• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4211 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۶ مهر

در جست و جوي تخيل

صالح تسبيحي

روياي عدني سر‌سبز و باشكوه در دلِ صحاري خاورميانه، همسنگ با رويا بافي‌هاي مسافرانِ اهرام و احضار‌كنندگان روح و كاشفانِ جزايرِ مرموز، رويايي است تاريخي كه قرن‌ها مسافران بور و بلند اروپايي را به دلِ دشت‌ها و بيابان‌هاي آسيا كشيد. اين روياي دربارهاي مطلا و درخت‌هاي پر ميوه و زمين حاصلخيز بود كه جنگ‌هاي صليبي را پيش برد و «كلمب » و «واسكودوگاما » را به اقيانوس‌ها فرستاد.

اما در قرن‌هاي بعد، كاشفانِ نظامي جاي خود را به دانشمنداني سخت‌جان دادند كه اروپاي سير قرن هجده را رهبري مي‌كردند تا با امكاناتي تازه به قرنِ بعدي پاي بگذارد.

در اين جست‌وجو قوه‎ تخيل مدام با واقعيت‌هاي علمي در ستيز بود. ستيزه‌اي كه هنوز هم ادامه دارد و قفلِ بسياري از پيچيدگي‌هاي زباني، خطي، علوم مدفوني كه علم طبيعي از كشفشان عاجز مانده و علوم شيميايي مبهمي كه به آن جادو مي‌گفتند هنوز بر در بناهاي باستاني است. در آن دوران شگفت؛ علومِ تجربي تلاش مي‌كردند به انرژي‌هاي ناشناخته و مفاهيم پر رمز و راز مهار بزنند و ادبيات قرن هجده و نوزده مملو است از شخصيت‌هايي كه با جن‌گيري، احضار‌روح و جمجمه‌شناسي براي خود هويت مي‌تراشيدند. طبعا در آن روزگار عكاسي هنوز جاندار نبود و اين نقاشان بودند كه هنوز مي‌توانستند آنچه با قلم مو يا قلم فلزي، بر بوم يا گراوورهاي چاپي‌شان ثبت مي‌كردند به عنوان واقعيت محض قالب كنند. نقاشاني همپا و همراه با جهانگردان و كاشفان كه بعد از هر سفر، با چهره‌هاي آفتاب سوخته و لب‌هاي پوسته داده، بهترين لباس‌هاي‌شان را مي‌پوشيدند و در محافل اعيان لندن و پاريس از تابلوهاي‌شان پرده بر مي‌داشتند و با آب و تاب از زمين‌هايي مي‌گفتند كه در انتظار تصرف مي‌تپيد.

از اين منظر شايد بتوان نقاشي‌هاي اين دوران را بخشي از آرمانشهرسازي دور و درازي دانست كه در كنار اتمام منابع انرژي (و نياز به منابع تازه سوخت) در سرنوشت فعلي خاورميانه سهيم است و نقاشي نه به عنوان هنر، بلكه به عنوان منبعي براي ماجراجويي و تصاحب مورد استناد قرار گرفت. «ديويد رابرتز » يكي از اين نقاش‌ها بود. او در نيمه نخست قرن هجده با ماجراجويان انگليسي همراه شد و از اهرام و ابوالهول در مصر و بناهاي با شكوه پترا در عثماني و بازارهاي شمال آفريقا و شهرهاي خوش‌منظر و متوقف در قرون وسطاي فلسطين و لبنان نقاشي‌ها كرد و با خود به انگلستان برد. نقاشي‌هاي او در زمان خود بيشترين كمك را به رويا‌پردازان كردند تا براي كشف، شناسايي و حتي دست‌اندازي‌هاي بعدي آماده شوند. اما پرسش اين است، آيا نقاش در استعمار و تبعات منفي آن سهيم بوده است؟ قطعا نه! هنرمند فقط مسوول هنر خودش است نه نتايج و تبعات آن. «رابرتز» با ته‌مايه‌هاي رقيق شده رنگ و روغن، به سنگ‌هاي صورتي «پترا » ابرو مه افزود و سر عظيم ابوالهول را در غروب سرخ بيابان نقاشي كرد.

اما حاكمان اروپايي شاعر نبودند، شمشير مي‌بستندو توپ‌هاي تازه داشتند و ابزارآتشين دور‌برد. اروپاييان مطمئن بودند كه مي‌توانند تمدن صنعتي مترقي خود را از منابع شرقي سيراب كنند. آنها بلند‌پروازانه يقين داشتند به مدد الكتريسيته، توسعه پزشكي، پيشرفت سلاح و ساختمان‌سازي، و ضدعفوني كردن آب مي‌توانند «پترا»‌اي مفصل‌تر از نبطي‌ها و قاهره‌اي عظيم‌تر از قبطي‌ها برپا سازند. تمدني نو روي پايه‌هاي تمدني باشكوه اما كهنه. چندان كه قرن‌ها قبل با «ماياها» و «آزتك‌ها» كرده بودند. آنها مي‌خواستند تجربه امريكا را از قعر قرون وسطي بيرون بكشند و از هند غرق در فضولات و چين مدفون در طاعون و ترياك «نيويورك و نيوجرسي و نيو اورلئان» و هزار «نيو»ي ديگر بسازند. اما آنها هم جغرافياي خود را داشتند.درگيري‌ها و جنگ‌ها و كشورگشايي‌ها و قيصر‌هاي خودشان را. و از «پاپ يوليوس» و «واسكودوگاما»، پس پشت پانصد سال، هنوز آنقدر مناعت طبع نداشتند كه بوميان را سلاخي نكنند و زمين را با گلوله و آتش در اختيار نگيرند. يا نمي‌شد و خاصيت استعمار بود يا مي‌شد و چون وقت بيشتري مي‌خواست نكردند...بله! آنها به علم خيلي اعتماد داشتند. آنقدر كه به رشد مار سياه و مخوف نظامي‌گري توجهي نداشتند و نمي‌دانستند همين ادوات خوش‌ساخت تازه‌ساز، اين دستاوردهاي بي‌نظير رنسانس بلاي آتشبار قرن‌هاي بعدي خواهد شد. قرني كه خاورميانه را خواهد سوزاند و سال‌هايي كه در تك‌تك ساعاتش، پشت نقاشي‌هاي بهشتي «ديويد رابرتز» جهنمي از دود، در فلسطين و سوريه و عراق و لبنانش زبانه مي‌كشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون