• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4197 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۰ مهر

شكلي از بودن

جواد طوسي

«سينماي مستقل» در اينجا، همواره در كانون سوءتفاهم و بحث‌هاي پايان‌ناپذير بوده است. از يكسو طيف روشنفكر سنگ اين سينما را به سينه مي‌زند و از زاويه ديد خود برايش معناتراشي و مفهوم‌سازي مي‌كند. اما آنچه بيش از همه براي اين گروه اهميت دارد، بيان متكي به فرم است. قاعدتا اين فرم‌گرايي افراطي در بازار اقتصادي ناشي از انبوه‌سازي سينماي عامه‌پسند- حتي براي مخاطبين خاص خود- جايي ندارد. از سوي ديگر فيلمسازان جوان متمايل به نگاه تجربي سعي دارند با مستقل خطاب كردن خود، شناسنامه‌اي متفاوت با سينماي رايج كسب كنند. شكل‌گيري و دوام «موج نو» در سينماي قبل از انقلاب، فرصت مناسبي براي جولاندهي سينماي مستقل بود. منتها تفسيرپذيري موسع از واژه «مستقل» باعث شد تا هر كسي از ظن خود به اين نوع سينما اقتدا كند. از شخصي‌ترين و فرماليستي‌ترين شيوه‌هاي بياني مانند «چشمه» آربي آوانسيان و «مغول‌ها» پرويز كيمياوي و «غريبه و مه» بهرام بيضايي و «شطرنج باد» محمدرضا اصلاني و «ملكوت» خسرو هريتاش تا آثاري كه در دل مناسبات اجتماعي و تمركز در روابط انساني و تلخكامي‌هاي طبقاتي به جسارت و ساختارشكني در فرم و روايت مي‌انديشند كه نمونه‌هايش را در «خداحافظ رفيق» و «تنگنا» امير نادري، «رضا موتوري» مسعود كيميايي، «صبح روز چهارم» كامران شيردل، «يك اتفاق ساده» و «طبيعت بي‌جان» سهراب شهيدثالث، «دايره مينا» داريوش مهرجويي، «زير پوست شب»، «كندو» و «مهر گياه» فريدون گله‌ مي‌بينيم.

اما در سينماي بعد از انقلاب با تعاريف گوناگوني از مستقل بودن سروكار داريم. شكل اصيل و قابل تامل آن مبتني بر خودباوري و ضرورت‌هاي فرهنگي و اجتماعي‌ است. در واقع، چنين فيلمساز دغدغه‌مندي در واكنش به دنياي دفرمه و ناهنجار پيرامون خود با اين جنس سينما دمخور مي‌شود كه نمونه‌هايش را در «دايره» و «طلاي سرخ» جعفر پناهي، «ساكنان سرزمين سكوت»، «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» و «ترانه‌هاي تنهايي تهران» سامان سالور، «نفس عميق» و «عيار 14» و «دربند» و «مالاريا» پرويز شهبازي، «اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر»، «ماهي و گربه» و «هجوم» شهرام مكري، «تنها دو بار زندگي مي‌كنيم» بهنام بهزادي، «ريسمان باز» مهرشاد كارخاني، «بيست» و «هيچ» عبدالرضا كاهاني، «فصل باران‌هاي موسمي» و «پرويز» مجيد برزگر، «نامه‌هاي باد» عليرضا اميني،«ناهيد» و «اسرافيل» آيدا پناهنده، «خواب تلخ» محسن اميريوسفي، «چيزهايي هست كه نمي‌داني» فردين صاحب‌الزماني، «پله آخر» علي مصفا، «پذيرايي ساده» ماني حقيقي، «مرگ كسب و كار من است» و «همه چيز براي فروش» امير ثقفي مي‌توان جست‌وجو كرد. در حال حاضر دو فيلم «دو لكه ابر» مهرشاد كارخاني و «تروماي سرخ» اسماعيل ميهن‌دوست از چنين ويژگي‌اي برخوردارند و هر دو در گروه «هنر و تجربه» نمايش محدودي دارند. همين وضعيت بي‌رونق، نشان مي‌دهد كه هنوز اين نوع سينما جايگاه قرص و محكمي ندارد و نتوانسته در يك مخاطب‌شناسي درست و قاعده‌مند قرار بگيرد. اين حضورو نمايش نصفه و نيمه در گروهي كه متر و معيار و ظرفيت‌هاي ناچيز نمايشي خودش را دارد، بيشتر به برخوردي ترحم‌آميز شبيه است و نمي‌تواند زمينه‌ساز جرياني متحول و سازنده باشد. اشكال اصلي به چرخه سياسگذاري كلان و جامعه سينمايي و فقدان شرايط مناسب اكران براي اين‌گونه آثار (بدون دخالت سينمادار) و سير نزولي سليقه تماشاگر و تعميم بي‌هويتي در متن جامعه به بهانه‌هاي مختلف، برمي‌گردد. فيلمساز مستقلي كه مطالبات اجتماعي دارد و به نقد جامعه معاصر مي‌پردازد، حاضر نيست به خود و مخاطبش دروغ بگويد. مهرشاد كارخاني در «دو لكه ابر» در دل موضوع مركزي خود (گمگشتگي)، به بياني تاويل‌پذير در سير تاريخي معاصر رسيده است. او در ادامه منطقي آثار قبلي‌اش، آدم‌هاي تك‌افتاده و از عشق جامانده‌اش را در موقعيتي نوستالژيك قرار مي‌دهد. تلاش كارخاني و اسماعيل ميهن‌دوست در «تروماي سرخ»، ارايه تصويري متفاوت از سينماي خياباني و لوكيشن شهري (با تاكيد بر روابط انساني و عاطفي گذرا و پادرهوا و عشق‌هاي بي‌سرانجام) است. اين جنس نگاه، فراتر از سليقه، مي‌تواند نوعي واكنش نسبت به دنيايي سرد و هويت باخته و سترون باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون