• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4230 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۲ آبان

گفت ‌و گو با پيروز كلانتري به بهانه اكران مستند «همايون» در سينماهاي هنر و تجربه

چالش‌هاي مرد مستندساز در برابر يك ابرسوژه

امير بهاري

 

 

پيروز كلانتري تنها يك مستندساز نيست. از همان دست شخصيت‌هايي است كه جوامع رو به توسعه نياز دارند؛ هنرمند-روشنفكري كه مسووليتي فراتر از همتاي خود در جامعه توسعه يافته حس مي‌كند و شايد گاهي اوقات ضرورت‌هاي اجتماعي نگاه او به زيبايي‌شناسي را تلطيف ‌كند. وقتي ساختار اجتماعي و هنري سامان صحيحي ندارد، وظايف روشنفكر پيچيده‌تر هم مي‌شود و روشنفكرانه زندگي كردن در اين مختصات بسيار سخت‌تر است.

در مصاحبه پيش رو كه پيرامون فيلم مستند «همايون» صورت گرفته است، بحث من اين بود كه كلانتري از مواضع هنري خود براي معرفي و روايت همايون صنعتي‌ بزرگ عقب كشيده است. يعني به دليل اهميت موضوع كمي از ايده‌آل‌هاي زيبايي‌شناسي خود پا پس كشيده تا آدم‌هاي بيشتري فيلم را ببينند و صنعتي‌ را بشناسند و شايد از او الگو بگيرند. پيروز كلانتري موافق نيست، موضوع را اين‌گونه نمي‌بيند و دلايل خودش را دارد كه اميدوارم بخوانيد. اما «همايون» يكي از بهترين‌هاي كارنامه او و يكي از مهم‌ترين پرتره‌هاي سينماي مستند چند سال اخير است. يك فيلم ظاهرا ساده و سر راست و قابل فهم كه اتفاقا مسير پر پيچ و خمي را پشت سر گذاشته تا به اين ظاهر ساده برسد. در اين گفت‌وگو تلاش كردم كلانتري كمي از اين مسير پيچيده را تشريح كند تا چشم‌انداز وسيع‌تري از زيبايي‌شناسي فيلم پيش چشم مخاطب گشوده شود.

 

اگر بخواهيم از منظر داستان‌گويي و وابستگي به روايت سينماي شما را دنبال كنيم، فيلم «همايون» در كارنامه شما يك رجعت دوباره به روايت‌گري است. در واقع مسيري كه شما طي كرديد به خصوص بعد از فيلم «در خيابان‌هاي ناتمام...» فاصله گرفتن از داستان‌گويي مستند و رفتن به سمت فضاهاي شخصي و به نوعي جستار نويسي سينمايي است. «سالينجرخواني در پارك شهر» شروع اين رويكرد است؛ رويكردي كه در «واريته‌ي بلوچي» از منظر فرمال به اوج خود مي‌رسد، جايي كه حتي «كلمه» هم به طور كامل كنار گذاشته مي‌شود و سعي مي‌كنيد، نگاه خودتان به آن جغرافيا و فرهنگ به خصوص را در تصاويري شاعرانه دنبال كنيد. اما «همايون» كاملا وامدار روايتي است كه گفتار(چه گفتار متن چه روايت مصاحبه‌شوندگان) برمي‌سازد. چرا «همايون» را اينگونه ساختيد؟ و آيا اين رجوع شما به شكلي از فيلمسازي است كه در فيلم‌هايي مثل «تهران چند درجه ريشتر» ديديم؟

