• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3207 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۶ اسفند

نگاهي به فعاليت‌هاي اجتماعي زنان در سده‌هاي گذشته

زنان از قرن 18 تا امروز

    فروزان يزداني/ همه انسان‌ها، از هر بومي و قومي، با هر رنگ و فرهنگي، از هر سرزميني، با هر باور و زباني و هر جنسيتي، از بدو تولد داراي حقوقي هستند؛ حقوقي برابر كه هر انساني ذاتا آنها را داراست. حق حيات، حق امنيت، حق آرامش، حق آزادي در عقيده و بيان و بعد از بيان، حق برابري، حق انتخاب، حق بهره‌مند بودن از عدالت اجتماعي، حق استقلال و... از جمله اين حقوق هستند. مشاركت در امور سياسي نيز حقي است ميان ساير حقوق انسان. زنان در طول تاريخ از داشتن اين حق به‌شدت محروم بوده‌اند و اين محروميت در بعضي از كشورها همچنان ادامه دارد.

علل و ريشه‌ها

نظريه‌هاي مختلفي طرح شده كه به بررسي علل و ريشه‌هاي اين كمبود مشاركت سياسي زنان مي‌پردازند: اختلافات فيزيولوژيكي، شيوه متفاوت اجتماعي شدن، دلايل روانشناسانه، وجود جامعه مردسالار و... از جمله اين نظريات هستند. البته تفاوت در شيوه اجتماعي شدن نقش بسيار پررنگ‌تري در ايجاد چنين شرايطي داشته و درجه اهميت آن بسيار بالاتر است و به واقع سهم بسيار بيشتري را بايد براي آن قايل بود، به گونه‌اي كه اين تفاوت در نحوه اجتماعي شدن دختربچه و پسربچه و در نهايت زن و مرد، مي‌تواند علتي براي ايجاد ساير نظريه‌ها باشد. سيمون دوبووار در اين زمينه مي‌گويد: «بازي‌ها و روياها، دختربچه را به سوي انفعال مي‌كشانند، اما او پيش از آنكه زن شود، موجودي بشري است و از پيش مي‌داند كه پذيرفتن خود به مثابه زن، در حكم كناره‌گيري و مثله كردن خودش است.»(1) دوبووار به نقش پررنگ جامعه اشاره و تاكيد مي‌كند: «به اين ترتيب حالتي انفعالي كه اساساً زن «زنانه» را مشخص مي‌كند خطي است كه از همان نخستين سال‌هاي زندگي او گسترش مي‌پذيرد اما غلط است كه ادعا شود اين اصلي بيولوژيك است؛ در حقيقت اين تقديري است كه آموزش‌دهندگان و جامعه به او تحميل كرده‌اند.»(2) او مطرح مي‌كند كه «به او (دختربچه) آموخته مي‌شود كه براي خوشايند واقع شدن بايد از استقلال خود چشم بپوشد. با او چون عروسكي زنده رفتار مي‌شود و آزادي را از او دريغ مي‌دارند... اگر در اين مورد (در آزاد بودن) تشويقش كنند، مي‌تواند همان وفور آكنده از زندگي، همان كنجكاوي، همان روح ابتكار و همان تهور پسربچه‌ها را از خود نشان دهد.»(3) پس استنباط مي‌شود كه نحوه اجتماعي شدن به‌شدت بر روح و جسم و ذهن زن در تمام طول زندگي‌اش، اثر خواهد گذاشت. پس «يك انسان، زن‌زاده نمي‌شود، بلكه تبديل به زن مي‌شود» (سيمون دوبووار)
منشأ اثر اين نگرش‌ها را مي‌توان به وضوح در نزد فلاسفه‌اي چون ارسطو -كه به طرز حيرت‌آوري سراسر جهان آكنده از نگرش‌هاي اوست- مشاهده كرد. ارسطو اعتقاد دارد كه در جهان، گروهي براي فرمانروايي و گروهي براي فرمانبرداري‌زاده شده‌اند. او براي فهم اين موضوع جانداري را مثال مي‌زند كه از روان و تن ساخته شده است؛ روان فرمان مي‌دهد، پس فرومانروايان به مثابه روان يك جاندار هستند و تن فرمان مي‌پذيرد كه فرمانبرداران همان تن يك جاندارند. ارسطو در كتاب سياست مي‌گويد: «رابطه زن با مرد، رابطه زيردست با زبردست و فرمانروا با فرمانبردار است، پس اين اصل كلي بايد درباره همه آدميزادگان صدق كند.»(4) او در نهايت نتيجه مي‌گيرد كه «همه آدميزادگان با هم به همان اندازه فرق دارند كه تن از روان، يا آدمي از دد (و چنين است حال همه كساني كه وظيفه‌اي جز كار بدني ندارند و از كار بدني سودي بهتر به مردمان نرسانند). اين‌گونه كسان طبعا بنده‌اند و صلاح ايشان در فرمان بردن است زيرا كه آن‌كس طبعا بنده است كه توانايي تعلق به ديگري را دارد (و به همين دليل عملا به ديگري تعلق مي‌يابد) و... »(5) در فرهنگ تاريخي و ادبي، ترانه‌ها و افسانه‌ها، همه تجليلي از مرد هستند و قهرمان‌ها و دلاوران و ناجيان نيز همگي مرد؛ پدر نان خانواده را فراهم مي‌كند و در حكم رييس خانواده است. در نهايت اين مردان هستند كه اربابان دنيا به شمار مي‌روند. و صدالبته كه بايد ريشه محروميت زنان از داشتن حقوق انساني‌شان را در طول تاريخ، در اين نظريات ضدزن جست‌وجو كرد.

تلاش‌هاي زنان

طي چند قرن اخير، زنان در مناطق مختلف جهان براي احقاق حقوق‌شان تلاش كرده و گام‌هايي را در جهت تحقق و وصول اين حقوق برداشته‌اند. با وجود تمام مخالفت‌ها و موانعي كه بر سر راه زنان قرار داده‌اند و اين مخالفت‌ها و موانع را، طي دوران، تحكيم بخشيدند، و البته خود زنان در به گوشه رانده‌شدن‌شان دخيل بودند، زنان براي مشاركت در امور سياسي كشورشان تلاش كرده و در نهايت تا حدودي توانسته‌اند اين سدها را به عقب رانده و حقي از حقوق‌شان را تحقق بخشند؛ حق راي دادن. راي دادن يكي از انواع مشاركت سياسي در هر كشوري است كه البته سهم بسيار ناچيزي را از مشاركت سياسي دربرمي‌گيرد. محروميت زنان از هر نوع حقوق اجتماعي، اقتصادي و سياسي منجر شد كه زنان در غرب براي مطالبه حقوق خود و استيفاي حقوق از دست‌رفته‌شان و از بين بردن نابرابري‌هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي، حركت‌هايي را به راه بيندازند. نهضت‌هايي كه در فرهنگ جامعه‌شناسي و اينگونه تعريف مي‌شود: «نهضت زنان نهضتي است كه ادعا مي‌كند زنان در جامعه مدرن به طور سيستماتيك به حكم ماهيت نظام حاكم، مورد تبعيض و ستم قرار مي‌گيرند و خواهان برابري فرصت‌ها براي مردان و زنانند»(6). نهضت زنان مكاتب مختلفي دارد كه البته «ويژگي‌هاي تمامي آنها، اعتقاد به برابري حقوق، فرصت‌ها، امكانات و منزلت اجتماعي زن و مرد و تلاش در جهت از بين بردن سلطه‌جويي جنسي (مردسالاري) و پايان بخشيدن به ستم، تبعيض و خشونت عليه زنان است.» (7)
در انقلاب كبير فرانسه، در سال 1791 ميلادي اعلاميه حقوق بشري با عنوان «حقوق مردان» انتشار يافت. زنان انقلابي فرانسه با اين اعلاميه كه تنها حقوق مردان را در برمي‌گرفت، مخالفت كردند و خانم «اُلمپ دوگوژ» از رهبران انقلابي پاريس و همرزمان او، اعلاميه جديدي را به نام «حقوق زنان» منتشر كردند و با اين كار اعتراض خود را به اعلاميه حقوق بشري كه حق را تنها مختص مردان مي‌دانست، نشان دادند. جزاي دليري و بي‌پروايي و جسارت اين زنان از دست دادن سرشان، زير تيغه گيوتين بود و جرم‌شان، ضدانقلابي بودن!موج نهضت‌هاي آزادي بخش زنان به سوي كشورهاي جهان سوم هم حركت كرد. زنان اين كشورها نيز توانستند براي مشاركت در عرصه سياسي كشور، حق راي را به دست آورند اما داشتن حق راي ناچيزترين حقي است كه مي‌توان در سياست جامعه‌اي براي مشاركت به كار برد. حق راي و مشاركت سياسي زنان يك پديده قرن بيستمي بوده كه البته‌ اين مبارزات و خواست‌هاي زنان، ريشه‌هاي ديرينه‌تري از قرن بيستم دارد. سعداوي (نويسنده و فعال اجتماعي زنان) به نكته قابل تاملي اشاره مي‌كند كه بسيارمهم است. او مي‌گويد «زنان براي مشاركت سياسي واقعي و برابري با مردان ابتدا نياز به يك انقلاب رواني و عقلي دارند تا عقل و روح زن از ويژگي‌ها و ذهنيات نادرست درباره خود رها شود. در واقع يك انقلاب فرهنگي براي رهايي زنان ايجاد مي‌شود تا زمينه براي حركت‌هاي اجتماعي-سياسي بعد و دگرگوني‌هاي عميق ساختاري آماده كند كه البته كار سختي است»(8) ويژگي‌ها و ذهنيات نادرستي كه سعداوي به آنها اشاره مي‌كند همان رهايي از قيد و بندهاي نامرئي ذهني، فرهنگي، قانوني و... است كه جوامع مردسالار در طول زندگي زنان، از كودكي تا نوجواني و جواني و بعد از آن ميانسالي و كهنسالي به زنان تحميل كرده و طبق ارزش‌ها، هنجارها، خواست‌ها و اراده‌هاي اين جوامع مردسالار، دختربچه‌ها را اجتماعي كرده كه تا انتهاي عمر زن، اين نگرش‌ها و باورها همراه او هستند و بر لايه لايه‌هاي زندگي‌اش اثرگذارند. همان‌طوري كه دوبووار مي‌گويد كه زنان براي مرد «ديگري» انگاشته شده و به حساب مي‌آيند و چنين ادراكي، در هويت‌شان دروني مي‌شود پس مرد كنش‌گر و زن كنش‌پذير خواهد شد. البته او معتقد بود كه زنان خود مي‌توانند با به چالش كشيدن اين افسانه‌هاي فرهنگي، خود را بازتعريف كنند و زمينه آزادي خود را فراهم آورند. زن با انقلابي دروني بايد به تمام بي‌عدالتي‌هايي كه در باور او رسوخ و رسوب مي‌كند «نه» بگويد. تا بتواند خود را از شيء بودن برهاند و به انسان بودن دست يابد. پس خواهد توانست جايگاه خود را بازيابد و در آن زمان است كه نه تنها در عرصه سياست بلكه در ساير عرصه‌ها، مي‌تواند ظهور و حقوقش را مطالبه كند.

انحراف در نهضت زنان

زنان تلاشگر، مانند تمامي تلاشگران در راه حق و حقيقت، آرمان‌هايي داشتند. اما اكنون مي‌بينيم كه اين نهضت، با انديشه‌هاي نوليبرالي پيوند برقرار كرده و به نوعي در خدمت نظام سرمايه‌داري قرار گرفته است. زماني فعالان نهضت زنان جامعه‌اي را كه مشوق منفعت‌طلبي و فردگرايي بود نقد مي‌كردند در حالي كه امروزه انديشه‌هاي ليبرالي درصددند، كه به زنان نيز مانند مردان، همان نقش‌هاي از پيش تعيين‌شده‌اي را كه طراحي كرده‌اند، بدهند و زنان راه خود را در اين كانال نقشه‌ريزي شده باز كنند؛ نقش‌هايي كه با منافع نهايي نظام سرمايه‌داري مطابق است. زماني اولويت نهضت زنان، مانند تمامي نهضت‌هاي آزادي‌خواه، همبستگي اجتماعي بود اما اكنون حركت به سوي قله سرمايه‌داري و دستيابي به ارزش‌هاي مرسوم در اين سيستم يعني، كسب موفقيت فردي و منفعت‌طلبي، رأس حركت آنان قرار گرفته است. زماني اين جريان فكري، زنان را به همبستگي و اتحاد تشويق مي‌كرد و خواهان حركت‌هاي همبسته جمعي در جهت وصول حقوق و مطالبات‌شان بود، اما اكنون اين نهضت مشوق پيشرفت فردي و در نهايت كسب سود و منفعت فردي شده است. در موج دوم نهضت‌هاي زنان، تلاشگران سعي كردند كه مرزهاي سياسي سنتي را مورد انتقاد قرار دهند و تعريف جديدي از سياست ارايه دادند كه بتواند روابط قدرت را خارج از نهادهاي رسمي سياسي در بربگيرد. اين موج نهضت آزادي خواهي زنان به صورت ناقد سرمايه‌داري دولتي پديد آمد اما بخشي از آن دست‌مايه نظام سرمايه‌داري نوليبرال شد. دو نگرش متفاوت از هم در اين موج دوم وجود دارد؛ نخست، جهاني را متصور مي‌شوند كه در آن رهايي زنان پا به پاي مردم‌سالاري و همبستگي اجتماعي پيش مي‌رود و هر دو لازم و ملزوم يكديگرند و در هم تنيده‌اند و دومين سناريو اين است كه به زنان و مردان وعده بخشيدن استقلال فردي، حق انتخاب فردي، آزادي فردي و... در قالب و چارچوب ايدئولوژي كاپيتاليسم داده مي‌شود. جنبه دوم موج دوم بيشتر در جهت تامين منافع نوليبرالي و نگرش فردگرايي‌اش و جدا كردن افراد از هم و ايجاد رقابتي منفي ميان آنها، تمام شده است. اما تا زماني كه زنان و مرداني تلاشگر، انديشه‌هاي همبستگي و دموكراسي مشاركتي را در سر مي‌پرورانند و آرمان آزادي زنان و همچنين مردان را در يك جامعه همبسته زنده نگه مي‌دارند، جنبه اول اين موج هنوز زنده است و تلاش در اين راه ادامه دارد.
*منابع در آرشيو روزنامه موجود است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون