غيرمتعارف بود
جمال رحمتي
احمدرضا دالوند از آن دسته آدمهايي بود كه شبيه نداشت. او غيرمتعارف بود. تعارف نميكرد. رك حرف ميزد. حرفش را لاي زرورق نميپيچيد. در زمانه چندچهرگي، ماسك نداشت و تنها و تنها يك صورت داشت. صريح و بيپرده. اواسط دهه هفتاد همزمان بود با آغاز دوره اصلاحات. دالوند كه از دهه شصت در مجلههاي روشنفكري آدينه و دنياي سخن توانسته بود اعتباري به هم بزند، حالا پيشقراول برخورد نوين در گرافيك نشريات شده بود. او توانست به تنهايي شكلي از گرافيك را در روزنامههاي اصلاحات آن روزها باب كند. شكلي كه تا همين حالا هم ميشود ردش را در نشريات ديد. ساختار بصري كه مبتني بر تقارن بود. دالوند در دهه هفتاد يكهتاز بود اما همين شبيه نداشتن، او را در دهه هشتاد و نود منزوي كرد. انزوايي كه هر قدر كه زمان ميگذشت، بزرگ و بزرگتر ميشد. او از هر چه كه عادي بود، دوري ميكرد.
بهطور طبيعي بعد از انقلاب نشريات سر و شكلي ديگر پيدا كردند. در دهه 60 چند نشريه روشنفكري توانستند فعال باشند و به نماد جامعه روشنفكري تبديل شوند؛ دو نشريه معتبر اين دوران آدينه و دنياي سخن بود. من براي اولينبار امضاي احمدرضا دالوند را در اين نشريات ديدم. امضاي او تشخص داشت و كارهايش مبتني بر خط و سطوح تيرهاي بود كه به شكل متعادل در آثارش پخش ميشد. من اولين طراح مطرحي كه در نشريات بعد از انقلاب ديدم، احمدرضا دالوند بود. بعدها كه با روزنامه «جامعه» همكاريام را شروع كردم، او مدير هنري آنجا بود. در آن سالها دالوند با تعدادي از طراحان زاويه داشت و اين زاويه از آن جهت بود كه تعريفش از طراحي و تصويرسازي در مطبوعات متفاوت بود. به همين دليل تا وقتي روزنامه «جامعه» سراپا بود، دالوند مانع ورود برخي طراحان شد. مشخصا اگر به آرشيو اين روزنامه رجوع كنيم، ميتوانيم سليقه بصري احمدرضا دالوند را در تركيب طراحاني كه با جامعه كار ميكردند، پيدا كنيم. اين سليقه برخلاف تعريف متداول و عامي كه از طراحي و كارتون مطبوعاتي وجود داشت، اغلب سر و شكل گرافيكي پيدا ميكرد و شايد به تعريف هنر نزديكتر بود. همانطور كه ميدانيد در كارتونهاي مطبوعاتي همه چيز در قالب زمان و مكان خلق ميشود ولي اگر به طرحهايي كه در آن دوره چاپ شدهاند، رجوع كنيم متوجه خواهيم شد در كنار اينكه اين طرحها ميتوانستند، كاركرد مربوط به اتفاقات روز آن دوران داشته باشند، بهطور مستقل هم مورد استفاده قرار ميگرفتند و مخاطب نيز با آنها ارتباط برقرار ميكرد.
همين دو ماه پيش بود كه من و هادي حيدري براي گرفتن عكس سلفي با او به سختي راضياش كرديم كه فقط چند ثانيه دوربين را نگاه كند كه آخر سر هم نگاه نكرد كه نكرد. احمدرضا به يك چيز به شكل متعارف و مثل تمام پدرها مينازيد و آن هم دخترش بود. يكبار تعريف ميكرد كه همكلاسيهاي دخترش رابطه او را با دخترش تحسين ميكنند. وقتي اين را ميگفت، بادي به غبغب ميانداخت و چشمانش برق ميزد. احمدرضا دالوند بدون سروصدا آمد، كارش را كرد و رفت. بيآنكه شبيه كسي باشد.