سيري كه عنوان مي‌كنيد را تا حدود زيادي قبول دارم اما اين فيلم بازگشت به آن شكل فيلمسازي نيست كه به نوعي در «تهران چند درجه ريشتر» تجربه كردم. در فيلم همايون روايت از دل حضور زنده و روايت مراودات واقعي آدم‌هاي جلو دوربين با صنعتي و صداي جايگزين و راوي همايون شكل مي‌گيرد و گفتار من به اين دو فضا تكيه مي‌كند و با اين دو فضا در گفت‌وگو و مراوده است. در كل من به عنوان كسي كه حرفه‌اش مستندسازي است در موقعيتي قرار مي‌گيرم كه سفارشي مطرح مي‌شود؛ يا از طرف سفارش‌‌كننده، يا به شكل ساختن فيلمي در يك مجموعه، كه اين دومي براي من زياد اتفاق افتاده است. منتها من سعي مي‌كنم در هر سفارشي خودم را پيدا كنم و راه ببرم. باز در جايگاه يك آدم اهل حرفه، كه دغدغه‌ زندگي سينماي مستندمان را هم دارد، در دور‌ه‌هاي مختلف كارهاي مختلفي كرده‌ام. در يك بازه 3 ساله فيلم نساختم و با سعيد رشتيان، مهرداد اسكويي و منوچهر مشيري بالاي سر توليد فيلم‌هاي زيادي بوديم حتي در تعدادي از فيلم‌ها خودم تهيه كننده بودم. در طول 3 سال توسط مستندسازان خوش استعداد آن دوره نزديك به 90 فيلم ساخته شد. دوره‌اي بود كه ما مي‌خواستيم تلويزيون متوجه بشود كه گنجينه‌اي از فيلم و فيلمسازان جوان خارج از آن ساختار وجود دارد. در اين فعاليت پيگير آقاي رحيم‌زاده در شبكه يك سيما هم پشتوانه محكمي براي ما بود كه بتوانيم اين تعداد فيلم را با تلويزيون كار كنيم.

اين دوره 3 سال چه مقطعي بود؟

از حدود 1387 تا 1390. اول 10 فيلم سرمايه‌گذاري شده در فضاي توليد كارگاهي كار كرديم كه شروع قرص و جدي‌اي بود. بعد از آن وارد كار با تلويزيون شديم و بيش از 60 فيلم آنجا كار كرديم. 4 فيلم هم با تهيه‌كنندگي كتايون شهابي توسط 4 فيلمساز جوان كار شد. بعد من و رشتيان با شهرداري وارد پروژه «تهران من» شديم. 8 فيلم مستند هم آنجا توليد شد.

اين همان پروژه‌اي بود كه خودتان هم در آن فيلم «سالينجرخواني در پارك شهر» را ساختيد؟

بله. رخشان بني‌اعتماد، رضا بهرامي‌نژاد، محمدرضا اصلاني، محمد شيرواني، مهوش شيخ‌الاسلامي، احمد ميراحسان، محسن اميريوسفي و مهرشاد كارخاني و من در اين پروژه فيلم ساختيم.

اين جدا از آن پروژه بود كه شادمهر راستين، روبرت صافاريان و احمد ميراحسان و ... مستندهايي با موضوع تهران در هفت هنر ساختند؟

بله. من و شادمهر پيشنهادش را داديم. «تهران در هفت هنر» اسمش بود و شادمهر رابط ما و ناصر عنصري تهيه‌كننده بود.

برگرديم به فيلم همايون. همايون صنعتي‌ موضوع اين فيلم است و به نظر مي‌آيد آنقدري شما را درگير كرده تا براي درست‌تر معرفي كردنش از ايده‌هاي هنري خودتان كمي عقب بكشيد.

من اين گونه نگاهش نمي‌كنم. همايون صنعتي‌ شخصيت بسيار مهمي است. كسي كه اغلب باورهايش را به مرحله اجرا رسانده است. همايون صنعتي‌ در گروه شخصيت‌هايي براي من قرار دارد كه بين سال 1300 تا 1320 به دنيا آمدند يا كار كردند. شخصيت‌هايي كه تاثير مهمي گذاشتند و عملا ديكر تكرار نشدند. وقتي به عنوان فيلمساز از طريق دوستم اميد بلاغتي با سفارش محمود باقري مواجه شدم، او ذهنيت خاصي براي اجراي كار در ميان نگذاشت؛ هر چند من متوجه شدم علاقه‌مند است تا به وجه «مديريتي» شخصيت صنعتي‌ بيشتر پرداخته شود؛ اما هيچ‌وقت اين موضوع را مستقيما به زبان نياورد. شايد اگر مي‌گفت و مي‌خواست و من مي‌ديدم كه مصر است، همان راه را مي‌رفتم. چون من معتقدم اگر سفارش‌دهنده دقيق بداند كه چه مي‌خواهد بعد جلو بيايد، من حاضرم كارگردان باشم و نگاه و حس و شور او به موضوع را بسازم. چراكه اين قدم پيش گذاشتن با تكليف روشن كم پيش مي‌آيد و بايد اجرش را به جا آورد. همايون را به‌رغم حضور و تاثير مهمش در صنعت و فرهنگ نشر و مديريت در امور بسيار ديگر خيلي كم مي‌شناسند و من بايد او را معرفي هم مي‌كردم. چنين مساله‌اي را مثلا در دو فيلم «پيرها اگر نباشند» يا «سالينجرخواني در پارك ‌شهر» نداشتم. يكي در روستاي «خور» جنوب خراسان مي‌گذشت و ديگري در پارك شهر تهران و مخاطب، خودش را زود در اين دو فضا قرار مي‌داد. مضاف بر اينكه آن دو فيلم قرار نبود اطلاع‌رسان باشند، مشاهده‌گر يا فيلم‌مقاله بودند ولي در پروژه همايون صنعتي‌ دفتري كه سفارش‌دهنده است، مي‌خواهد او را معرفي هم كند. مضاف بر اينكه آنها برنامه جدي براي پخش فيلم دارند و بناست كار را به دست مخاطب جدي‌اش برسانند. موضوعي كه من با آن طرف مي‌شوم اين است كه فيلم بايد صنعتي را معرفي كند و مواجهه من با او را هم پيش ببرد. كنار هم قرار دادن اين دو كار و جان در بردن كار سختي است.

چرا حفظ كردن اين مواجهه در كنار معرفي سوژه در اين فيلم مشكل بود؟

منظورم مواجهه شخصي است؛ به بيان دقيق‌تر روايت شخصي من فيلمساز از سوژه(اينجا صنعتي). مهم‌ترين وجه كاري صنعتي راه انداختن انتشارات فرانكلين در ايران و حضور تاثير‌گرش در نشر ايران است. او به نوعي موسس نشر مدرن در ايران است. كاري كه صنعتي‌ انجام مي‌دهد به مراتب مهم‌تر از فعاليت‌هاي عبدالرحيم جعفري، مدير انتشارات اميركبير در اين زمينه است. جايگاهي كه او براي ويرايش ايجاد مي‌كند و اين شكل كار كه ناشر توليد محتوا كند و كار چاپ كتاب را به ديگران بسپارد، ذهنيت مديريتي غريبي مي‌طلبد. در فرانكلين براي اولين بار ساختاري تعريف شد تا ويرايشگران تخصصي متن‌هاي تخصصي را بخوانند ولي فضاي اصلي ويراستاري به سرويراستار سپرده شود. در كنار چاپ كتاب‌هاي ترجمه، انتشارات فرانكلين كتاب‌هاي تاليفي منتشر مي‌كند. در واقع شرط صنعتي با انتشارات اصلي فرانكلين اين بود كه در انتشار كتاب دستش باز باشد. بعد هم كار جذاب انتشار كتاب‌هاي پر تيراژ و ارزان جيبي راه مي‌افتد و تاسيس چاپخانه افست. اين‌ كارها و چه بسيار كارهاي مديريتي ديگر، اطلاعات و دانش زندگي همايون است. منظورم از مواجهه شخصي اين است كه تو مي‌آيي اين داشته‌ها را فرع فيلم در نظر مي‌گيري و فيلم را بر اساس دوره دوم زندگي او بنا مي‌كني. به جز فيلم «بانوي گل سرخ» كه مجتبي ميرطهماسب درباره همايون و همسرش ساخته و بيشتر به فعاليت «گلاب زهرا» مي‌پردازد هر آنچه درباره صنعتي مطرح شده درباره همين كارهايي كه گفتم و آن بخش اول زندگي او در قبل از انقلاب بوده است. ولي من نيمه دوم و بعد از انقلاب او را عمده كردم و همينجاست كه رويكرد شخصي جلو مي‌افتد. از سوي ديگر اين فيلم به نوعي ادامه «پيرها اگر نباشند» است و با «واريته‌ي بلوچي» هم نسبتي جغرافيايي دارد. در واقع مدت‌هاست با شرق ايران و به طور مشخص آن سوي اقليم كوير درگير شده‌ام و خاستگاه شخصيتي و دوره دوم زندگي صنعتي در آن منطقه بوده است. نوعي پايداري نرم در كنار نو شدن تدريجي در شرق ايران و اقليم كرمان جريان دارد كه درگيرم مي‌كند. به نوعي شايد بتوان اين 3 فيلم را سه‌گانه دانست. مواجهه شخصي به اين معنا كه كشاكش‌هاي شخصي من كه در آن دو فيلم قبلي هست در اين فيلم هم راه باز مي‌كند. اما اين هم هست كه فيلم سفارش‌دهنده دارد، بنا بر اين بوده و هست كه پخش گسترده‌اي داشته باشد و از همه مهم‌تر اينكه از بدو توليد مساله شناساندن صنعتي‌ به مردم هم موضوع بوده است.

اما شما در همان دو دقيقه اول فيلم خلاصه‌اي از آنچه صنعتي انجام داده را مي‌گوييد و مي‌گذريد و حكايت را به سمت ديگري مي‌بريد.

بله من در آغاز فيلم فشرده و خلاصه به مخاطب مي‌گويم كه صنعتي ‌اين است و از آن مي‌گذرم اما در زيرمتن ماجرا ما داريم، صنعتي را به شكل ديگري مي‌شناسيم. در واقع من مي‌خواستم به جاي اينكه تاريخ و ماوقع زندگي او را بسازم، فيلم را بر «درام رابطه با همايون» بنا كنم.

به خاطر همين به جاي تحليلگران، متخصصان آنچناني و آكادميسين‌ها، فيلم را بر اساس روايت كساني كه با او ارتباط نزديك داشتند، آن هم عمدتا در اقليم كرمان، ساختيد؟

بله. درام فيلم، مشخصا درام رابطه با اوست. اينها هم راويان بلافصل و نزديك حاصل زندگي كردن با او هستند و با خودشان روايت مي‌آورند و نه اطلاعات. روايت اينها، من و خود صنعتي، آن درام رابطه با صنعتي را كه منظور اصلي‌ام بوده، پيش مي‌برند.

گفتار متن از نقاط عطف فيلم‌هاي شماست و به نظر مي‌آيد نقش مهمي در رشد گفتار متن در سينماي مستند ايران داشتيد. در اين فيلم براي اولين بار است كه كنار گفتار شما، صدايي هم براي موضوع فيلم در نظر گرفته شده است كه اينجا همايون صنعتي(با صداي سيامك صفري) است. چرا در اين فيلم شما دو صدا براي روايت اصلي در نظر گرفتيد؟

مواد و مصالحي كه به آنها برخوردم باعث به وجود آمدن اين شكل شد. فيلم‌هايي كه درباره صنعتي ساخته شده آنقدري برايم جذاب نبودند تا از آنها به عنوان مواد آرشيوي استفاده كنم. در مسير برجسته شدن آن اقليم- كرمان و نيز پدربزرگ و خصوصيات او كه همايون بسيار در آن و اين ريشه داشته و به آن بازگشته- و در روند اين پروژه به كساني برخوردم كه با صنعتي زندگي كرده بودند نه كساني كه تحليل‌گر و ناظر فعاليت‌هاي همايون بوده باشند. در واقع از 9 نفري كه روايتگر صنعتي‌ در فيلم هستند 7 نفر در كرمان هستند و نكته مهم اين است كه آنها با صنعتي‌ زندگي كردند. اين آدم‌ها برايم مهم شدند چون آنها راوي روايت‌هاي خُرد و جاري زندگي صنعتي براي من بودند. حتي علي صدر و سيروس علي‌نژاد از تهران هم كنار آنها قرار مي‌گيرند. علي‌نژاد در اين فيلم آن كسي نيست كه مطالعه جدي درباره صنعتي‌ انجام داده و اطلاعات زياد دارد. او چيزهايي را تعريف مي‌كند كه از بودن او با صنعتي‌ به دست مي‌آيد. صدر هم همين‌ طور. بنابراين اين آدم‌ها «اطلاع‌رسان» نيستند، روايتگرند. اينچنين شد كه فرم فيلم از روايت من، صنعتي و كساني كه با او زندگي كردند، شكل گرفت.

سوالم را طور ديگري مي‌پرسم. اينكه مي‌گوييد در مسير تحقيق و رفت و برگشت به كرمان به اين نتيجه رسيديد كه راويان دست اول از زندگي صنعتي را انتخاب كنيد و روايت آنها را كنار روايت خودتان بگذاريد، قابل درك است و به روشني هم توضيحش داديد. اما بحثم اين است كه صداي صنعتي‌(سيامك صفري) چرا به فيلم اضافه شد؟

به دليل وجه شاعري صنعتي. شعر صنعتي شايد براي خيلي‌ها چندان جذابيتي نداشته باشد اما براي من مهم شده است. تا پيش از اين فيلم من با شعر او آشنا نبودم و اساسا يك شناخت عمومي از او داشتم. شعرش در كرمان به دستم رسيد. افزون بر اين نوشته‌هايش هم مهم بود. وقتي شعر مهم مي‌شود و شما به عنوان كارگردان نمي‌خواهي از تصاوير آرشيوي استفاده كني و نوشته‌هايش هم هست، آنجاست كه اهميت گذاشتن يك صدا براي صنعتي ‌در فيلم خودش را نشان مي‌دهد.

منظورتان از متن‌هاي صنعتي‌ چه چيزهايي است؟

كتاب گردآوري شده از مجموعه نامه‌هاي او به خواهرش به كوشش گلي امامي، گفت‌وگوهاي مفصل سيروس علي‌نژاد با او، رمان اتوبيوگرافيك خانواده كه خواهرش مهدخت در سال‌هاي اخير در خارج از ايران نوشته و نامه‌هاي بسيار مفصل همايون به ايرج افشار كه در كتاب يادنامه صنعتي علي دهباشي يك‌جا منتشر شد.

اين شخصيت‌ها كه در فيلم مي‌بينيم چه نسبتي با صنعتي‌ داشتند و چرا انتخاب شدند؟

مهدي آگاه برادر منوچهر آگاه است كه بسيار به صنعتي نزديك بوده. شيرين آگاه و بهروز آگاه(فرزندان منوچهر آگاه) كه پدرشان زود مي‌ميرد و حالت فرزند را براي صنعتي داشتند و بسيار به او نزديك بودند. حتي چند سال آخر عمر همايون- پس از مرگ همسرش- اين خواهر و برادر او را‌تر و خشك مي‌كردند. ماهگل، كسي كه از دوران عبدالحسين پدر صنعتي ‌در خانه آنها خدمتكار بوده ولي از جايي به بعد تنها خدمتكار نبوده و در خانه‌اي كنار خانه آبا و اجدادي آنها زندگي مي‌كند. احمد غلامي كسي است كه در زندان از سال 1364 با صنعتي‌ آشنا مي‌شود و بعد از چند سال به كرمان مي‌رود و آنجا شروع به كار پيش همايون مي‌كند و از نزديك‌ترين‌ها به همايون و شهين همسر همايون بوده است. ايراني(مهدي ايراني‌كرماني) كه از قديم مطالب كرمان‌شناسي در مجلات مي‎نوشت. جالب اينكه ايراني و آگاه كه روشنفكران بومي فيلم هستند هر دو تجارت هم مي‌كنند. همانطور كه در فيلم هم مطرح مي‌شود، تجارت در آن منطقه به معناي دلالي نيست. به سنت گره خورده و با توليد معنا پيدا مي‌كند و به نوعي به آنها استقلال حضور در فضاهاي آكادميك مي‌دهد. مثلا مهدي آگاه، استاد دانشگاه بوده و كار علمي جدي در مورد قنات در ايران انجام داده است. اسلام‌پناه هم دوست مشترك صنعتي‌ و ايرج افشار بوده. افشار اگر كاري در منطقه داشت به اسلام‌پناه رجوع مي‌كرد.

آنچه كه از شما در ذهنم هست، مستندسازي است كه دغدغه خيلي جدي در بحث‌هاي تحليلي دارد. شما فعاليت تحليلي زيادي در سينماي مستند ايران كرديد و بعضا مقالات مفصل و جدي مثلا در مورد «پژوهش در سينماي مستند» نوشتيد. حتي به شكل ستون‌نويس هم بعضا با روزنامه‌ها و مجلات همكاري كرديد. اين وجه تحليلي در سينماي شما هم هست. با توجه به شخصيت چند وجهي صنعتي ‌چرا براي ساخت اين مستند روايت زندگي او را به جاي تفسير و تحليل شخصيت او انتخاب كرديد؟

صنعتي‌ كاملا پتانسيل اين را دارد كه يك فيلم بلند بر اساس محتواي تحليلي در موردش ساخته شود. كارهاي بسيار زيادي انجام داده و چهره شاخصي در تاريخ معاصر ما محسوب مي‌شود. اما وقتي من در تعامل با آدم‌هاي مرتبط به او قرار گرفتم، احساس كردم مسير ديگري هم هست. من در همان دو دقيقه خلاصه و فهرست‌وار، كارهايي كه صنعتي‌ انجام داده را مي‌گويم اما بعدش وارد فضاي روايت مي‌شوم. براي فيلم من «چگونه صنتعي‌ بودن» مهم بود و بر آنچه انجام داده، اولويت داشت. و «صنعتي بودن» در اين روايت‌ها تعريف مي‌شد؛ آن هم عمدتا در اقليم كرمان با آن پس و پشتي كه در خانواده دارد. مثلا پدربزرگ صنعتي بسيار آدم مهمي است و چه فيلم جذابي مي‌شود درباره او ساخت. پدر صنعتي كه از اولين نويسندگان مدرن ايران بود، كتابي درباره او نوشته است. همايون اساسا با گذشته تعامل جالبي داشته و مي‌گفته با من از هزار سال به اين طرف حرف نزنيد!

همايون صنعتي در سال 1304 به دنيا مي‌آيد و در دهه 1320 فعاليت‌هايش را آغاز مي‌كند. در آغاز بحث به دوران پربار 1300 تا 1320 اشاره كرديد. به عنوان بحث آخر درباره علاقه به اين دوران به خصوص و نسبت اين بحث با ساختن اين فيلم هم كمي توضيح ‌دهيد.

در سال‌هاي اخير تا حدودي به اين دوران توجه مي‌شود ولي بيشتر براي برجسته كردن نقش رضا شاه. حالا شايد بخشي از اين بحث‌ها هم درست باشد اما به طور كل چيزي كه براي من مساله است اين سمت ماجرا نيست. دو دهه 1300 تا 1320 دهه‌هاي تاسيس خيلي چيزها در ايران است. دوراني پشت داده به مشروطه و چشم‌اندازاش تجدد است. چيز ديگري كه براي من مهم شده، انقطاعي است كه از آن دوران اتفاق افتاده، يعني آن دوران انگار در مرحله‌اي كات خورده است. فضايي كه در آن دوران غالب بود ديگر ادامه نيافت. وقتي صنعتي را دنبال مي‌كردم، يك ‌بار كه با سيروس علي‌نژاد گپ مي‎زدم از عبارت «بچه‌هاي رضاشاهي» گفت. از او پرسيدم كه منظورش چيست؛ آنها كه در آن مقطع كار كردند يا آنها كه دنيا آمدند؟ گفت من آنها را مي‌گويم كه در آن مقطع دنيا آمدند. به نظر من اما كساني كه در آن دوران كار كردند، مهم‌تر هستند. آنها باعث برجسته شدن رضاشاه شدند. از بحث من و علي‌نژاد كه بگذريم آنها كساني‌اند كه در زمان مشروطه به دنيا آمدند، به خارج رفتند، تحصيل كردند و عمل‌گرايي پشت‌ داده به روشنفكري مهم‌ترين خصيصه آنهاست. يعني منشأ «عمل» و «تاسيس» هستند. آنها شبيه به روشنفكران مشروطه نظريه‌پرداز نيستند، عمل‌گرا و موسس نهادهاي اجتماعي‌اند. حالا چرا اين دو در كنار هم مهم است؟ شما را ارجاع مي‌دهم به سخنان مهدي آگاه در فيلم كه مي‌گويد هم براي گلستان و هم براي صنعتي اينكه بر پايه نيازها و خواست‌هاي جامعه تحليل اصيل داشته و براي برون‌رفت از وضعيت پيش رو راهكار داشته باشيد، مهم‌ترين اصل است. و اين با پژوهش به شيوه مستشرقين نمي‌شود، با ترجمه نمي‌شود، من مي‌گويم با روشنفكري به شيوه دوران مشروطه هم نمي‌شود. البته كه آنها مهم بودند اما بزرگ‌ترين نقطه ضعف روشنفكران دوران مشروطه كه تا امروز هم ادامه پيدا كرده است، اين بود كه آن چيزي كه از غرب به آنها رسيد را به اينجا آوردند؛ پارلمان، آزادي، قانون و... من فكر مي‌كنم اين رويكرد حداقل در بخش‌هايي مشكل‌دار بوده و هست. از اين منظر من با روشنفكر دوران مشروطه مشكل دارم كه بيش از تحليل جامعه مشخص ايران، پذيرنده و الگوگذار راه و رفتار غرب در ايران است. به خاطر همين روشنفكر عمل‌گرا بودن اهميت زيادي دارد. كساني كه در دو دهه 1300 تا 1320 شاهد حضور و تاثيرشان بوديم از اين دست بودند. صنعتي ‌را كه دنبال كردم اين موضوع برايم جذاب‌تر شد و به شكل ديگري اين موضوع برايم ادامه خواهد داشت و مشغول كارهايي در اين باره هستم. البته نه اينكه ما در بقيه دوران معاصر فعاليت، توليد و زايش نداشته باشيم اما آن دوران به آن شكل تكرار نشد. اينكه مي‌گويم كات خورد هم دلايل مختلفي دارد، . رفتن رضاشاه، نيمه‌استعماري شدن وضعيت ايران بين انگليس و روسيه، نقش حزب توده، شكل عوض كردن بافت و جامعه روشنفكري ما و... همه اينها باعث انقطاع مي‌شود از آن دوران تاسيس، يا لااقل اينكه دوره و فضايي كه مي‌رفت به يك جريان مستمر تبديل شود، راه و رفتار ديگر پيدا كرد.

 


فيلم‌هايي كه درباره صنعتي ساخته شده آنقدري برايم جذاب نبودند تا از آنها به عنوان مواد آرشيوي استفاده كنم. در مسير برجسته شدن آن اقليم- كرمان و نيز پدربزرگ و خصوصيات او كه همايون بسيار در آن و اين ريشه داشته و به آن بازگشته- و در روند اين پروژه به كساني برخوردم كه با صنعتي زندگي كرده بودند نه كساني كه تحليل‌گر و ناظر فعاليت‌هاي همايون بوده باشند.

وقتي صنعتي را دنبال مي‌كردم، يك ‌بار كه با سيروس علي‌نژاد گپ مي‎زدم از عبارت «بچه‌هاي رضاشاهي» گفت. از او پرسيدم كه منظورش چيست؛ آنها كه در آن مقطع كار كردند يا آنها كه دنيا آمدند؟ گفت من آنها را مي‌گويم كه در آن مقطع دنيا آمدند. به نظر من اما كساني كه در آن دوران كار كردند، مهم‌تر هستند. آنها باعث برجسته شدن رضاشاه شدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون