• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4184 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۴ شهريور

گفت‌وگو با سيداحسان عمادي، كارگردان «رزم‌آرا، يك دوسيه مسكوت»

با بي‌طرفي مستندساز مخالفم

تينا جلالي

 

 

مستند «رزم‌آرا، يك دوسيه مسكوت» به كارگرداني سيداحسان عمادي روايتي متفاوت از زندگي و چگونگي ترور «حاج‌علي رزم‌آرا» است كه نخست‌وزير محمدرضا شاه بود و تنها هشت ماه بر اين مسند دوام آورد و سپس به طرز مشكوكي ترور شد. سواي از اين، مستند «رزم‌آرا، يك دوسيه مسكوت» از تمهيدات و تكنيك‌هاي روايي مثل شخصيت‌پردازي يا اوج و فرود دراماتيك بهره برده و صرفا به ارايه اطلاعات خام و تخصصي اكتفا نكرده. از نگاه ديگر ساختار مستند رزم‌آرا به فيلم‌هاي پليسي و جنايي هم نزديك مي‌شود. همه اين نكات باعث شد با سيد‌احسان عمادي كارگردان اين مستند به گفت‌وگو بپردازيم:

 

باتوجه به اينكه شما از همكاران ما در مطبوعات هستيد دوست دارم اولين سوالم اين باشد كه حوزه نگارش و فوكوس شما در مطبوعات بيشتر روي چه موضوعاتي بوده؟

فعاليت آماتوري خودم را از سال 79 و همزمان با تحصيلم (در رشته مكانيك)، با روزنامه «شريف» آغاز كردم كه در دانشگاه شريف منتشر مي‌شد و فكر مي‌كنم هنوز هم مي‌شود. در آن دوران با گروهي از‌ چهره‌هاي حرفه‌اي و خوش‌فكر مطبوعات همچون آقاي علي قنواتي آشنا شدم كه منشا تجربيات كاري خيلي خوبي برايم شد. تقريبا از پنج سال بعدش و از طريق همين دوستان، همكاري‌ام را با هفته‌نامه همشهري جوان آغاز كردم و در ادامه اين مسير، با به راه افتادن گروه مجلات همشهري، با ماهنامه‌هاي 24 و داستان و دوهفته‌نامه دانستني‌ها هم كار كرده‌ام. در اين مدت در حوزه‌هاي مختلفي ‌غير از ورزشي مطلب نوشته‌ام، هر چند تمركزم بيش از همه در دو بخش اجتماعي و سينمايي بوده است.

فعاليت در حوزه نگارش يك بحث است اما كار با دوربين بحث ديگري است. موافقيد؟ با توجه به اينكه رشته تحصيلي شما هم چيز ديگري است.

خب واقعيتش از همان دوران كودكي، به سينما علاقه داشتم و اين علاقه، خيلي بيشتر و جدي‌تر از تماشاي فيلم‌ها بود. مثل هر بچه‌‌اي كه هزار آرزو براي شغل آينده زندگي‌اش دارد، براي من هم كار كردن در سينما (در كنار كارهايي مثل داستان‌نويسي يا روزنامه‌نگاري) جذاب بود؛ آن هم نه لزوما فيلمسازي يا بازيگري كه حتي فعاليت در حوزه‌اي مثل فيلمنامه‌نويسي. از همان ابتداي روزنامه‌نگاري‌ نيز بخش عمده كارهايم به نوشتن يادداشت‌ها و نقدهاي سينمايي يا مصاحبه با كارگردان‌ها و بازيگران مربوط مي‌شد. البته مطالعات پراكنده‌اي هم در اين زمينه داشتم و همان‌طور كه روزنامه‌نگاري را به واسطه مطالعات شخصي و از طريق همكاري با افراد باتجربه، بدون آموزش مستقيم آموخته بودم سعي كردم از سينما هم با اين روش چيزهايي ياد بگيرم. تلاش كردم فيلم‌هاي بيشتري را با دقت ببينم و كتاب‌هاي بيشتري در اين حوزه بخوانم و با بحث و سوال و گفت‌وگو، هر چه بيشتر از دانش و تجربه و شناخت چهره‌هاي متخصص در اين حوزه استفاده كنم. البته با تمام اين حرف‌ها، باز هم بايد بگويم كه خيلي تصادفي پايم به اين مسير باز شد.

يكي از ويژگي‌هاي مستند «رزم‌آرا، يك دوسيه مسكوت» اين است كه متفاوت با ديگر فيلم‌هاي مستندي است كه به معرفي شخصيت‌ها مي‌پردازد. اغلب فيلم‌هاي مستند تاريخي از كنار هم چيدن چند قطعه عكس بدون خلاقيت لازم شكل مي‌گيرد و بحث تحقيقات و پژوهش در آنها چندان جدي گرفته نمي‌شود .

به نظرم متاسفانه همان‌طور كه بحث روزنامه‌نگاري تحقيقاتي در عرصه مطبوعات ما عملا به فراموشي سپرده شده و اغلب مطالبي كه اين سال‌ها در روزنامه‌ها و مجلات‌مان مي‌بينيم، به سمت انتشار گزارش‌هاي به اصطلاح «پشت ميزي» و از قبل آماده پيش رفته، تحقيق و پژوهش در بخشي از آثار مستندمان همچنين رنگ و بويي به خود گرفته است. با اين حال، من قبل از تجربه ساخت اين چند مستند تصويري، يكي، دو پروژه مستندنگاري مكتوب در ماهنامه داستان انجام داده بودم و درباره زندگي شخصي و حرفه‌اي مرحومان فهيمه رحيمي و ذبيح‌الله منصوري به عنوان دو تن از چهره‌هاي خيلي مشهور بازار نشر، روايت‌هاي مستند مفصلي نوشته بودم كه تحقيق و پژوهش هر كدام چند ماهي طول كشيده بود. اتفاقا از اين منظر، جنس مستندسازي تاريخي در سينما يا تلويزيون، چندان دور از روزنامه‌نگاري تحقيقاتي نيست.

پس با اين مقوله پيش از اين هم آشنا بوديد؟

بله. راستش من براي اينكه يك‌دفعه، به‌طور كامل از دنياي متن و كلمه جدا شوم و پا به دنياي فيلم و تصوير بگذارم آمادگي نداشتم؛ اين دو مديوم از جنبه‌هاي زيادي كاملا متفاوت از يكديگرند و نمي‌شود آنها را با هم مقايسه كرد و رفتن از يكي به ديگري، به شكل ناگهاني و بدون آزمون و احتياط ممكن نيست. با اين حال، مستندي كه مي‌خواستيم بسازيم هم طوري بود كه به چيزهايي مثل طراحي حركت دوربين يا كار با نور و اين‌ قبيل كارها، نياز چنداني نداشت. در عين حال، ساخت اين مستندهاي تاريخي از جنبه‌هايي هم با مستندنگاري در مطبوعات قرابت داشت و اصلا به همين دليل از طرف آقاي اسلامي (تهيه‌كننده فيلم‌ها) به من پيشنهاد شد. هر چند در نوشتن يك گزارش خبري برخلاف ساخت يك مستند تاريخي، شما به استفاده از تمهيدات و تكنيك‌هاي روايي مثل شخصيت‌پردازي يا اوج و فرود دراماتيك، نيازي نداريد. در واقع براي ارزش‌گذاري روي يك گزارش خبري، هيچ‌وقت اعتبار آن را به لحاظ روايي يا هنري نمي‌سنجند، در حالي كه خب اين اتفاق براي قضاوت درباره يك مستند تاريخي حتما خواهد افتاد.

و اصلا لزومي هم ندارد.

دقيقا. يك وقتي شما گزارشي درباره نوسانات نرخ ارز يا بحران گورخوابي در كشور مي‌نويسيد. خب اين گزارش‌هاي خبري، احتياجي به شخصيت‌پردازي ندارند. در حالي كه در مستندنگاري مكتوب يا تصويري، شما ناگزيريد تكنيك‌هاي مختلف ادبي يا سينمايي را در روايت داستاني‌تان لحاظ كنيد تا اثر نهايي‌، براي مخاطب جذاب باشد و اطلاعات به شكل درستي به او منتقل شود.

گاهي اوقات پژوهش‌هاي ارايه شده فاقد جذابيت دراماتيك است و مخاطبي هم براي چنين مستندهايي وجود ندارد.

به نظرم مستند اگر صرفا به ارايه مجموعه‌اي از داده‌هاي خام و تخصصي اكتفا كند -هرقدر هم اين اطلاعات بكر و گفته ‌نشده باشند- باز فقط براي علاقه‌مندان پيگير آن حوزه (مثل محيط‌زيست يا اقتصاد يا پزشكي يا تاريخ) جذاب خواهد بود و طرح چنين مباحثي به اين شكل، براي مخاطب عام‌تر كسل‌كننده است. به همين جهت در ساخت مستند با چنين موضوعاتي، حتما بايد به خلق جذابيت‌هاي داستاني و بصري براي مخاطب توجه كرد. حتي چيزهاي به ظاهر ساده‌اي مثل انتخاب زاويه دوربين يا لوكيشن مصاحبه، در انجام اين كار اهميت بالايي پيدا مي‌كند.

پيش از اين علاقه‌مند به شخصيت «رزم‌آرا» بوديد؟

شناخت خيلي مختصري از او داشتم كه به دو، سه جمله كوتاه محدود مي‌شد؛ مثلا اينكه مخالف ملي شدن صنعت نفت بود يا از اقوام صادق هدايت بود.

با توجه به اينكه روايت تاريخ آن هم بخش سياسي و معاصر ايران با حساسيت‌هاي خاص خود همراه است و با توجه به اينكه شما روي موضوعات مختلف تمركز مي‌كنيد چگونه اين موضوع را انتخاب كرديد؟

راستش در ابتدا خيلي بحث انتخاب خود من در بين نبود و بيشتر براي انجام اين كار (ساخت مستند تاريخي) انتخاب شدم. اما خب، از قبل شخصا به مطالعه تاريخ علاقه داشتم و دانستن آنچه در گذشته براي‌مان اتفاق افتاده و اينكه چگونه و چرا به اينجا رسيده‌ايم، هميشه برايم جذاب بوده است. در عين حال قصه زندگي هر چهره‌ تاريخي، مايه و ملات خيلي خوبي براي تبديل شدن به يك اثر داستاني يا سينمايي دارد. هر كاراكتر تاريخي در مسير زندگي‌اش، اوج و فرودهايي را پشت‌سر گذاشته، فراز و نشيب‌هايي را طي كرده، موفقيت‌هايي داشته و شكست‌هايي خورده. انواع و اقسام مشكلات و بحران‌ها و كاميابي‌ها و ناكامي‌هاي لازم براي يك قهرمان سينمايي- داستاني، در زندگي يك شخصيت تاريخي هم وجود دارد. روايت تاريخ از اين حيث هم براي من جذاب است و اتفاقا اين وجهش از وجه تاريخي‌ اهميت و جذابيت بيشتري برايم دارد.

كتاب‌هاي تاريخي هم مي‌خوانيد؟

بله؛ به خصوص كتاب‌هاي مربوط به تاريخ انقلاب و جنگ را دنبال كرده‌ام و مي‌خوانم. البته مطالعه من پيوسته و متمركز نبوده، اما به شكل پراكنده درباره تاريخ معاصر مطالعاتي داشته‌ام. به همين خاطر هم وقتي ساخت يك مستند تاريخي از طرف آقاي اسلامي به من پيشنهاد شد، استقبال كردم.

با حسام اسلامي در مستند مربوط به مصدق هم همكاري داشتيد.

بله و همكاري بسيار خوبي بود كه تا امروز هم ادامه پيدا كرده است.

تاريخ معاصر اصولا موضوع حساسي است. نگران نبوديد از سوي برخي از مورخين به تحريف تاريخ متهم شويد؟

نه، راستش در اين باره نگران نبودم. اساسا وجه كارآگاهي موجود در مرحله پژوهش چنين سوژه‌هايي، برايم خيلي جذابيت دارد و علاقه شخصي‌ام را ارضا مي‌كند. اينكه بيفتم در دل موضوعي كه هيچ شناختي از آن ندارم و كتاب‌هاي متعددي بخوانم تا سرنخ‌هايي را پيدا كنم، كودك درونم را فعال مي‌كند و علاقه‌اش به كارآگاه‌بازي را به جريان مي‌اندازد. از پژوهش براي انجام چنين پروژه‌اي، بسيار لذت مي‌برم و شايد حتي برايم خستگي نداشته باشد. سعي مي‌كنم تا جايي كه بودجه، امكانات و زمان‌مان اجازه مي‌دهد، پژوهش كار را به شكل قابل دفاعي پيش ببرم و پايش هم مي‌ايستم. در واقع براي ساخت چنين مستندي، نگراني‌هاي بزرگ‌تر و مهم‌تري دارم تا اينكه بترسم يك كارشناس تاريخ –كه قاعدتا نگاه و برداشت شخصي خودش را از موضوع دارد- بخواهد كليت فيلم را زير سوال ببرد.

نگراني بزرگ‌تر شما چيست؟

بگذاريد مثالي بزنم؛ وقتي درباره ذبيح‌‌الله منصوري تحقيق مي‌كردم، شخصيت مرموز و پيچيده اين آدم مرا شيفته خود كرد. پژوهش درباره چنين شخصي كه بيش از 90 سال هم عمر كرده بود، كار بسيار لذت‌بخشي براي من بود. در ساخت اين مستندها هم، شايد بهترين بخش انجام پروژه برايم وقت‌هايي بود كه مثلا در مركز اسناد يا كتابخانه مجلس، مشغول پژوهش درباره آن دوره و آدم‌هايش بودم و عكس‌ها و اسناد و روزنامه‌ها را ورق مي‌زدم. تا اين حد كه گاهي اگر مجبور نبودم، دوست نداشتم از اين مراكز خارج شوم. اينكه به دنبال رازي در زندگي آدم‌ها بگردم و به اصطلاح خودماني «فضولي» كنم، برايم لذتي وصف‌ناشدني دارد. اما خب از آن طرف، نگراني‌ام اين است كه از لابه‌لاي اين مثلا چندهزار صفحه عكس و سند و كتاب و روزنامه‌اي كه ورق‌ زده‌ام، كدام‌ها را براي فيلم انتخاب كنم.

اينكه شاكله فيلم را بر چه اساس تشكيل دهيد؟

دقيقا. چون فيلم مستند قرار نيست فقط دايره‌المعارف باشد و ما نمي‌خواهيم صرفا بيوگرافي‌اي به مخاطب ارايه دهيم. مستند احتياج به روايت داستاني جذاب و پركشش و استفاده از تكنيك‌هاي خاص اين كار دارد. اينجا بايد از خلاقيت خود بهره بگيريد و با آزمون و خطا، شكل درست روايت را پيدا كنيد. چنين چالشي در عين حال كه براي من لذت‌بخش است، نگرانم نيز مي‌كند. اينكه آيا در نهايت مسير درستي را در پيش مي‌گيريم تا به جواب مناسبي برسيم يا نه؟ آيا تنه روايي اصلي فيلم، درست شكل گرفته است؟ آيا فيلم، شروع و ميانه و پايان مشخص و جذابي دارد؟ و... همه اينها از مهم‌ترين پايه‌هاي ساخت يك مستند است كه لذت و استرس را توأم با هم دارد. به خصوص اينكه شما معمولا به‌تنهايي بايد كار را پيش ببريد و مسووليت تمام اين انتخاب‌ها درنهايت به عهده خودتان است. همين هم نگراني فيلمساز در اين مرحله را به اوج مي‌رساند.

نوع روايت مستندهايي همچون رزم‌آرا كه به بخشي از تاريخ گذشته ما مي‌پردازد با پيچيدگي‌هاي زيادي همراه است.

خب در مستند تاريخي برخلاف ديگر مستندها، همه اتفاقات در گذشته افتاده‌اند و شما امروز ديگر امكان فيلمبرداري از آنها را نداريد. از دوره‌اي هم كه ما درباره‌اش كار مي‌كرديم، تصاوير آرشيوي زيادي موجود نيست. اصولا در هفتاد سال قبل حتي عكاسي هم به شكل دهه‌هاي بعدي‌اش هنوز چندان رواج پيدا نكرده بود، چه برسد به فيلمبرداري. مثلا امروز ما از جنگ ايران و عراق چندده‌هزار قطعه عكس عالي و باكيفيت با موضوعات متنوع در اختيار داريم، اما دسترسي به مواد خام تصويري از آن دوره، يكي از مشكلات اساسي ما در ساخت اين فيلم بود. شايد باورتان نشود اما در كل آرشيوهايي كه ما زير و رو كرديم، بيش از دو، سه ثانيه فيلم از رزم‌آرا موجود نبود كه آن را هم در نسخه نهايي فيلم‌مان مي‌بينيد. تازه اين مشكلات براي كسي كه مي‌خواهد فيلمي مثلا درباره شاه عباس صفوي بسازد، چند برابر مي‌شود.

گنجاندن تصويرسازي‌ها و استفاده از يادداشت‌هاي شفاهي هم تا حدودي خلأهاي تصويري را پر مي‌كند.

در هر سه مستند تاريخي‌اي كه كار كرده‌ام، با اين چالش مواجه بوديم كه براي خيلي از روايت‌هاي صوتي يا مكتوب‌مان، هيچ مابه‌ازاي تصويري نداشتيم. براي حل اين مشكل، از چند راهكار مي‌توانستيم استفاده كنيم. اول بازسازي صحنه‌ها بود كه جزييات آن اتفاق را در لوكيشن اصلي يا جايي شبيه آن فيلمبرداري كنيم. از عكاسي و تركيب و بازي با عكس‌ها و چيدمان‌هاي متعدد و متنوع از آنها هم مي‌شد استفاده كنيم. تكنيك ديگر هم تصويرسازي بود. به شخصه، سليقه‌ام چندان با تكنيك بازسازي جور نيست، چون باوجود هزينه سنگين براي توليد و دشواري‌هاي انتخاب بازيگر و گريم و طراحي صحنه و...، درنهايت هم نتيجه كار به لحاظ حسي، در اغلب اوقات چيز تخت و خنثي و بي‌حس و حالي به لحاظ تصويري مي‌شود. سر پروژه «محاكمه» (كه مستند اولم و درباره دادگاه دكتر مصدق بود) درگير پيدا كردن راه‌حلي براي اين مساله بوديم كه همسرم پيشنهاد استفاده از نقاشي را مطرح كردم. ايده‌اي كه تصادفا به لحاظ مضموني هم با فيلم ما ربط و اتصالي پيدا مي‌كرد. چراكه در دوراني كه عكاسي از متهمان در دادگاه‌هاي (فكر مي‌كنم) امريكا ممنوع بود، روزنامه‌ها براي داشتن تصويري از دادگاه، طراحان و نقاشي را به جلسات مي‌فرستادند تا از آن نقاشي كنند و بعدا كارشان را در روزنامه‌ به‌ جاي عكس از جلسه دادگاه چاپ مي‌كردند.

كاري كه امروز هم روي برخي روزنامه‌ها براي موضوعات خاصي انجام مي‌دهند البته به صورت كاريكاتور يا همان نقاشي.

بله. در آن فيلم، از همكاري آقاي حسن نوزاديان براي كشيدن نقاشي‌ها استفاده كرديم. در فيلم رزم‌آرا، در ابتدا ايده‌هاي ديگري براي حل مشكل متريال تصويري داشتيم كه درنهايت به خاطر كمبود بودجه يا ضعف بضاعت در توليد عملي نشد. به‌همين دليل دوباره سراغ ايده تصويرسازي رفتيم، اما سعي كرديم به شكل تازه‌اي اجرايش كنيم؛ مثلا از رنگ استفاده كنيم يا با حركت‌هاي‌ريزي كمي به نقاشي‌ها جان بدهيم و زنده‌شان كنيم تا جلوي يكنواخت شدن سكانس‌ها را بگيريم. زحمت كار را آقاي محمدرضا دوست‌محمدي كشيد و چون در فيلم قبلي تجربه استفاده از اين تكنيك را داشتيم، اين‌بار كار در اين فضا راحت‌تر به نظر مي‌رسيد.

فيلم «رزم‌آرا يك دوسيه مسكوت» علاوه بر اينكه فيلم مستند است با اين حال روايت سينمايي دارد. شما از فيلم‌هاي جنايي يا گنگستري روز دنيا تاثير گرفته‌ايد؟ عكس‌هاي صحنه قتل كه در فيلم نشان مي‌دهيد به صحنه بعضي از اين فيلم‌ها پهلو مي‌زد.

راستش در بين آن هزارتا آرزوي بچگي كه گفتم، هيچ‌وقت اثري از «مستندساز شدن» نمي‌بينيد! شايد به همين خاطر هم هميشه وجه داستاني و سينمايي‌ِ فيلم‌هايي كه كار كرده‌ام، پررنگ‌تر از جريان غالب مستندهاي تاريخي‌مان شده. برايم خيلي مهم است كه ماجرايي را كه هفتاد سال قبل اتفاق افتاده و مخاطب چيزي از آن نمي‌داند، جذاب و پركشش روايت كنم، طوري كه مخاطب تا پايان فيلم با آن همراه شود. در كنار اهميت به بحث پژوهش، اين موضوع هم برايم خيلي مهم است كه بيننده از تماشاي فيلم لذت ببرد. دوست دارم مخاطبي كه دغدغه تاريخ ندارد هم به تماشاي اين فيلم بنشيند و به اصطلاح خودماني از ديدنش «كيف كند.» در ساختن اين فيلم هم، به دو فيلم «جِي.‌اف.‌كِي» ساخته اليور استون و «قتل در قطار سريع‌السير شرق» ساخته سيدني لومت نگاهي داشته‌ام كه از هر دو، از آثار شاخص و مهم تاريخ سينما هستند. البته طبعا به هيچ‌وجه نمي‌خواهم فيلم كوچك‌مان را با اين آثار بزرگ مقايسه كنم، اما فكر مي‌كنم در ساختنش از هر دو فيلم به‌خصوص فيلم لومت تاثير گرفته باشم.

از فيلم‌هاي ايراني چطور؟

ساختار مستند رزم‌آرا به فيلم‌هاي پليسي و جنايي نزديك است و راستش در تاريخ سينماي خودمان، نمونه خوب يا شاخصي از فيلم پليسي نداريم.

جناب عمادي برخي از منتقدان معتقد بودند فيلم شما نسبت به بعضي از شخصيت‌ها همچون آيت‌الله كاشاني و مصدق زاويه دارد موافقيد؟

مي‌توانيد مثال و مصداقي از اين حرف بفرماييد؟

بعضي صحنه‌ها كه تصوير آيت‌الله كاشاني را از نزديك نشان مي‌دهيد باعث خنده مخاطب مي‌شود.

همان‌طور كه گفتم، ما تا حد ممكن در جست‌وجوي فيلم‌هاي آرشيوي از چهره‌هاي حاضر در مستندمان بوديم و خب متاسفانه، دست خيلي بازي هم براي اين كار نداشتيم. مثلا تنها كلوزآپي كه از آيت‌الله كاشاني پيدا كرديم و براي استفاده در بخش بازجويي‌ها مناسب بود، همين تصويري است كه در فيلم مي‌بينيد. ضمن‌ اينكه در بخش ديگري از صحبت‌مان درباره تفاوت گزارش خبري با مستندسازي، به مساله شخصيت‌پردازي در مستند اشاره كردم كه بخشي از آن در هر فيلم، از طريق تصويري انجام مي‌شود. احساس مي‌كنم آيت‌الله كاشاني در بازجويي‌هاي‌شان، شخصيت زيرك و بااعتماد به‌نفس و باهوشي از خود نشان داده بودند كه سعي كرديم بخشي از آن در فيلم هم منعكس شود. تصويري كه از ايشان در فيلم مي‌بينيد، كم‌وبيش با اين وجه شخصيت‌ همخواني داشت و به همين خاطر به اين تصميم رسيديم كه آن را در فيلم بگنجانيم.

مگر نه اين است كه مستند‌ساز بايد فرد بي‌طرفي باشد؟

نه؛ اساسا من با ادعاي بي‌طرفي مستندساز مخالفم. مستندساز با رعايت جانب انصاف، مي‌تواند (و حتي بايد) قضاوت شخصي خودش را در فيلم داشته باشد و اتفاقا به نظرم وقتي مستندش قابل‌اعتنا مي‌شود كه اين كار را بكند. به نظرم مخاطب هم وقتي قضاوت منصفانه فيلمساز را مي‌بيند، نگاهش را قبول مي‌كند يا دست‌كم جدي‌اش مي‌گيرد تا به آن بينديشد. البته طبعا فيلم ساختن از روي دوستي يا دشمني با شخصيتي در تاريخ، پذيرفتني نيست. يعني قرار نيست شما در مستندتان، از كسي فرشته يا ديو بسازيد. معتقدم مخاطبي كه توي سالن يا پاي تلويزيون نشسته، به‌شدت باهوش است و اگر هم فيلمساز چنين بنايي داشته باشد، به سادگي دستش را خواهد خواند و گول نخواهد خورد. ما در فرآيند پژوهش اين فيلم به دنبال پاسخي براي سوالات‌مان بوديم، نه كه از اول جوابي داشته باشيم و براي اثباتش به دنبال شاهد و مدرك بيفتيم. يعني براي رسيدن به جواب خاصي وارد پژوهش نشديم و اين كار را بدون پيش‌داوري جلو برديم. همين هم باعث شد كه مثلا تصوير كسي را كه براي تدوين 20 جلد كتاب جغرافياي نظامي اين مملكت زحمت كشيده -گرچه خطاها يا حتي خباثت‌هايي هم در زندگي‌اش داشته- در قالب يك خائن نشان ندهيم.

راجع به چگونگي استفاده از صداي محمد بحراني (جناب خان) هم صحبت كنيم.

محمد از دوستان قديمي من است كه رفاقتي تقريبا 10ساله با هم داريم. براي نريشن فيلم قبلي از صداي او استفاده كرده بودم و با توانايي‌ها و استعدادهاي خاصش كاملا آشنايي داشتم. وقتي براي مستند محاكمه به او پيشنهاد همكاري دادم، بدون مخالفت خاصي پذيرفت. اما براي نريشن رزم‌آرا، كارمان پيچيده‌تر بود. فيلم، نريشن متفاوتي داشت كه اجرايش نريتوري با توان خاص و بالا مي‌خواست. واقعا نمي‌دانم اگر محمد اين پيشنهاد را قبول نمي‌كرد، بايد چه كار مي‌كردم!

تك‌صدايي در صحنه‌هاي بازجويي بر خشك بودن و يكنواختي تاكيد مي‌كرد.

خيلي با اين انتقاد مخالف نيستم. راستش به خاطر مشكلات مختلف توليد، تا حدي از برنامه زماني‌مان عقب افتاده بوديم و بايد فيلم را سريع‌تر آماده مي‌كرديم تا به جشنواره سينماحقيقت برسانيم. استفاده از صداهاي متعدد براي بازجويي‌ها، نياز به هماهنگي‌هاي جداگانه و صرف زمان بيشتري داشت كه عملا امكانش را نداشتيم و درنهايت به گزينه تك‌صدايي رسيديم. حالا در عين حال كه معتقدم محمد كارش را به بهترين شكل انجام داده و نتيجه‌ تلاشش براي ساختن لحني مجزا براي هر كدام از بازجويي‌شونده‌ها رضايت‌بخش بوده، اما فكر مي‌كنم استفاده از صداهاي مختلف براي هر بازجويي، انرژي و طراوت بيشتري به كارمان مي‌داد.


در مستند تاريخي برخلاف ديگر مستندها، همه اتفاقات در گذشته افتاده‌اند و شما امروز ديگر امكان فيلمبرداري از آنها را نداريد. از دوره‌اي هم كه ما درباره‌اش كار مي‌كرديم، تصاوير آرشيوي زيادي موجود نيست. اصولا در هفتاد سال قبل حتي عكاسي هم به شكل دهه‌هاي بعدي‌اش هنوز چندان رواج پيدا نكرده بود، چه برسد به فيلمبرداري.

من با ادعاي بي‌طرفي مستندساز مخالفم. مستندساز با رعايت جانب انصاف، مي‌تواند (و حتي بايد) قضاوت شخصي خودش را در فيلم داشته باشد و اتفاقا به نظرم وقتي مستندش قابل‌اعتنا مي‌شود كه اين كار را بكند. به نظرم مخاطب هم وقتي قضاوت منصفانه فيلمساز را مي‌بيند، نگاهش را قبول مي‌كند يا دست‌كم جدي‌اش مي‌گيرد تا به آن بينديشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون