• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4230 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۲ آبان

نقدي بر مصاحبه‌هاي اخير علي‌اكبر گلپايگاني

چند نكته قابل تأمل و نقاط كور موسيقي ايران

پژمان طهماسبيان

اكبر گلپايگاني متولد۱۰ بهمن ۱۳۱۲ در تهران معروف به گلپا خواننده شهير ايراني و از اولين خوانندگان راديو است. وي در سوم فروردين سال 1338 در برنامه گل‌ها آوازي با شعر «مست مستم ساقيا دستم بگير» را در مثنوي شور، با شعر بيژن ترقي و آهنگ مرتضي محجوبي و پرويز ياحقي اجرا كرد كه با استقبال بي‌نظير مردم مواجه شد.

گلپا در دهه 40 به واسطه همه‌گير شدن راديو‌، صداي خوش‌، استفاده از اشعاري كه براي مردم كوچه و بازار جذابيت داشتند و نيز تكنيك اجرايي منحصر به خود توانست به عنوان نفر اول آواز معرفي شده و بين مردم از ارزش و جايگاه و اعتبار خاصي برخوردار شود.

در سال 1355 نورعلي خان برومند به همراه گلپا و علي‌اصغر بهاري در يونسكو برنامه‌اي اجرا كردند كه بخشي از آن در فيلم «مده‌آ» ساخته كارگردان شهير ايتاليايي پير پائولو پازوليني استفاده شد كه بعدها گلپا بابت اين كار كه به آن اجازه انجام داده بود مبلغ زيادي به عنوان غرامت دريافت كرد. (مده‌آ نام فيلمي است از كارگردان فقيد ايتاليايي، پير پائولو پازوليني كه براساس نمايشنامه مده‌آ اثر اوريپيد / نمايشنامه‌نويس ِ نامدار يوناني‌، در سال 1969 ميلادي ساخته شد.) گلپا در طول زندگي هنري خود موفق به دريافت دكتراي افتخاري هنر در رشته آواز از دانشگاه كلمبياي امريكا‌، دكتراي افتخاري اقتصاد و هنر از سازمان يونسكو، دكتراي افتخاري و اسكار هنر موسيقي از دانشگاه بوداپست مجارستان، دكتراي افتخاري و مدال هنر از سازمان ملل متحد و نماينده اين سازمان، جايزه رز طلايي (گلدن رز) و... شد كه باعث افتخار و غرور ملي براي همه ما ايرانيان است.

براي نوشتن از گلپا و قدر و منزلتش در آن دوره از هنر ايران اين مجال كافي نيست اما همين اندك نشان مي‌دهد او داراي مرتبه و تاثيري است كه نه مي‌توان و نه انصاف است كه آن را ناديده گرفت. اما آنچه نگارنده را بر آن داشت مطلبي در اين خصوص بنگارم مصاحبه‌هاي انجام شده ايشان در رسانه‌هاي عمومي براي زير سوال بردن زحمات بخشي از موسيقيدانان بعد از انقلاب است. به طور مشخص پس از درگذشت محمدرضا لطفي و ابتلاي محمدرضا شجريان به بيماري صعب‌العلاح و عدم توانايي در خصوص پاسخگويي به اتهام‌هاي وارده از سوي ايشان، شاهد دادگاهي بوديم كه قاضي، دادستان، وكيل مدافع، شاكي و هيات منصفه خود ايشان بودند و كساني كه مي‌توانند در اين خصوص پاسخ دهند يا در قيد حيات نيستند يا خود را بزرگ‌تر از آن مي‌دانند كه براي تاريخي كه معتضد گونه توسط ايشان در حال تحريف است، پاسخي دهند.

اخلاق حكم مي‌كند وقتي كسي به هر دليلي قادر به پاسخگويي نيست بدون سند و مدرك موضوعي را عمومي نكند اما ايشان با وجود اينكه در تمام مصاحبه‌ها نام خدا را مي‌آوردند و به نوعي به شنونده اطلاق مي‌كنند كه صداي خدا هستند ولي... در ادامه به اين دادگاه خيالي مي‌پردازم.

صداي آواز شجريان و ساز لطفي و عليزاده قبل از انقلاب به گوش مردم رسيده بود و آنان با فضايي برگرفته از سنت موسيقايي دوران قاجار كه توسط نورعلي خان برومند و دكتر صفوت و به‌كارگيري استاداني چون شهنازي، دوامي، فروتن، هرمزي و ... آموخته بودند نوعي از موسيقي را به گوش مردم رساندند كه در آن اشعار بزرگاني چون عطار، سعدي، نظامي و حافظ بيشتر نمود داشت و نيز از منظر موسيقي تكنوازي‌هاي درخشان و گروه‌نوازي سازهاي ايراني بدون اتكا به تاثير ويلن در امر نوازندگي و آهنگسازي اجرا مي‌شدند.

موسيقي راديو كه تحت نام «گل‌ها» (گل‌هاي جاويدان‌، گل‌هاي رنگارنگ، يك شاخه گل، برگ سبز، گل‌هاي صحرايي) توليد مي‌شد از درخشان‌ترين دوره‌هاي موسيقي معاصر است. برنامه‌هايي كه همچنان پس از گذشت سال‌ها براي نسل جوان امروز نيز تازگي دارد، زيباست و همچنان بخش اعظمي از آن ترانه‌ها توسط مردم شنيده‌، زمزمه شده و توسط جوانان بازخواني و بازنوازي مي‌شوند.

جناب گلپا در مصاحبه با روزنامه همشهري به تاريخ 26 مهر 97 در پاسخ به سوالي در خصوص چهل سال خانه‌نشيني، دوباره به موسيقيدانان برآمده از مركز حفظ و اشاعه و مشخصا جناب شجريان (كسي هم متوجه نشد كه منظور ايشان آقاي شجريان هستند!!) با اين جمله تهمت زدند كه: «يك بار از دست‌اندركاران موسيقي سوال كردم كه چرا مرا از آوازخواندن منع كرده‌ايد؟ گفتند چه‌كسي گفته نخوان؟ البته عده‌اي گفته بودند اگر گلپا بخواند صداي ما ديگر گل نمي‌كند و به‌ همين دليل در آن برهه كاري كردند تا از صحنه هنر دور باشم.» تناقض در همين جمله آشكار است. اول آنكه ايشان به طور رسمي از خواندن منع نشده بودند و از سويي به خواننده جوان و نوازندگاني كه تكليف خودشان با حكومت وقت مشخص نبود اين نسبت را مي‌دهند؛ در حالي كه پيش‌تر اشاره شد صداي شجريان قبل از انقلاب به گوش مردم رسيده بود و پديده‌اي تازه نبود.

در بخش ديگري فرموده‌اند: «موسيقي به آدم‌هاي جديد احتياج دارد نه كسي كه بخواهد گذشتگانش را تقليد كند.» جناب گلپا توجه كنند اتفاقي كه ايشان امروز به دنبالش هستند دقيقا با «چاووش» و «عارف» و «شيدا» و ... به وجود آمد و بعد از جريان گل‌ها، جواناني پا به عرصه گذاشتند كه از ظرفيت شرايط سياسي- اجتماعي هوشمندانه استفاده كرده و موسيقي خود را عرضه كردند. همان‌طور كه در ابتداي فعاليت راديو در ايران ايشان تريبوني پيدا كرده و با شايستگي مردم را به سمت آواز جذب كردند.

در بخش ديگري از گفت‌وگوي ايشان با آقاي رسولي در روزنامه همشهري آمده است: «دليل فضايي كه در موسيقي كشور حاكم شده حسادت است. همان كساني كه در برنامه «گل‌ها» نبودند و فقط در «رنگارنگ» مي‌خواندند 40 سال از روي حسادت مرا زدند. هوشنگ ابتهاج مي‌گويد شهريار شاعر نيست چون احساس مي‌كند شعر شهريار سد راهش است.»

حكومت در اولين سال‌هاي انقلاب با هنرمندان قهرآميز برخورد مي‌كرد و حتي در مواردي سازهاي آنها را هم مي‌شكست و عملا فضايي براي فعاليت نبود. جواناني كه شما آنها را نابودكننده موسيقي مي‌دانيد بدون ذره‌اي حسادت، بار سنگيني به دوش كشيدند و موسيقي را زنده نگه داشتند. به گمانم فراوش كرده‌ايد كه فعاليت شما در كاباره و ... باعث ايجاد حساسيت در بين عوامل فرهنگي حكومت انقلابي بود و نه احيانا لابي جناب شجريان براي ممنوع الكار كردن شما!! ضمن اينكه هنرمندان بزرگي كه با شما همكاري كرده بودند بعد از انقلاب به فعاليت خود ادامه دادند مانند عاليجنابان شهناز و كسايي و موسوي و توكل و...

فرموديد جناب هوشنگ ابتهاج شهريار را شاعر نمي‌داند. در سطور زير چند جمله از سايه جان در خصوص جناب شهريار مي‌نگارم:

- به گمان من در سرتاسر تاريخ غزل ما غزل شهريار بي‌نظير است، اين فوران عاطفي كه در غزل شهريار و در شعر او هست، اصلا حتي در سعدي هم سراغ نداريم.

- خيلي آدم مهرباني بود شهريار ... خيلي مهربان بود ... عجيب و غريب بود مهرباني‌اش، انگار به همه عالم و آدم وصل بود.

- شهريار از پابلو نرودا و ناظم حكمت و فلان و فلان هيچ كم نداشت و مي‌توانست يك شاعر جهاني باشد.

- شهريار پناهگاه من بود؛ اون هم پناهگاهي كه من از سال‌ها پيش با شعرش آشنا هستم، عاشقانه شعرشو دوست دارم و خودشو هم ديدم كه آدميه فوق‌العاده لطيف، فوق‌العاده مهربان و فوق‌العاده نيكخواه و...

فرموديد: «اساتيدي مثل جليل شهناز و حسن كسايي براي پول نمي‌زدند. فرهنگ شريف براي پول تار نمي‌زد. آنها براي دل خودشان و براي مردم مي‌زدند و براي همين به خدا نزديك مي‌شدند.» صد البته كه همه اين عزيزان از راديو بابت برنامه‌هايي كه اجرا مي‌كردند حقوق و براي برخي برنامه‌ها جدا از حقوق‌، دستمزد جداگانه مي‌گرفتند، مثل خود شما كه همكاران‌تان از دستمزدهاي بالاي‌تان خصوصا در كافه‌ها سخن‌ها گفته‌اند.

در برابر سوالي كه از شما خواستند خواننده‌هاي جواني را كه قبول داريد معرفي كنيد، فرموده‌ايد: «محمد معتمدي خواننده خوبي است و آهنگ «خدايا خدايا»ي مرا به‌خوبي خواند. سالار عقيلي هم صداي خوبي دارد و درست مي‌خواند.» دليل تاييد محمد معتمدي با صدايي كه از نظر مخرج اداي حروف و تحرير‌ها با مباني آواز ايراني چندان هماهنگ نيست خواندن يك ترانه از شماست؟!!! يعني امثال همايون شجريان، عليرضا قرباني سابق و عده ديگري از جوانان فعال در اين رشته كه به درستي با ادوات تحرير آشنايي دارند و حس و حال خوبي در آواز دارند، مورد تاييد دسته شما نيستند؟ سالار عقيلي ترانه‌خوان است نه آوازخوان. موسيقي ما به آواز‌خواني دهه 40 شما و دهه 60 شجريان نياز دارد نه آوازهاي كوچه‌بازاري كه كفِ توقع شما از آواز است.

از طرف ديگر چهل سال خانه‌نشيني شما چندان هم بي فعاليت نبوده به عنوان نمونه: اجراي كنسرت سراسري در امريكا در سال ۱۳۷۱، اجراي كنسرت در چين و ژاپن در سال ۱۳۷۲، اجراي كنسرت در امريكا در سال ۱۳۷۳، اجراي كنسرت در رويال فستيوال هال لندن در سال ۱۳۷۸، ارايه دو كاست تحت عنوان «مست عشق» و «عقيق» كه به دليل فعاليت‌هاي فوق نه هيچگاه بازخواست شديد نه ممنوع الخروج و نه توبيخ. ضمن اينكه برخي اجراها به شكل دور از انتظاري فالش بودند و ...

البته اكثر رسانه‌ها بعد از مشكلات سياسي شجريان از سال 88 به بعد، دربست در خدمت شما بودند. خصوصا در سه سال گذشته و حمله‌هاي شديد و بدون ملاحظه، غيراخلاقي و ناجوانمردانه عليه نسلي كه موسيقي ايران را زنده نگه داشتند؛ آن هم در روزهايي كه شما در منزل و بدون توجه به مشكلات سياسي- اجتماعي مردمي كه عاشق كشورشان هستند مشغول گذراندن زندگي مرفه و بي‌دردتان بوديد.

جناب گلپا در پايان اين گفت‌وگو پس از تاختي دوباره و چند باره به شجريان، لطفي و عليزاده به نكته‌اي بس مهم اشاره كرديد و پس از آن دعايي بسيار زيبا: «حسادت يك نوع بيماري بدخيم است و از خدا مي‌خواهم آنها را شفا بدهد.»

نگارنده اميدوار است جناب گلپا و تمامي هنرمنداني كه حامل تاريخ شفاهي موسيقي ايراني هستند با تكيه بر حقيقت و با وجداني بيدار و دور از حسادت و غرض‌ورزي نقاط تاريك و كور موسيقي ايران را روشن كنند. موسيقي كلاسيك ايراني به تمام سليقه‌ها نياز دارد تا بتواند آن تاريخ با عظمت را كه پس از كلنل وزيري رنگ ديگري به خود گرفت و پويا‌تر شد، به نسل‌هاي بعدي تحويل دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون