كتابش به درستي مي‌گويد كه مورخان روسي و غربي براي مدت‌هاي بسيار طولاني آن پرتره متعصبانه و غيرموثقي را كه تروتسكي از استالين ترسيم و ارايه كرده بود پذيرفته و به آن متكي بودند. اما واقعيت چيز ديگري است. اين نظر تروتسكي بيش از آنكه برملاكننده استالين جوان باشد، برملاكننده منفعت و تفرعن و بي‌عرضگي‌هاي سياسي شخص تروتسكي است. يادمان باشد همانطور كه تبليغات كيش شخصيت استاليني گمراه‌كننده است، صنعت تئوري توطئه‌سازي ضداستاليني هم گمراه‌كننده است. به هرحال استالين يك سياستمدار قاطع اهل عمل بود كه مي‌توانست با قدرت اراده و قاطعيت از پس هر مشكلي بربيايد و به همين دليل بود كه لنين به ويژه پس از انقلاب به استالين رو آورد. استالين در نخستين كابينه لنين وزير مليت‌ها شد و بعدا در جنگ داخلي توانست توانايي‌هاي نظامي خود را در سركوب عناصر ضد انقلاب نشان دهد و به خاطر همين سوابق بود كه منصب دبيركلي حزب را به او دادند. اين منصب در ابتدا چندان مهم به نظر نمي‌رسيد اما استالين به تدريج از طريق همين منصب توانست به كنترل كاملي روي حزب دست يابد به‌طوري كه در پي درگذشت لنين، استالين تنها گزينه منطقي براي رهبري كشور به نظر مي‌رسيد. البته دو آلترناتيو ديگر هم وجود داشت: تروتسكي و بوخارين. از اين بين بوخارين آدم دموكرات‌تر و روشن‌بين‌تري بود كه شايد اگر به قدرت مي‌رسيد شوروي را به يك كشور سوسيال‌دموكرات از نوع اسكانديناوي‌اش تبديل مي‌كرد. مورخاني مثل استيون كوهن با تحقيقات و پژوهش‌هاي اخيرشان ثابت كرده‌اند كه آلترناتيو بوخارين بسيار محتمل بود اما بوخارين هم مثل تروتسكي فاقد مهارت‌هاي سياسي استالين بود و لذا نتوانست بازي بر سر جانشيني لنين را از او ببرد. استالين سرانجام با كنار زدن همه رقباي بالقوه و بالفعل خودش در دهه 30 ميلادي دست به كار انقلابي شد كه مورخان از آن به عنوان «انقلاب استالين» نام مي‌برند. هدف اين انقلاب، صنعتي كردن شوروي به بهاي نابود كردن ميليون‌ها دهقان روسي بود. كشتارهاي جمعي دهه 30 در شوروي يكي از مظاهر همين انقلاب عظيم خونين بود.

 ‌درباره دوران استالين بسيار خوانده‌ايم در كتاب‌هايي مثل «مجمع الجزاير گولاك» سولژنيتسين. با اين همه نواستالينيست‌هاي فعلي در روسيه و ساير جاها معتقدند كه اينها صرفا سياه‌نمايي است و استالين با اقتدار توانست روسيه را از جامعه‌اي روستايي به يكي از قدرت‌هاي برتر جهان بدل كند. شما خودتان چه دركي از دوره استالين داريد؟ آيا اين همان جهان تيره و تار 1984 جرج اورول است يا جنبه‌هاي مثبتي هم داشته است؟ آيا استالين انسان مخوف و سبك‌مغز و خشني بود كه به راحتي ميليون‌ها نفر را در گولاك‌هاي سيبري كشت يا انساني ميهن‌پرست با انديشه پيشرفت بود كه از تز ديكتاتور مصلح پيروي مي‌كرد؟

بله، طبيعتا نمي‌توان انكار كرد كه استالين در دوران حكمراني‌اش دستاوردهاي مثبتي هم داشته است. به نظر من مهم‌ترين، اگر نگويم تنها، دستاوردش پيروزي بر هيتلر و شكست دادن فاشيسم هيتلري بوده است هرچند مي‌توانست با هزينه‌هاي كمتري اين پيروزي را محقق كند اما در مورد صنعتي كردن شوروي و تبديل كردن آن به يك ابرقدرت جاي بحث وجود دارد. صنعت وسيله‌اي است براي رفاه و آسايش مردم، اما اگر قرار باشد ميليون‌ها نفر آدم بي‌گناه را بكشيم تا كشور صاحب صنعت بشود اين را من نمي‌توانم اسمش را دستاورد بگذارم. اين اسمش جنايت است و درباره صنعتي كردن شوروي هم نبايد غلو كرد. اگر شوروي واقعا يك كشور صنعتي بود نبايد در دهه‌هاي 80 و 90 ميلادي دچار چنان ازهم‌گسيختگي اقتصادي مي‌شد. اين را هم فراموش نكنيد كه استالين در دهه 30 با آن جنايت‌هاي عظيمي كه كرد جامعه مدني كشورش را براي تقريبا هميشه نابود كرد. اگر اكنون گفته مي‌شود كه پوتين پا در جاي پاي استالين گذاشته اين به خاطر همان فقدان جامعه مدني قدرتمند در روسيه است؛ جامعه مدني‌اي كه استالين آن را ريشه‌كن كرد. من كتابي ترجمه كرده‌ام به اسم «اميد عليه اميد» (نوشته نادژدا ماندالشتام) كه فضاي جامعه شوروي را در دوره استالين شرح داده است. بله اين يك جامعه عقب‌مانده اورولي بود كه پشيزي براي جان انسان‌ها ارزش قايل نبود؛ يك كابوس ترسناكي كه هنوز هم دست از سر مردم روسيه برنداشته است.

 آيا پديده استالين به نظر شما اجتناب‌ناپذير بود؟

به نظر من اين پديده هرگز اجتناب‌ناپذير نبود. استالين براي استالين شدن ويژگي‌هاي بسيار مناسبي داشت: هوش، اعتماد به نفس، خوش‌فكري، نبوغ سياسي، تجربه خشونت‌ورزي، ايمان به كارآيي خشونت، ظرافت در عمل، انتقام‌جويي، جذابيت ظاهري، حساسيت، بي‌رحمي، بي‌عاطفگي و غرابت ترسناكش. به قول مانتيفوري، استالين فقط يك چيز كم داشت كه برنامه‌اي براي كار بود كه آن را هم در سال 1917 پيدا كرد و تدريجا به مرحله اجرا گذاشت. استالين در هيچ دوره ديگري از تاريخ نمي‌توانست به قدرت برسد: به قدرت رسيدن او نياز به يك تقارن زماني خاصي داشت. ظهور نامحتمل استالين به عنوان يك گرجي كه قادر به حكومت بر روسيه باشد، تنها به واسطه ويژگي انترناسيوناليستي ماركسيسم امكان‌پذير شد. جباريت استالين هم به واسطه وضعيت در معرض حمله روسيه شوروي، تعصب اتوپياييِ برآمده از ايدئولوژي آن، قدرت‌نمايي بي‌رحمانه بلشويكي، خصلت سفاكانه جنگ جهاني اول و باور بي‌رحمانه لنين به ديكتاتوري پرولتاريا تحقق يافت. استالين هرگز استالين نمي‌شد اگر لنين در روزهاي اول برپايي رژيمش به دنبال سازو كاري براي برپايي يك قدرت به‌شدت نامتناهي و مستبدانه نبود. لنين در ماه‌هاي اول پيروزي انقلاب، از قدرت رژيم شوروي براي سركوب عناصر ضدانقلاب استفاده كرد. و در اين هنگام بود كه استالين همراه يارانش طعم قدرت بي‌حد و حصر براي ادامه جنگ و تغيير دادن جامعه از طريق كشتارهاي‌الله بختكي را چشيد. شخصيت آسيب ديده اما استثنايي استالين ساخته شده بود براي چنين نابودگري‌هاي بي‌رحمانه‌اي. بعدها اين ماشين سركوب، اين خصوصيات پارانوييدي سنگدلانه و دسيسه گرانه و اين تمايل و اختيار كردن راه‌حل‌هاي خونين براي برطرف كردن هر چالشي، نه فقط بر همه‌چيز فايق آمد بلكه زيبا نشان داده شد، نهادينه شد و به يك ايمان بلشويكي غير اخلاقي داراي شور و شوق مسيحايي ارتقا يافت. در يك دستگاه اداري عظيم كه همچون يك روستاي مبتني بر روابط خانوادگي و عشيره‌اي اداره مي‌شد، استالين استادي خود را در دوز و كلك‌هاي شخصي به رخ كشيد. او در قفقاز قبيله‌اي و عشيره‌اي بزرگ شده و تمامي دوران بلوغ خود را در يك دنياي زيرزميني آكنده از دسيسه گذرانده بود؛ در يك فضاي غيرعادي كه خشونت و تعصب و وفاداري سكه‌هاي رايج روز بودند. او از اين رو به قدرت رسيد كه يك ويژگي منحصر به فرد داشت: هم خشن بود هم متفكر، هم متخصص در گنگستريسم بود، هم يك ماركسيست فداكار. و به راستي در يك حكومت بي‌حد و مرز مبتني بر توطئه‌چيني، قتل و باندبازي چه كسي بيشتر از او شايستگي پيشرفت داشت؟

 اگر بخواهيد استالين را در يك جمله خلاصه كنيد، چه مي‌گوييد؟

هم جنايتكار بود، هم روشنفكر.

 آيا واقعا استالين روشنفكر بود؟ آدم اهل مطالعه‌اي بود؟

بله، به‌شدت آدم كتابخواني بود، اما تفاوتش با تروتسكي اين بود كه سواد و دانش خود را زياد به رخ نمي‌كشيد. در كتابخانه شخصي استالين بيش از 20 هزار جلد كتاب وجود داشت كه اكثر آنها را خوانده و حاشيه‌هايي بر آنها نوشته بود. درمورد شعر گرجي، استالين يك متخصص تمام عيار بود و اطلاعاتش از ادبيات روسيه همتا نداشت. اين تصور كه استالين آدم بي‌سوادي بود، ناشي از مطالب متعصبانه‌اي است كه تروتسكي و مورخان تروتسكيستي مثل ايزاك دويچر مطرح كرده‌اند و اين را هم بد نيست بدانيد كه استالين علاقه خاصي به تاريخ ايران داشت و سرگذشت شاهان ايران را به دقت دنبال مي‌كرد و محبوب‌ترين چهره تاريخي نزد استالين، نادرشاه افشار بود.

 ما درباره دوره ترور بزرگ در زمان استالين زياد خوانده‌ايم. پرسش من اين است كه هدف از راه انداختن اين كارزار خونين كه منجر به قتل ميليون‌ها آدم بي‌گناه شد، چه بود؟

مانتيفوري در كتاب «استالين، دربار تزار سرخ» مي‌گويد كه هدف از كارزار ترور بزرگ «خلاص شدن هميشگي از شر دشمنان»و همه كساني بود كه آموزش «سوسياليسم» به آنها ناممكن بود و همين طور شتاب‌بخشي به برچيدن موانع طبقاتي در راستاي آوردن «بهشت سوسياليسم» براي توده‌ها. اين راه‌حل نهايي در واقع يك قتل عام عظيم بود كه برحسب ايمان‌گرايي و آرمان‌گرايي مذهب بلشويسم قابل درك و فهم بود؛ مذهبي كه بنيانش بر نابودي نظام‌مند طبقات گذاشته شده بود.

 آيا استالين طراح اصلي كارزار ترور بزرگ بود؟

بله. استالين طراح اصلي كارزار ترور بزرگ بود اما او به هيچ‌وجه اين كار را يك تنه انجام نداد. علاوه بر اين، نه صحيح است و نه مفيد كه گناه دوران ترور بزرگ را به گردن تنها يك نفر بيندازيم، زيرا جنايت‌هاي نظام‌مند اندك زماني پس از غصب قدرت توسط لنين، در سال 1917 آغاز شد و تا زمان مرگ استالين در 1953 هرگز متوقف نشد. البته تفاوت در اين بود كه در دوره استالين، اين نظام اجتماعي مبتني بر كشتار و خونريزي جنايت‌هاي خود را با ارايه چشم‌اندازهاي شادي‌بخش آتي توجيه مي‌كرد. دوره ترور بزرگ صرفا عارضه‌اي از هيولاوارگي استالين نبود بلكه به واسطه كاراكتر مقهورگر و منحصر به فرد او بود كه شكل گرفت، گسترش يافت، شتاب گرفت ودر عين حال خباثت‌ها و كين‌توزي‌هاي فردي وي را نيز منعكس كرد. استالين زماني به كامنييف گفته بود: «بزرگ‌ترين لذت براي من، شناسايي كردن يك دشمن، مهيا كردن همه‌چيز، گرفتن يك انتقام جانانه و سپس رفتن و خوابيدن است.» دوره ترور بزرگ بدون وجود استالين اتفاق نمي‌افتاد اما اين دوران در عين حال بازتابي بود از عداوت‌هاي موجود در فرقه بسته و كوچك بلشويك‌ها؛ فرقه‌اي آكنده از انواع حسادت‌ها و عداوت‌ها كه ريشه‌هاي آن به دوران تبعيد تزاري و سپس جنگ‌هاي داخلي برمي‌گشت.

 در پايان مي‌خواستم بدانم ارزيابي شما از موج جديد گرايش به استالين چيست؟ آيا چنين تمايلاتي را زودگذر و مقطعي حس مي‌كنيد؟ چه پادزهري در برابر اين سم مهلك يعني گرايش به توتاليتاريسم مي‌توان يافت؟

بله متاسفانه، نشانه‌هايي از بروز اين موج در دنيا مشاهده مي‌شود. خب، من خيلي به چرايي اين پديده فكر كرده‌ام. متاسفانه هر گاه جوانان يك كشوري از فعاليت سالم سياسي نوميد مي‌شوند، هيچ راهي براي مشاركت فعالانه در امور سياسي كشورشان پيدا نمي‌كنند، علاقه به توتاليتاريسم فزوني مي‌يابد. شما ببينيد فاشيسم زماني سر برآورد كه مردم احساس كردند از راه سياست‌هاي معمولي و بهنجار قادر به تغيير وضعيت زندگي‌شان نيستند. مي‌خواهم بگويم كه تمايل به چهره‌هاي اقتدارگرايي مثل هيتلر و استالين ماحصل سرخوردگي‌هاي سياسي جوان‌هاست و راه مقابله با اين گرايش، باز كردن فضاي جوامع براي مشاركت هر چه بيشتر جوان‌ها در فعاليت‌هاي سالم سياسي است. هر چقدر فضاي سياسي در يك كشور به سوي يأس و نوميدي بيشتر سوق پيدا كند، تمايل به ايده‌هاي فاشيستي و توتاليتاريستي در بين مردم و جوان‌ها بيشتر مي‌شود.

 

جمله‌هاي كليدي

   شرايط نامساعد خانوادگي تاثيرات زيادي در شكل‌گيري شخصيت مستبد و زورگوي استالين در دوران بزرگسالي گذاشت.
    استالين روح كنجكاوي داشت و به‌شدت اهل مطالعه بود.
   بلشويك‌هاي تحت امر استالين حتي سعي كردند كه شاه ايران را ترور بكنند.
   استالين مهارت بسياري در سرقت بانك، دزدي دريايي و باج‌گيري از ثروتمندان داشت.
  مهم‌ترين، اگر نگويم تنها، دستاورد استالين پيروزي بر هيتلر و شكست دادن فاشيسم هيتلري بوده است.
   اگر اكنون مشاهده مي‌كنيد كه پوتين پا در جاي پاي استالين گذاشته اين به خاطر همان فقدان جامعه مدني قدرتمند در روسيه است.
 هم خشن بود هم متفكر، هم متخصص در گنگستريسم بود، هم يك ماركسيست  فداكار.
  استالين علاقه خاصي به تاريخ ايران داشت و سرگذشت شاهان ايران را به دقت دنبال مي‌كرد و محبوب‌ترين چهره تاريخي نزد استالين، نادرشاه افشار بود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون