عباس بهارلو نويسنده، محقق و پژوهشگر كه به واسطه تاليف كتابهايي نظير «فيلم شناخت ايران»، «4۰ فيلم ۴۰ نقد، ۴۰ فيلمساز» «سينماگران ايراني: عباس كيارستمي» و... در سينما شناخته ميشود؛ در تازهترين كتابش منشأ يا علل سينماسوزيها در سالهاي قبل از انقلاب و پس از آن را مورد بررسي قرار داده است. او از نخستين آتشسوزي سينما در تهران(«تماشاخانه ناصريه» متعلق به اميرخان جوانشير در رمضان 1327ق/ شهريور 1288ش) گرفته تا آتشسوزيهاي گسترده سينماها در ماههاي منتهي به انقلاب 1357 تا واپسين آنها در سالهاي اخير را ثبت و وارسي كرده است. اين كتاب تلاشي ستودني است براي آيندگان صنعت سينما و علاقهمند و پيگيران اين هنر كه توسط نشر قطره توزيع ميشود. گفتوگوي «اعتماد» را با اين نويسنده ميخوانيد:
به نظرم خوب است براي شروع گفتوگو با توجه به اينكه عنوان كتاب شما «سينماسوزي در ايران» است به ساخته شدن اولين سالنهاي سينما در ايران و گسترش آن در سالهاي بعد از 1279 شمسي اشاره داشته باشيد.
آن طور كه ما ميدانيم ميرزا ابراهيمخان صحافباشي، بنيانگذار نخستين سالن نمايش عمومي در ايران است. او در سال 1321ق/ 1282ش با خريداري و وارد كردن دستگاه سينماتوگراف از اروپا پشت مغازه آنتيكفروشياش واقع در سهراه مهنا(ضلع غربي خيابان لالهزار نو) اتاقكي براي نمايش فيلم داير كرد كه ورود به آن براي عموم، بهجز خانمها، آزاد بود. فيلمهاي كميك و خبري 10دقيقهاي در اين سالن نمايش داده ميشد. در روزنامههاي مهمي (مثل «ايران سلطاني» و «تربيت») كه همان روزها منتشر ميشدند هيچ خبري از فعاليت سالن نمايش صحافباشي درج نيست؛ اما غلامعليخان عزيزالسلطان(مشهور به مليجك ثاني) در خاطرات خود روايتهايي از سينماي شبانه صحافباشي آورده است كه در جاي خود نكات بسيار مهمي را روشن ميكنند. چند تني از اعيان و اشراف قاجار براي تماشاي فيلم به اين «تماشاخانه» ميرفتند كه حدود يك ماه داير بود. محمدعلي جمالزاده، كه پدرش سيدجمالالدين واعظاصفهاني با صحافباشي محشور بود، هم ظاهرا به اين «تماشاخانه» رفته بوده است. او خاطره خود را از نخستين فيلمي كه در 12 يا 13سالگي ديده نقل كرده است. از نشانهها اين طور پيداست كه جمالزاده نخستين تجربه خود را از تصوير متحرك در همين مكان آزموده هر چند خود او اشاره مستقيمي به نام صحافباشي ندارد. گفته است:«اولين بار در ابتداي خيابان برق كه كارخانه گاز حاج حسينآقا امينالضرب در آنجا بناشده بود، فيلم ديدم. وقتي از ميدان توپخانه وارد خيابان چراغ برق ميشديم در همان اول خيابان، دست راست قهوهخانه معروفي در بالاخانه بود و در زير آن دكاني بود خالي و من ديدم كه درِ دكان باز است و در آن گردوخاك، ميز و صندلي گذاشتهاند و يك نفر سيد با عمامه كه ميشناختم و اصفهاني بود و سيفالذاكرين لقب داشت روي آن صندلي پشت ميز نشسته است و در بالاي دكان تابلويي كوبيدهاند و روي آن كلمه «سينما» با خط درشت نوشتهشده بود. وروديه دو قران بود و من دو قران داشتم ودادم يك بليت به من داد و خودش هم مرا به داخل سينما راهنمايي كرد.(گويا با چراغي به دست چون داخل مغازه و فضاي پشت مغازه كه سينما بود و نيمكتهاي چوبي در آن چيده بودند و در آخر آن پرده سينما بود كاملا غرق در تاريكي بود و حتي يك چراغ هم نداشت). تماشاچيها زياد نبودند. بعدازظهر بود و مردم كاسبكار در دكانهاي خود مشغول بودند و در تاريكي چشم چشم را نميديد. آن آقا سيد مرا در جايي نشانيد و خودش رفت. پرده سينما روشن بود و خوب ديده ميشد. اولين بار بود كه من چشمم به سينما ميافتاد و غرق حيرت و مات شده بودم كه ميديدم آدمها روي ديوار مقابل در يك مربع دو زرع و نيم در دو زرع و نيم حركت ميكنند ولي ساكت بودند.» «تماشاخانه»هايي كه بعدها توسط روسيخان، آقايف، آنتوان سوريوگين، آرتاشس پاتماگريان و ديگران راهاندازي شد، هيچكدام دوام زيادي نداشتند تا اينكه افراد ديگري پا به ميدان نهادند و سينماداري را گسترش دادند. يكي از اين افراد علي وكيلي بود كه طبعا اشاره به فعاليتهاي امثال او اين گفتوگو را به درازا ميكشاند.
روند افزايش سالنسازي در چه دورهاي
بيشتر شد؟
از اواخر قرن شمسي حاضر. در آن دوره سينما به عنوان موثرترين پديده فرهنگي قرن و نهاد شهر به عنوان مهمترين مركز و سازمان اجتماعي افراد انساني در پيوند با هم قرار گرفتند. يكي از نخستين خيابانهاي پايتخت كه بيشترين تنازعهاي اجتماعي و فرهنگي و حتي سياسي در آن درگرفت، لالهزار بود. اعلانهايي موجود است كه نشان ميدهند از اواخر سال 1334ق/ 1294ش خيابان لالهزار براي احداث سالن سينما حايز اهميت بوده كه شايد مهمترين آنها «سينما پالاس»(يا «پلاس») بود كه از 27 شعبان 1337ق/ 7 خرداد 1298ش تا جماديالاول 1339ق/ اواخر دي 1299ش در تالار «گراند هتل»(محل بعدي «تئاتر نصر») به همت ي. تامبور و ل. شاهنظريان داير بود. تالار «گراند هتل»، كه بخشي از «گراند هتل» بود، اين قابليت را داشت كه تئاتر، اپرت و فيلم در آن به نمايش دربيايد و توسط باقراف، صاحب «گراند هتل» به گروههاي نمايشي و سينمادارها اجاره داده ميشد. همچنين در «عمارت فوقاني مطبعه فاروس»، همانجايي كه روسيخان چند سال پيش «تماشاخانه الكترادي اكراف مسيو بومر و روسيخان» را داير كرده بود، «سينما فاروس» ديگري افتتاح شد، كه تا نيمه اول سال 1301 داير بود. تا پايان دهه 1310 در لالهزار سينماهاي زير فعال بودند:«گراند سينما»، «فاروس»، «ديدهبان/ ماياك» و صنعتي. از 1310 تا 1330 تعداد سينماهاي لالهزار رشد نظرگيري يافت. در دهه 1330 سينماهاي «ايران»، «ركس»، «كريستال»، «متروپل»، «البرز»، «تابان»، «خورشيد»، «ريتس/ فردوسي»، «مترو»، «ملي» و «ونوس» فعال بودند. در دهه 1340 سينماهاي «كريستال»، «متروپل»، «ايران»، «البرز»، «نادر»، «نيوز»، «شهرزاد»، «اطلس»، «فردوسي»، «مشعل»، «تابان»، «مرجان» و «ونوس» داير بودند؛ اما در فاصله سالهاي 1350 تا به امروز نه فقط سالن جديدي در لالهزار احداث نشده بلكه همه آن سينماها نيز تغيير كاربري دادهاند و تخريب شدهاند. دليل آن هم آشكار است: لالهزار در سالهاي اخير به نعشي تبديل شده كه ديگر هيچكس حاضر نيست حتي در تشييع جنازه آن هم شركت كند.
گويا قرار بود كتاب «سالنهاي سينما» از شما منتشر شود؟
قرار بود مطالب اين كتاب بخشي از محتواي پژوهشي كتالب «سالنهاي سينما» باشد؛ اما سر هم كردن آنها ميتوانست حجم و وزن آن پژوهش را از حد متعادل سنگينتر كند يا احيانا از تمركزِ وافي بر آن و شكافتن جنبهها و ابعاد گوناگونش بكاهد بنابراين در ميانه كار بر آن شدم كه بخش «سينماسوزيها» را به صورت فعلي و به شكل مستقل منتشر كنم؛ اگرچه آن پژوهش به نوبت خود ميتواند تكملهاي بر اين كتاب باشد.
البته با توجه به كارنامه پرباري كه در زمينه تحقيق و پژوهش در سينما داريد، نگارش كتابي در اهميت سالنهاي سينمايي از شما بعيد نبود؛ اما چه انگيزهاي باعث تعقيب و پيگيري تأليف كتاب«سالنهاي سينما» از جانب شما شد؟
طبعا قبل از هر چيز جاي خالي چنين كتابي در ميان ادبيات سينمايي ايران برايم وجود داشت. نخستين سالنهاي سينما در دوره سلطنت قاجارها و در دوره مظفري برپا شدند. در دوره سلطنت پهلوي اول نخستين سالنهاي دايمي سينما احداث شدند و در دوره سلطنت پهلوي دوم رونق بيسابقهاي گرفتند. تعداد زيادي از اين سالنها در سال 1357 در جريان انقلاب، طعمه خشم مردم شدند و در آتش سوختند و در ماههاي بلافاصله پس از پيروزي انقلاب مصادره و در اختيار نهادهاي دولتي قرار گرفتند. پس از آن بخش خصوصي رغبت زيادي براي ساخت و احداث سالنهاي جديد نشان نداد و سالنهاي باقيمانده از چهار پنج دهه گذشته با تعميرات جزيي به فعاليت ادامه دادند. تحولات مربوط به سينماداري در اين سالها انگيزه من براي تأليف كتابي شد كه با عنوان«سالهاي سينما» تحقيق آن كماكان ادامه دارد.
براي تحقيق از چه منابعي استفاده كرديد؟ البته از مشاهدات خود هم قطعا استفاده كرديد.
كتاب «سالنهاي سينما» براساس مجموعهاي از خبرها، گزارشهاي مطبوعات و اسنادي كه مربوط به احداث و راهاندازي و فعاليتهاي سينماداري در ايران است، تاليف شده است؛ گزارشها و اسنادي كه گاهي وافي به مقصود هستند و گاهي هم نيستند. اين را بگويم كه در هر تحقيقي منابع يا مآخذ باارزشي هستند كه يافت نميشوند يا عجالتا خودشان را از نظر ما پنهان ميكنند. اين منابع يا مآخذ تا ابد دور از دسترس باقي نميمانند و دير يا زود در برابر جستوجو و شكيبايي ما تاب مقاومت از دست ميدهند. اين مسيري است كه پيش پاي هر محققي كموبيش در هر زمينهاي گسترده است؛ خواه سرانجام نتيجه را به صورت يك راي معين از كار دربياورد يا درنياورد.
نزديك به هفده، هجده سال نگارش كتاب «سالنهاي سينما» به طول انجاميده كمي اين زمان طولاني نيست؟
من بارها گفته و نوشتهام كه هفتاد، هشتاد سالي كه از عمر سينماي ايران ميگذرد، زماني طولاني نيست. براي باستانشناسان كه با ارقام هزار و ميليون سروكار دارند، هفتهشت دهه در اغلب موارد به حساب هم نميآيد؛ اما براي كساني كه درباره سينماي ايران پژوهش و تحقيق ميكنند، وضع متفاوت است. روشن كردن گوشههاي تاريك پيدايش و سير فعاليت فيلمسازي در ايران(از قبيل مسائل پيرامون فيلمها، سازندگان و دستاندركاران آنها و چگونگي تاسيس تالارهاي نمايش و جز اينها كاري است ناهموار و بررسي و تحليل آن بدون اطلاعات و منابع دست اول بس ناهموارتر و تا حدودي ناميسر است. چنانكه ميدانيم از نسل متقدم فيلمسازان و سينماداران ايراني كه ميتوانستند توضيحگرِ گوياي تاريخ سينماي ايران باشند، همه از ميان ما رخت بربستهاند و متأسفانه به غير از چند نفري هيچ كدام شرح باارزش سير فعاليت خود را ثبت نكردهاند بنابراين براي تاباندن پرتوي ولو مختصر به زواياي تاريك آنچه در هر تحقيقي مورد نظر است، دو راه بيشتر باقي نيست: نخست، كاوش در ميان جرايد و مطبوعات و اسناد كه متاسفانه در صورت به دست آوردنشان فقط اطلاعات خاصي(از نوع تبليغاتي) در دسترس پژوهنده قرار ميدهند و دوم گفتوگو و اخذ اطلاعات از نسل بعدي كه در سنين جواني برخي جريانها و حادثهها را يا شاهد بودهاند يا به گوش شنيدهاند كه در اين صورت چيزي در حدود منابع «دست دوم»اند. طبيعي است كه نقل اين قبيل معلومات ميتواند صورتهاي گوناگون داشته باشد؛ يعني لزوما در همه جا جنبه يا جنبههايي از يك روايت با روايت ديگر موافقت و تطبيق نكند. دستكم در مورد سينماي ايران با توجه به اسناد و منابع اندك اين نكته فرض نيست، واقعيت و مسلم است؛ اما به هر حال طريق درست اين است كه اطلاعات موجود ولو پارههاي پراكنده آن انعكاس يابند و از ميان اسناد رنگ باخته و غبار گرفته و بايگاني خاطرات اطلاعات لازم بيرون كشيده شوند. بيم آن نبايد داشت كه نكات غيرقطعي و ترديدآميز موجب اغتشاش شوند؛ زيرا بيرون كشيدن اطلاعات درست و دقيق از دل اطلاعات مغشوش و متناقض آسانتر از گرفتن اطلاعات از هيچ است.
كتاب«سينماسوزي در ايران» كه اين هفته منتشر شده و قرار است توزيع شود مشتمل بر چه بخشهايي است؟
من در يادداشت كتابم نوشتهام كه از زمان نخستين آتشسوزي سينما در تهران(«تماشاخانه ناصريه» متعلق به اميرخان جوانشير در رمضان 1327ق/ شهريور 1288ش) تا آتشسوزيهاي گسترده سينماها در ماههاي منتهي به انقلاب 1357 حدود 70 سال فاصله است. در اين فاصله و در سالهاي بعد از آن سينماهاي بسياري طعمه حريق شدند كه اغلب به عنوان حوادثي كمابيش ساده و معمولي تلقي ميشدند؛ اگرچه دستكم صاحبان سينماها را به خاك سياه مينشاندند؛ گاهي هم مثل سال 1348 سينماسوزيهايي روي داد كه ساده گرفته نشدند. دلايل اين آتشسوزيها نه فقط در روايتهاي مطبوعات بلكه حتي در گزارش شركتهاي بيمه، بازرسان اداره آتشنشاني، سازمان دفاع غيرنظامي، وزارت فرهنگ و هنر، سنديكاي سينماداران و ماموران سازمان امنيت و اطلاعات كشور(ساواك) نيز هيچگاه دقيقا روشن و فاش نشدند و به صورت معما باقي ماندند. اين كتاب كوششي است براي ثبت و وارسي منشأ يا علل اين سينماسوزيها، همانطور كه اشاره كردم، قرار بود مطالب اين كتاب بخشي از محتواي پژوهشي كتاب «سالنهاي سينما» باشد؛ اما در نهايت به اين تصميم رسيدم.
از سينما ركس آبادان ماجراي سينماسوزي آغاز ميشود و در ادامه به سينماهاي ديگر در تهران اشاره ميكنيد؟
خير. فاجعه آتشسوزي سينما ركس آبادان، شهري كه زادگاه من هم هست فقط بخشي از محتواي اين كتاب است. چنانكه ميدانيم سوزاندن«سينما ركس» آبادان، كه به كشته شدن حدود 400 نفر منجر شد و در نوع خود نه فقط در ايران بلكه در جهان بيسابقه بود، فاجعهاي ملي تلقي ميشود كه نه كارگزاران نظام سلطنتي و نه نيروهاي انقلابي هيچكدام رسما مسووليت آن را به گردن نگرفتند. سوختن 400 انسان بيگناه از زن و مرد و پير و جوان، جنايتي هولآور بود كه پس از گذشت 4 دهه پارهاي از جزييات آن همچون رازي سر به مُهر باقي مانده است؛ اگرچه سال به سال جزييات بيشتري از آن آشكار شده و مسلما آشكارتر خواهد شد.
جناب بهارلو به لحاظ اجتماعي و فرهنگي چرا سينماها در دورههاي مختلف مورد حمله قرار ميگرفتند و به آتش كشيده ميشدند و چنين فجايعي به بار آمدند؟
دلايلش در هر دوره و از تهران تا شهرستانها و از اين شهر تا آن شهرستان متفاوت است. به عنوان مثال بگويم كه در سال 1348 آتشسوزيهاي وسيعي در تهران و شهرستانها صورت گرفت كه تعدادي از سالنهاي سينما طعمه حريق شدند، دلايلي كه موجب سوزاندن زنجيرهاي اين سينماها شد با سوزاندن سينماها مثلا در سالهاي 1356و 1357 متفاوت است. من سعي كردهام از زبان اسناد و گزارشها دلايل هر يك از اين آتشسوزيها را كه كم هم نيستند، بيان كنم. من براي نمونه سطرهايي از يكي از بخشهاي كتابم را در اختيارتان ميگذارم كه چنانچه خوانندگانتان مايل بودند، مطالعه كنند و در جريان كم و كيف نمونهاي از اين آتشسوزيها قرار بگيرند.
به لحاظ احساسي وقتي با سالنهايي مواجه ميشويم كه تغيير كاربري داده ميشود ناخوداگاه ناراحت ميشويم، موافقيد؟
طبعا ناراحت ميشويم. نمونهاش برخي از سالنهايي كه در خيابان لالهزار فعال بودند و به ويران شدن يا تغيير كاربري آنها اشاره كردم.
كدام بخش از كتابتان را در اختيارمان ميگذاريد؟
بخش بيشوكم كوتاهي با عنوان«سينما تهران» و «هتل پالاس» در آتش، كه مربوط به آتشسوزي شهريور 1347 ميشود، بيارتباط با آتشسوزيهاي زنجيرهاي سال 1348 نيست.
«سينما تهران» و «هتل پالاس» در آتش
«سينما تهران»(چهارراه اسلامبول) و در جوار آن «هتل پالاس» سوم شهريور 1347 طعمه حريق شدند. هر دو ساختمان در كنار ساختمان پلاسكو قرار داشتند، كه در سال 1341 تأسيس شده بود. «هتل پالاس» و «سينما تهران» قدمتي طولانيتر از ساختمان پلاسكو داشتند و از دهه 1320 با نام هتل و «سينما پالاس»(بعدتر «سينما قصر») شناخته ميشدند. حريق «سينما تهران» موقع نمايش فيلم غروب بتپرستان(اسماعيل كوشان) رخ داد. حضور مردم در «هتل پالاس»، «سينما تهران»، ساختمان 17 طبقه پلاسكو، بانك تهران، صرافيها و مغازههاي بزرگ سبب شد كه اداره آتشنشاني تهران با كليه نيروهاي خود و 25 خودروي اطفاي حريق وارد عمل شود.
حريق از ساعت 19 و 20 دقيقه روز يكشنبه شروع شد.«در آن موقع دهها تماشاگر در محوطه تابستاني سينما تهران در انتظار شروع فيلم غروب بتپرستان بودند. سينما شروع به كار كرده بود ولي هنوز نمونه برنامههاي آيندهاش را نشان ميداد. سالن تابستاني(روباز) سينما تهران به صورت حياطي در مجاورت سالن زمستاني اين سينما قرار دارد و همسطح خيابان است.» («اطلاعات»، شماره 12672، 4 شهريور 1347، ص 22)
سالن زمستاني«سينما تهران» از چند هفته قبل به دستور مسوولان وزارت فرهنگ و هنر براي انجام تعميرهاي كلي تعطيل شده بود؛ اما 5 دقيقه پس از نمايش فيلم، نماينده «استوديو پارسفيلم»(شخصي به نام جوانمردي) كه به عنوان ناظر بر اجراي نمايش حضور داشت، متوجه شعلههاي آتش در سالن زمستاني شد. او به آپاراتخانه سالن تابستاني رفت و مانع ادامه نمايش فيلم شد. با بلندگو از تماشاگران درخواست كردند كه با خونسردي از درِ خروج، كه به خيابان فردوسي گشوده ميشد، خارج شوند. با زبانه كشيدن شعلههاي آتش و بلند شدن دود غليظ از روزنههاي سقف و پنجرهها پس از تماس تلفني متصدي سينما، ماموران آتشنشاني بلافاصله خود را به محل رساندند. آتشنشانها مانع سرايت آتش به ساختمان پلاسكو و صرافيهاي اطراف شدند؛ اما «سينما تهران» و «هتل پالاس» به كلي در آتش سوختند. «براي اينكه حريق به مغازههاي زير هتل سرايت نكند، لولههاي آب را در اتاقها و سالن هتل باز كردند به طوري كه كف اتاقها تا ارتفاع 40 سانتيمتري پر از آب شد اما اين تلاش مانع از سوختن اثاثه هتل و رستوران و بار آن نشد لكن به هيچ يك از مسافران و مشتريان هتل صدمهاي وارد نيامد چون به موقع توانستند فرار كنند. يك مسافر عرب اين هتل در اين ماجرا با التماس از مامور آتشنشاني خواست كه وارد اتاق او شوند و عكس امضا شده دكتر بارنارد [كريستيان بارنارد در سال 1967 نخستين عمل پيوند قلب را انجام داد] را نجات دهند كه ماموران تقاضاي اين مرد را اجرا كردند... حريق 9 شب به كلي مهار شد و خطر سرايت آن به ساختمانهاي مجاور از ميان رفت ولي سينماي تهران با وجود ريزش سقف و سوخته شدن همه صندليها و درها و پنجرههاي آن غرق در آتش بود و نيز به علت چوبي «نوفال» [نئوپان؟] بودن سقف طاقهاي آن پيدرپي آتش ميگرفت. به اين ترتيب كه چوبها از سقف كنده ميشد و به پايين ميافتاد و دوباره اشياي پايين را آتش ميزد و شعله بلند ميشد.» («اطلاعات»، شماره 12672، 4 شهريور 1347، ص 21) به گفته سرگرد معيري، رييس اداره آتشنشاني در آن روزها سالن زمستاني «سينما تهران» به علت «نقص فني، شيرواني بودن سقف و كوچك بودن درِ خروجي» تعطيل شده بود.(همانجا) با وجود اين، آنها به طور دقيق و شفاف معلوم يا فاش نكردند كه چرا حريقي با اين وسعت از سالن سينمايي كه تعطيل بوده، زبانه كشيده و گوشهاي از شهر را در شعلههايي فرو برده كه از دوردستها هم ديده ميشده است.
روز دوشنبه چهارم شهريور جلسهاي در نهاد نخستوزيري با حضور رييس دفاع غيرنظامي(سپهبد كوششي)، نمايندگاني از وزارت فرهنگ و هنر(ابراهيم صالح و خاتمي)، دادگستري(سجادي) و رييس اداره آتشنشاني تشكيل و در پايان جلسه اعلام شد:«كانون آتشسوزي سيم برق در منتهياليه شيرواني شرقي هتل بوده و سيمها به سبب فرسودگي موجب اتصال و جرقه و آتشسوزي شده است.» («اطلاعات»، شماره 12673، 5 شهريور 1347، ص 21) اداره كل امور سينمايي كشور(وزارت فرهنگ و هنر) گزارشي تصويري از اين آتشسوزي تهيه كرد كه صحنههايي از آن در «اخبار 25-47» استفاده شده است. ماجراي اين آتشسوزي مسكوت ماند و پي آن گرفته نشد.
سوزاندن«سينما ركس» آبادان، كه به كشته شدن حدود 400 نفر منجر شد و در نوع خود نه فقط در ايران بلكه در جهان بيسابقه بود، فاجعهاي ملي تلقي ميشود كه نه كارگزاران نظام سلطنتي و نه نيروهاي انقلابي هيچكدام رسما مسووليت آن را به گردن نگرفتند.
نخستين سالنهاي سينما در دوره سلطنت قاجارها و در دوره مظفري برپا شدند. در دوره سلطنت پهلوي اول نخستين سالنهاي دايمي سينما احداث شدند و در دوره سلطنت پهلوي دوم رونق بيسابقهاي گرفتند.
لالهزار در سالهاي اخير به نعشي تبديل شده كه ديگر هيچكس حاضر نيست حتي در تشييع جنازه آن هم شركت كند.