نقدي بر منتقدين نمايشگاه نقاشي تهمينه ميلاني در گالري ايوان
نقشهاي گالري ايوان و پايبست خانه ويران
فاروق مظلومي
قبلا هم گفتهام كه ما مردم مطالبهگر و معترضي نيستيم حتي بنده كه در جلسهاي با اسمي سخت در ارتباط با آموزش مطالبهگري شركت كردم اينكاره نيستم. اسم جلسه از خود مطالبهگري سختتر بود. چيزي شبيه اين: تكوين هستي مطالبهگري اجتماعي. ما معترض نيستيم تا وقتي كه كارد به استخوانمان برسد. نشان به آن نشان كه وقتي رستوران ميرويم با احتياط از مهماندار خواهش ميكنيم كه ميز خيلي كثيف را كمي تميز كند.
اما جو اعتراضآميزي كه هفته اخير در مورد گالري ايوان و نمايش كاردستيهاي خانم تهمينه ميلاني ايجاد شد ما را به آيندهاي پر از نقد، حداقل در جامعه هنري اميدوار كرد. بعد كه از جو موجود به زمين برگشتيم به نوع اعتراض و دلايل آن كمي دقيق شديم. مثلا بخشي از اعتراضها با اين مضمون بود كه ايشان فيلمساز هستند و حق نقاشي ندارند با همين استدلال عباس كيارستمي نقاش و كوئنتين تارانتينوي صاحب ويدئوكلوپ هم نبايد فيلم ميساختند - البته فيلمساز از نظر معترضين، چرا كه احتمالا كسي كه هدفش قبل از فيلمنامه و فيلمبرداري مشخص باشد فيلمساز نيست و فقط يك فعال فرهنگي و اجتماعي است كه فعاليتش از طريق صنعت سينما صورت ميگيرد- اتفاقا به نظر نگارنده بعيد نيست كه يك نقاش، كارگردان خوبي هم باشد و بالعكس . و انتظار آگاهي از يك كارگردان در مورد رنگ و نقش، بديهي است.اگر كارگردان رنگ و فرم نداند ميرود در تلويزيون استخدام ميشود و دودش هر شب به چشم خودمان ميرود. نكته عجيب ديگر اشاره بي وقفه به اين موضوع بود كه خانم ميلاني از معروف بودن بين سينماچيها براي فروش آثارش استفاده ميكند.اگر ديواركوبهاي خانم ميلاني آثار قابل اعتنايي بودند و فيلمهاي ايشان هم متعلق به جرياني عقبمانده از فمينيسم نبود، اصلا ايرادي نداشت ايشان از اسم سينماييشان براي فروش بهره بگيرند اما سخت است قبول كنيم كارگردان «آتشبس» بتواند مدعي وقوع هنر در تابلوهايش- حتي كپي - باشد نكته بهتآور ديگر در جريان اعتراضها به نمايشگاه خانم ميلاني و گالري ايوان اين بود كه انگار خانم ميلاني اولين و آخرين نفري هستند كه از جريان شهرت سينماي عامهپسند ميآيند و به هنرهاي ديگر ناخنك ميزنند. مگر كم بازيگر داريم كه دفتر صدبرگ خاطرات بلوغ و دبيرستانش را به عنوان داستان و شعر چاپ كرده است يا با صدايي در حد قابل قبول براي خودش و دوست اجتماعياش، آلبوم موسيقي منتشر كرده است.
از كساني كه به نمايش آثار خانم ميلاني معترض بودند چند سوال داريم؛ چرا به نمايشگاه سالانه «صد اثر، صد هنرمند» گالري گلستان اعتراض نكرديد؟ مگر هر سال نميبينيد نحوه نمايش آثار در اين پاركينگِ تابلوها به هيچ وجه احترامبرانگيز نيست، مگر امسال تابلوي استاد اميرخاني را در اين نمايشگاه نديديد كه به زمين تكيه داده شده بود و جاي كفش بازديدكنندهها روي اين تابلو ديده ميشد. چرا دو سال قبل به نمايشگاه «پدر سگها» در گالري راه ابريشم اعتراض نكرديد كه در تاريخ هنر بايد ثبت ميشد كه چگونه از سگهاي خياباني سوءاستفاده شد و در نمايشگاهي به بهانه حمايت از آنها با لوكسترين شيرينيهاي پايتخت از صاحبان گرانترين سگهاي ايران پذيرايي شد و در نهايت از طريق دوستان بازيگر آقاي حسين پور تابلويي با تيراژ بيست عدد- بله درست شنيديد تابلوي نقاشي تيراژ داشت- به فروش رسيد كه اين تابلوي پرتيراژ برداشتي محتاط و دوستانه از مجموعه «بلوف شجاعانه» هنرمند آمريكايي كاسيوس كوليج بود. نمايشگاه «پدر سگها» به نام سگهاي خياباني بود و به كام دوستان. دوستان معترض به آثار خانم ميلاني چرا به ديگر هنرمندان و گالريهاي بزرگ تهران اعتراض نميكنيد كه سالهاي اخير يا براي لابي برجهاي تهران آثار تزييني و دكوراتيو توليد كردهاند يا با تكرار نقشهاي ايراني فقط به فكر فروش در نمايشگاههاي خارجي بودهاند كه همين امر يكي از دلايل عقبماندگي نقاشي ايران در دهههاي اخير است. از پرداختن مكرر به موضوع حجاب و زن هم با رويكرد اروپاپسند در خيلي از نمايشگاهها بگذريم كه عموما با هدف ارضاي شهوت شهرت و ثروت هنرمند و گالريدار بوده است. استوريمرهايي كه از گالري ايوان و نمايش اخيرش استوري لايو منتشر كردند آيا سري به نمايشهايي كه با عنوان «پرفرمنس موسيقي و نقاشي» عرضه ميشود زدهاند؟ آيا به نحوه اجراي اين كارها نقدي نوشتهاند؟ همهمان ميدانيم خيلي وقت است كه بعضيها به تقليد نادرست از غرب و شرق املتي از نقاشي و موسيقي را در ماهيتابه پرفورمنس تفت ميدهند كه هيچ ربطي به نقاشي و موسيقي و پرفرمنس ندارد. با ريتم ساز نقاشي كردن، پرفرمنس نقاشي و موسيقي نيست. به هر صورت در اعتراضهاي اخير گونهاي از تعصب و انحصارطلبي خشونتآميز ديده شد كه اهالي متفاوت نماي هنري همواره خودشان را از آن بري ميدانستند و ميدانند. ولي ما علاقهمندان به هنر ميدانيم كه هرگز اين طور نبوده است. و خوب ميدانيم درگيري در انجمنهاي صنفي هنري از اتحاديه كله پزان بيشتر است .
در آخر به منتقدين و معترضين آثار خانم ميلاني يادآوري ميكنم در نقد روز - Meta Criticism - زبر نقد يا نقد برتر - چيزي به نام سبك و محتوي در ارزيابي اثر هنري مدنظر نيست .كريستين بولتانسكي - هنرمندِ اينستاليشن معاصر - در مصاحبهاي ميگويد اگر كار مرا به سبك خاصي ارجاع دهند كارم مزخرف بوده است. سوزان سانتاگ منتقد بزرگ معاصر سبك را امري تزييني و سفارشي و محتوي را مخصوص عوام ميدانست كه با روح و اصالت اثر هنري در تعارض است. منتقد مشهور كلمنت گرينبرگ به مضمون و محتواي قابل بيان در اثر هنري كلا اعتقاد نداشت. تخطئه آثار خانم ميلاني از باب نداشتن سبك و محتوا، ارجاع سهوي و نادرست كارهاي ايشان به گونهاي از نقاشي فاخر به نام «نقاشي كنشي» بود كه خود خطاي بزرگي محسوب ميشد .
با افزايش قيمت ارز قطعا جامعه نقد هم فقيرتر خواهد شد چراكه هيچ رسانهاي كاغذ ارزان و لازم براي نوشتن نقد را ندارد.تا وقتيكه ستون نقد روزنامه با دو دلار پر ميشود منتقد حرفهاي نخواهيم داشت. منتقد حرفهاي كسي است كه از طريق تحقيق و نگارش امرارمعاش كند. اما براي پرهيز از خبطهاي جاري در فضاي هنري بدانيم كه افرادي كه متعلق به جريان اصيل سينما يا هنرهاي ديگر نيستند هر وقت خواستهاند از شاخي به شاخي ديگر بپرند بدتر افتادهاند. هنر بيرحم است يا هنرمند هستي يا نيستي. هنر امري اكتسابي يا انتصابي نيست بايد خوش شانس باشي و جزو انتخابهاي طبيعت براي هنرمند بودن قرار بگيري. وقتي نيستي مجبوري منتقد شوي. البته اينكه آدم به اين نتيجه برسد كه هنرمند نيست موفقيتي بزرگ و موهبتي الهي است. آدم با خيال راحت به زندگي و مطالعه ميپردازد. عزت زياد.