گرد تاريخ روي شانههاي توفان زده خيابان سيتير
لبخند صلح اديان در يك خيابان شهر
فاطمه علياصغر / تاريخ در تار و پودش گره خورده. گردي فراموش ناشدني از توفان سي تير روي شانههايش نشسته. از روزي كه گلولهاي به جواني اصابت كرد و او كه در ابتداي خيابان اكباتان، نزديك وزارت فرهنگ و رو به روي ساختمان حزب كارگران بود و بهشدت زخمي در پياده رو افتاد و با خون خود روي ديوار نوشت: «يا مرگ يا مصدق.» اين نوشته تا مدتها روي ديوار باقي ماند. با اين توضيح: «اين خونِ امير بيجار است» امير بيجار شد نخستين يا مشهورترين شهيد سي تير. 21 نام ديگر اما در گذر زمان فراموش شدند و تنها تخته سنگي در گورستان ابن بابويه شاهد شهادت آنها شد. 30 تير 1331 روز عجيبي بود؛ روزي كه مردم به خيابان قوام السلطنه ريختند و او را از سمتش عزل كردند. روز عجيبي بود و از آن روز، قوامالسلطنه شد سيتير.
خياباني كه از يك طرف به خيابان امام خميني (سپه سابق) و از طرف ديگر به جمهوري (شاهسابق) ميرسد و شكلگيري آن به روزهاي ناصري برميگردد. «من سالهاست در اين خيابان زندگي ميكنم. شهداي سيتير را نميشناسم اما مصدق را چرا. نميدانم در آن روز در اين خيابان چه گذشت؟ اما حال و هوايش را حس ميكنم. اين خيابان حس عجيبي دارد. بايد در آن زندگي كنيد تا بفهميد.» اين را يكي از ساكنان خيابان سيتير ميگويد. پيرزني كه عصا زنان با زنبيلي كوچك به دست عرض خيابان را طي ميكند و جوانياش را در كوچه پس كوچههاي آنجا گذاشته است.
دوستي مذاهب
خيابان سيتير، ريشههاي هويتياش را از سالهاي سال پيش از آن ميگيرد. اين خيابان در زمان ناصرالدين شاه جزو خيابانهاي عيان نشين به حساب ميآمد. قوامالسلطنه، معروفترين صدراعظم ايران خانهاش را در اين خيابان بنا كرده بود. شايد براي همين هم بود كه نخستين بيمارستان را هم در نزديكي آن بنا كردند. بيمارستان سينا بين خيابان سپه و سيتير است. آن روزها به خاطر اين بيمارستان به خيابان سپه مريضخانه هم ميگفتند. حالا از سر در اين خيابان اندك نشانههايي باقي مانده است. آن هم قديميترين و بزرگترين بيمارستان تهران كه ناظمالطبا 20 سال بعد از دارالفنون بنا كرد.
خيابان سيتير اما با همه بيتوجهيها به حياتش ادامه ميدهد. آن هم حياتي صلحگونه. اينجا هميشه محلي امن براي زندگي ارمنيها، كليميها، زرتشتيها و مسلمانان است. مردمي كه مذهبهاي متفاوتشان در پيوندشان شكافي ايجاد نكرده و اگر نيمي از جنگهاي دنيا ريشه در اين تفاوتها دارد، ساكنان سيتير ثابت كردند كه چگونه ميشود در صلح زندگي كرد. كنيسه، كليسا، آتشكده و مسجد در اين خيابان بنا شد و هنوز هم پا بر جا و برقرار است.
سلطاني، يكي از املاكيهاي اين خيابان بارها شاهد اين دوستي و پيوند بوده است: « بارها و بارها پاي معامله و حساب و كتاب ارمنيها و كليميها و مسلمانان با هم نشستم. هيچوقت يادم نميآيد كه به مشكل برخورده باشيم. حتي چيزي هم در اين باره نشنيدم. همين دو ماه پيش يك ارمني خانهاش را به يك مسلمان فروخت. تخفيف خوبي هم داد. از اين نمونهها در خيابان سيتير بسيار است.»
او نزديك 21 سال است كه در اين خيابان املاكي دارد. خياباني كه هنوز هويت و تاريخ خود را حفظ كرده: «شايد باورتان نشود خيليها ميآيند اينجا كه در خانههاي قديمي زندگي كنند. اين خانهها مشتريهاي خاص خودش را دارد. اخيرا متاسفانه مجوزهايي هم براي ساخت آپارتمان داده ميشود اما مردمي كه اينجا ميآيند، دوست دارند كه در خانههاي قديمي زندگي كنند. چند وقت پيش يك خانم فرانسوي آمده بودند اينجا و دنبال خانه قديمي براي زندگي ميگشت.»
خيابان چكناواريان
در خيابان سيتير، خانههاي نوساز حدود متري چهار ميليون ارزشگذاري شدند و قديميها متري 3/2 ميليون. درست برعكس همه جاي دنيا كه بافتهاي تاريخي ارزشمندتر هستند و قيمتهاي آن بالاتر دارند. با اين وجود مردمي كه اينجا زندگي ميكنند، دوست دارند، خانههاي تاريخي را بازسازي و در آن زندگي كنند. هر چند كه اين روزها، كمكم طبع ساكنان سيتير هم دارد، برميگردد.
«الان در خيابان سيتير بيشتر پيرمرد، پيرزنهاي ارمني زندگي ميكنند. كليميها خيلي كم شدهاند. جوانتر هم كه از اين خيابان رفتهاند. با اينكه خيلي از آدمهاي مشهور و بنام هم هنوز در اين خيابان زندگي ميكنند، يكي از آنها آقاي چكناواريان است، رهبر اركستر معروف.»
اين را يكي از ساكنان خيابان سيتير ميگويد. او در نزديكي خانه چكناواريان زندگي ميكند و بارها از زبانش شنيده كه اين محله را دوست دارد و از كودكي در اين محله زندگي كرده و ميخواهد تا آخر عمر نيز اينجا باشد.
او ميگويد كه نه ديدم و نه شنيدم كه اينجا ميان مردم با دينهاي مختلف مشكلي ايجاد شود. مشكل اينجا الان اين است كه دارد كم كم بافت تاريخي آن به هم ميريزد، مثل همين خانه ايرج ميرزا كه در كوچه ايرج بود و خراب شد.
تخريب خانه ايرج ميرزا
خانه ايرج ميرزا را خراب كردند كه پاركينگ طبقاتي بسازند. « درست يادم نميآيد سال 75 يا 78 بود، پيمانكار كار داشت در اين خانه كار ميكرد كه هنگام ساخت و ساز چند نفر كشته شدند. خبر مثل بمب تركيد. بعد هم روي خانه ايرج ميرزا ساختمان بيريخت سيماني بلا استفادهاي ساختند. تصوير و منظره خيابان را خراب كردند.» آنها تنها يك خانه را تخريب كردند اما هزاران خاطره در اين خانه را كشتند. حالا اگر اين اتفاق براي يك آجر از بدنه اين خيابان بيفتد هويت در آن ميميرد. قدم به قدم اين خيابان، پر از نشانه، معماري و المانهاي فرهنگي است مثل كوچه سيمي. «كوچه سيمي يكي از كوچههاي كم عرض ولي بلند اين خيابان است. در ابتداي اين كوچه از سبك معماري نخستين خانه و مولفههاي معماري آن ميتوان فهميد كه اين خانه را يك ارمني ساخته و ارامنه در آن زندگي ميكردند.»
اين را مغازهدار نبش كوچه سيمي ميگويد. او از ورودي اين خانهها حرف ميزند كه همه پيرنشين داشتند. پيرنشينهايي كه با مدرن شدن معماري و تغيير و تحولات طراحي خانهها در فضاي شهري ديگر ديده نميشده، اما در روبهروي نخستين خانه كوچه سيمي در كنار جايگاه در ورودي آن مربعي بسيار كوچكتر از ابعاد متداول اندازه پيرنشينها ولي در همان محدوده طراحي آن قرار داده شده كه اين به معناي حفظ عناصر سنتي معماري در اين خيابان است.
نمونههاي بسياري از معماري و نشانههاي سنتي در اين خيابان وجود دارد؛ خياباني كه حالا بيشترين تعداد موزه تهران را دارد. توريستها از سراسر دنيا ميآيند تا در آن قدم بزنند. خياباني كه در بدو ورودش از خيابان امام خميني ميتوان به تماشاي تاريخ ايران- باستان نشست و در انتهاي آن به تماشاي موزه آبگينه؛ همان موزهاي كه زماني خانه قوامالسلطنه بود. همان كه 21 و شايد بيشتر و بيشتر شهيد داد تا به مردم واگذار شود. همان كه شهيدانش گمنام هستند و تنها اين خيابان در تهران حافظه تاريخي مردم را به آن روزها پيوند ميزند؛ به روزهاي يا مرگ يا مصدق.