برخيز و اول بكش (93)
فصل دهم
من مشكلي با كشتن نداشتم – اهدافي كه مشروع نبودند
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
افراد «موساد» و «آمان» زمانهاي قابل توجهي را براي كشتنهاي هدفمندي كه به آنها واگذار ميشد ميگذاشتند بهطوري كه آنها درباره رفتار و اخلاق هر كدام فكر ميكردند. بسيار مهم بود كه چنين رفتارهايي را اخلاقي بدانند، حداقل در چشمان خود كشنده. حتي پس از گذشت 40سال، حراري و ماموران عملياتياش رضايت عميق خود را در موارد هدف و ابزارهاي آن نشان ميدهند. حراري به من گفته بود، «در قيصريه هيچ قاتل بالفطرهاي وجود نداشت. آنها افراد عادي مثل شما و من بودند. اگر آنها به قيصريه نميآمدند شما حتي متوجه نميشديد كه كار قراردادي آنها به عنوان قاتلان مخفي است. جنگجويان من در قيصريه، ماموريت براي دولت داشتند. آنها ميدانستند كه اين فرد بايد بميرد زيرا او يهوديها را كشته است و اگر به زندگياش ادامه بدهد يهوديهاي بيشتري خواهد كشت. بنابراين آنها اين كار را بدون هيچ گونه پشيماني انجام دادند. هيچ كدام از آنها هيچ ترديدي نسبت به اينكه اين كار را انجام بدهند يا ندهند نداشتند؛ حتي كوچكترين تاملي نداشتند.» زامير، سرپرست موساد ميدانست كه داشتن پشتوانه گلدا مئير براي جنگجويانش چقدر مهم است. او ميدانست كه فكر نخستوزير هم چگونه كار ميكند بنابراين هميشه زماني كه با او ديدار داشت يك يا دو نفر از ماموران عملياتي تيم «سرنيزه» را با خود ميبرد. يكي از آنها به او گفته بود كه چقدر مهم است كه بداند فرماندهشان، گلدا مئير، يك «فرد پر از ارزشهاي اخلاقي، با قضاوت نيك» است. او ادامه داد، به خاطر همين، تروركنندگان، «حتي اگر گاهي اوقات، براي يكبار هم كه شده، سوالي برايشان مطرح ميشد، كاملا با آنچه آنها انجام داده بودند احساس آرامش ميكردند.» گلدا مئير حس آرامش القا ميكرد. او بعد از يكي از ديدارها با جنگجويان قيصريه گفت، «من روبهروي آنها نشستم، پر از اشتياق بودند، خونسرد، توانا و دانش انجام كاري. آنها درست در وسط دشمن بودند ... من نميتوانستم براي خودم شرح بدهم كه ما چقدر شكرگزار گروهي مانند اين گروه هستيم.» به رغم چنين تحسينهاي دوجانبهاي و داشتن اعتقادات دوجانبه در اخلاقيات كنشهاي آنها، در حقيقت يكسري سوال درباره انگيزههايي كه پشت بسياري از كشتنهاي هدفمند پسامونيخ رخ داد وجود داشت و اينكه آيا اهداف به درستي انتخاب شده بودند، يا خير.
يك افسر قيصريه گفت، «برخي از عربهايي كه ما در آن دوره كشتيم، نميدانستيم كه چرا ما آنها را ميكشيم و آنها هم تا به امروز نميدانند كه چرا مردند. زعئيتر با كشتار قهرمانان هيچ ارتباطي نداشت جز آنكه شايد هواپيماي آنها از فراز رم به مونيخ پرواز كرده بود.»
يك مقام ارشد موساد كه سالهاي بعد به پرونده زعئيتر نگاه انداخت تاييد كرد كه كشتن او «يك اشتباه وحشتناك بود» كه البته اين تاييد خيلي دير بود. در واقع فلسطينيها براي مدتهاي مديد پافشاري ميكردند كه زعئيتر يك روشنفكر صلحطلب بود كه از خشونت بيزار بود. (همين ادعا هم تقريبا در باره تمامي اهداف تيم سرنيزه در آن دوره مطرح شده است.) اما براي برخيها اين موضوع مطرح نيست .يك افسر عضو آمان كه در شناسايي اهداف براي تيم ضربت موساد سروكار داشت، گفت، «بگذاريد بگوييم كه او (زعئيتر) فقط عضو ساف در رم بوده است كه در اين مورد ديگر مخالفتي وجود ندارد. ما به سازمان در كل آن نگاه ميكنيم و ما هرگز ميان افرادي كه با سياست سروكار دارند و آنهايي كه با ترور سروكار دارند تمايز قايل نميشويم. فتح يك سازمان تروريستي بود كه يهوديها را ميكشت. هر كسي كه عضو چنين سازماني بود بايد ميدانست كه يك هدف مشروع تلقي ميشد.» در واقع، هنوز ميان اين پيش فرض كه آيا كشتن زعئيتر يك اشتباه بود يا بخشي از رويكردي است كه اكنون بسياري از كارآموزان اطلاعات اسراييل هم هوادار آن هستند و آن اينكه: هر عضوي از يك سازمان تروريستي حتي اگر كارش بهطور مستقيم با كنشهاي تروريسم مرتبط نباشد، يك هدف مشروع است، چالش وجود دارد.
مشكل ذاتي كه با اين رويكرد وجود داشت اين بود كه به موساد اجازه ميداد تا هر فردي كه ميتوانست بكشد نه اينكه آن آژانس لزوما به آن معتقد باشد. با اين حال موساد كمپين كشتنهاي هدفمند را يك موفقيت ارزيابي ميكرد، تا اوايل سال 1973 مشخص شده بود كه اين سازمان نتوانسته رووس بالاي ساف را تخريب كند. آن اهداف در بيروت پناه گرفته بودند. آنجا جايي بود كه اسراييل مجبور بود حمله كند و اين ماموريت خيلي مشكل بود.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه