گيشههاي تئاتر پررونق است اما بزرگان اين عرصه حال و روز هنرهاي نمايش در كشور را ناخوش ميدانند؛ شايد تضاد همين جاست! يعني پررونق بودن فروش نمايشهاي روي صحنه روح تئاتر را جريحهدار كرده است؛ چرا كه براي فروش اجراهاي روي صحنه تهيهكننده يك نمايش دست به هر كاري ميزند! از آوردن سلبريتيهاي سينما تا اجاره سالنهاي لوكس نامتعارف در اين حرفه! و تمام اين موارد تئاتر را از رسالت اصلي اين هنر دور ميكند، به همين بهانه به سراغ ايوب آقاخاني كارگردان، نويسنده و بازيگر صاحبنام تئاتر ايران رفتهايم كه اين روزها نمايش «شيرواني داغ» را با اقتباس از نمايشنامه معروف تنسي ويليامز در تماشاخانه ايرانشهر به روي صحنه برده است تا در خلال گفتوگويي به واكاوي مصائب و مشكلات اين روزهاي تئاتر كشور بپردازيم.
اگر مايل هستيد كمي درباره انتخاب اثر معروف «شيرواني داغ» براي اجرا صحبت كنيد.
اين نمايشنامه جزو كارهايي است كه از كودكي به دنبال داشتن سهمي در آن بودم. سوداي اول من بازي در نقش «بريك» بود اما آرام آرام كه مو سپيد كردم در واقع احساس كردم كه ميتوانم كارگرداني اين اثر را دست بگيرم و عشقم را به اين نحو به اين متن ابراز كنم اما هيچگاه فرصتش را نيافتم چراكه احساس ميكردم وقتي كارهايي به قلم خودم و كارهايي متناسب با جامعه را انجام ميدهم بنابراين بهتر است كاري به شيرواني داغ نداشته باشم. البته هميشه دغدغه اين كار را داشتهام. زماني كه به عنوان دانشجوي تئاتر حتي وارد فضاي راديو نيز شدم هركسي بايد طي دو روز امتحان ميداد. يك امتحان تئوري و يك امتحان عملي. در ميان 500 نفر شركتكننده، امتحان عملي من اتود كردن نقش بريك بود. به هر صورت بازهم نسبتي با كارنامهام نداشت تا اينكه در دو سال گذشته فشار رواني از سوي هجمه دروغهايي كه مرا احاطه كرده بود به من وارد شد و ناگهان ياد اين نمايش افتادم و فكر كردم با كمي دستكاري در متن الان بهترين وقت و فرصت انجام اين كار است.
«تهيهكننده» تركيب نوظهوري است كه در تئاتر فعلي ما جا باز كرده است. به نظر شما چه اندازه تهيهكنندگان به ماهيت تئاتر و اجراهاي چند سال اخير كمك كردهاند يا بالعكس چقدر تأثير منفي داشتهاند؟
فكر ميكنم كه كاملا مضر و مخرب بودهاند! البته نيتي در تخريب وجود ندارد. يك نفر كه براي سرمايهگذاري وارد تئاتر شده است بايد در فكر بازگشت سرمايه نيز باشد. چرا كه براي كار بعدي نياز به حفظ سرمايه خواهد داشت؛ اما به هر حال از زماني كه واژه تهيهكننده وارد تئاتر شده است من با يك بحران، عصبيت، اضطراب، ستارهسالاري و غيرمتخصص سالاري مواجه شدم. اين ماجرا ابتدا به گردن دولتي است كه با حذف سوبسيد از حوزه تئاتر از مسووليت شانه خالي كرده است يا دانسته يا ندانسته به اين حوزه آسيب ميزند و دوم بستري كه آماده است براي پرورش قارچهايي كه مشاغل زيادي نيز در ميانشان تعريف شده است. يا مشاغل زيادي كه قارچوار تعريف شده است و متاسفانه يكي از آنها تهيهكنندگي است. البته نه به اين معنا كه تهيهكنندگي كار بدي است.
شما در كارنامهاي كه داشتيد درواقع كمترين حضور را در سالنهاي خصوصي تجربه كردهايد، حال با توجه به اينكه هر كجا كه باشيد مخاطب خود را داريد آيا دليل خاصي در پي عدم اجرا در سالنهاي خصوصي وجود دارد يا به هر روي همكاري با تعداد محدود سالنهاي دولتي براي شما راحتتر است؟
سالن دولتي اصولا براي من آسانتر است. در ضمن با تئاتر خصوصي مخالف هستم و اين مورد را فاجعه و لجنزار ميبينم و از روزي كه متصديان دولتي در مورد خصوصيسازي تئاتر صحبت كردند در خبرگزاريها جستوجو كنيد كه من دائما مخالفت داشتم. حال ممكن است بگوييد چرا اين كار را انجام داديد. من در سالن حافظ، باران و اكو اجرا داشتم. جالب است بگويم كه ابدا خاطرات خوبي براي من نبودند. در حقيقت بدترين حال من مرتبط با زمانهايي است كه در اين سالنها كار ميكردم. نه اينكه بخواهم سالن خاصي را متهم كنم. تئاتر در اين سالنها حال خوبي براي من ايجاد نكردند. من با تمام جد و جهد، رسالت فرهنگي، شعور و اندوخته، تحصيلات و موي سپيد رفتهام تا جيب عدهاي بنگاهدار پر شود و اين ماجرا را ابدا دوست ندارم. حال خوبي براي من نيست اما منكر اين نيستم كه كمككننده هستند. البته در شرايط كنوني به اين شكل نيست ولي اگر از موضع آن افراد به ماجرا نگاه كنيم بنابراين چه بايد كرد؟ مكاني را با اجاره بهاي گزاف گرفتهاند و انتظار دارند كه چرخش بچرخد. دنبال سود هستند اما من كه نميتوانم از اين افراد انتظار داشته باشم تا در ازاي فرهنگ تمام سرمايهشان را از دست بدهند.
تحصيلات آكادميك يك كارگردان در حوزه تئاتر آيا اعتباري به هنر وي ميبخشد يا خير؟
صد در صد و البته من اصلا مخالف رشد تجربي افراد نيستم. هميشه به همدوشي آكادمي و تجربه اعتقاد داشتهام. تجربه صرف كفايت نميكند. فردي بزرگترين مدارج را طي ميكند و از نظر من اگر تحصيلات نداشته باشد در سطح پاييني قرار گرفته است. اين مورد در ذهن من نهادينه شده است و اصراري ندارم كه اثبات كنم اما اين طور فكر ميكنم. بحث من بر فرض ايران نباشد. بحث اصلي ذات تحصيلات آكادميك در كنار تجربه است.
با توجه به اينكه سالها مدرس دانشگاهي تئاتر بودهايد، آنچه از نسل امروز محصل تئاتر دريافت ميكنيد، چگونه است؟ موقعيت فعلي جامعه آيا در انگيزه و رغبت دانشجويان به آموزش تئاتر تأثير داشته يا خير؟
نسل من به عنوان دانشجو درواقع افرادي كه در دهه 70 تحصيل ميكردند با افرادي كه دانشجويان من هستند و متولد نيمه دوم دهه 70 هستند، اصلا قابل مقايسه نيستند. نه انگيزه و نه حتي شعور و دركشان قابل قياس نيست. نميگويم كه پايين است يا بالا بلكه صحبت من اين است كه ابدا قابل قياس نيست. دو دنياي متمايز است كه در اندازه، قابل مقايسه نيستند. بزرگترين مسالهاي كه سبب ميشود دوران خودم را بيشتر دوست داشته باشم اين است كه ما با بوي كاغذ درس خوانده، بزرگ شديم و فهميديم. اكنون دانشجو مشغول خوردن كپسول تئوري است. البته در مورد دانشجوي خوب و انگشتشمار صحبت ميكنم. اگر قرار بود در خصوص يك واژه مطلبي را بدانيم به ناگزير بايد 12-10 جلد كتاب مطالعه ميكرديم؛ اما الان شما واژه را تايپ كرده و دكمه اينتر را فشار ميدهيد؛ بنابراين بركت نوع ما در مقايسه با اين نوع اين است كه ما در آن چند جلد كتاب اتفاقا شايد آن كلمه را نيافته اما كتابها را به ناگزير ميخوانديم و اين مورد به عرض دانش ما ميافزود. اكنون با يك اينتر شما سراغ كپسول آن تئوري ميرويد و دانشجويان كنوني افراد كپسولي هستند كه اگر يك سانتيمتر به چپ يا راست متمايل شوند قطعا دست وپايشان را گم خواهند كرد چرا كه همين اندازه ياد دارند كه از همان اينتر به دست آوردند. حتي اگر دسترسي آسانتر و بهتري باشد، عرض و پهناي دانش كم است؛ يعني مستقيما سر اصل مطلب رفتهاند.
قبول داريد كه استاد دانشگاه بسيار موثر در انگيزه دانشجو است؟
من با اين تئوري زندگي ميكنم و درس ميدهم. اصليترين فرض معلمي من اين است كه از سمت دانشجو دوست داشته شوم البته نه به عنوان يك مرد بامزه بلكه به عنوان يك فرد باسواد. اين طور تحصيل كردم و اساتيد من آقايان بيضايي، محمود دولتآبادي، هوشنگ گلشيري، جمال ميرصادقي و حتي جوانترين استاد من آقاي حميد امجد بودند كه هدفم كاملا تبديل شدن به يكي از اين افراد بود. الان دانشجو استادش را اصلا قبول ندارد چه رسد به اينكه بخواهد شبيه استاد شود.
به زودي موج جشنوارههاي تئاتر شروع خواهد شد. زماني بهترين سكو براي ديده شدن هنرمندان تازهكار اين عرصه، جشنواره بود. امروز چطور؟ آيا ثمره جشنوارهها مثل گذشته پرشور و ماندگار است يا خير؟
نه به هيچ عنوان. اكنون جشنوارهها رويدادهايي براي پر كردن ميلان مديران دولتي براي صرف بودجه و ارايه گزارش هستند. من نيز در جشنوارهها شركت نميكنم. در سالهاي گذشته هر بار در فجر شركت داشتم درواقع موضوعي تحميلي بوده و هرگز به خواست خودم نبوده است. حتي يكي از شروطم براي بچههاي شيرواني داغ همين شركت نكردن در فجر بود. اين مورد رنجي مكرر است چرا كه دبير فجر و مديران ديگر پز اين مورد را ميدهند و بعد بدبختياي عظيم با شندرغاز پول ناكافي براي گروه باقي ميماند كه اين بدبختي قابل مديريت نيست. قديمترها در جشنوارهها شركت ميكردم. بارها با صداي بلند فرياد زدم و درواقع ايوب آقاخاني محصول جشنواره بينالمللي فجر است اما زماني كه جشنواره رقابتي بود. در فجر شركت ميكرديم كه در طول سال بتوانيم اجرا داشته باشيم. اگر مقامي نيز ميآورديم كه چه بهتر و رنكينگ حرفهايمان بالا ميرفت. اكنون چرا بايد در فجر شركت كنم؟ انگيزهاي براي اين كار ندارم؛ آيا براي ديده شده است؟ مردهشور اجرايي را ببرند كه براي اين خاطر وارد فجر شود. آيا براي جايزه است؟ خير چرا كه جوايز بسياري دريافت كردهام. بنابراين هيچ انگيزهاي وجود ندارد.
نقدي كه اين روزها در محوريت تئاتر فرياد زده ميشود حضور سلبريتيها روي صحنه است. افرادي كه تجربه تئاتر ندارند اما گيشه را از آن خود كردهاند. از نظر شما اين گردش مالي در تئاتر در بلندمدت به جذب و آگاهي مخاطب تئاتر كمك ميكند يا بالعكس اتفاقي منفي است؟
خير كمك نميكند؛ معتقدم فرد شهيري كه فقط هست كه باشد كه فقط هست تا گيشه بچرخد اما توانايي لازم را ندارد در درازمدت هيچ كمكي به تئاتر و تماشاگر نخواهد كرد حتي باعث بدبيني مردم نسبت به تئاتر ميشود اما هميشه اتفاقا مخالفتي با حضور سلبريتيها در صحنه تئاتر نداشتم به شرطي كه توانايي داشته باشند. به نظر من بازيگر، بازيگر است و فرقي ميان بازيگر سينما و تئاتر وجود ندارد. مساله اين است كه آيا در مديومي كه حاضر شده به اندازه معقول توانايي دارد يا خير؟ اگر دارد كه خوب قدمش روي چشم اما اگر ندارد جايي را اشغال كرده و هويت غلطي را در تئاتر كه امري به ذات فرهنگي است در ذهن مخاطب جا مياندازد. من نيز مخالف اين هويت غلط هستم؛ بنابراين در درازمدت اين شكل از رويكرد تئاتريها آسيبزننده است و اما تاكيد ميكنم در صورت توانايي داشتن چه اشكالي دارد و جاي كسي را تنگ نكردهاند. متاسفانه در بيش از 50 درصد اين حضورها لزوما مبناي توانايي در نظر گرفته نشده است. همان طور ديدهايم كه روي صحنه آمدهاند و ابتدا خود و سپس تئاتر را رسوا كردهاند.
سياستهاي پياده شده دولتها را تا چه اندازه در كيفيت كار موثر ميدانيد؟
بيش از 70 درصد! اين مورد را در پويايي دوران حرفهاي خود احساس ميكنم نه در مشخصا پديدهاي به نام تئاتر. اين عملكرد دولت دهه 70 بود كه من تا اين اندازه باليدم؛ و اين عملكرد اواخر دهه 80 بود كه من ناگهان وارد دغدغههايي شدم كه كيفيت اثر هنري من اولويت پاياني شد و اين عملكرد دولت كنوني است كه الان نيز براي زنده ماندن دست و پا ميزنم. يك هنرمند كه نبايد براي زنده ماندن دست و پا بزند! يك هنرمند بايد براي به قله رسيدن و ماندگاري دست و پا بزند. مساله من اين است كه گروه تئاتر پوشه زنده و پويا بتواند كار كند. تمام تلاشم را ميكنم كه از كيفيت عقبنشيني نكنم؛ اما مساله بقا اكنون مهمتر از كيفيت است و اين عملكرد دولت است چراكه من همان فرد هستم و اتفاقا مجربتر نيز شدهام. ولي چرا اين اتفاق نميافتد؟ سيستم و فضاي دولتي و نهادينگيهايي كه دولت به من هنرمند تحميل ميكند باعث اين مسائل شده است.
با توجه به اينكه در حرفه نمايش راديويي جايگاه ويژهاي داريد تا چه اندازه اين حرفه را ميان همكاران يا محصلان تئاتر مهم ميدانيد؟
اين مورد نيز سياستگذاري غلط متصديان امر است چون در تمام دنيا، راديو به عنوان رسانه فردا معرفي شده است و نهتنها عقبنشيني نكرده بلكه به عنوان مترقيترين رسانه معرفي شده است. وقتي نمايش راديويي در ايران به اين حد از مهجوري ميرسد اين مورد را بايد در ذهن كند متصديان امر، در سياستهاي محافظهكارانه يا در سياستهاي كژانديشانهاي كه خودش مشرف به اين كژانديشي نيست و يعني نميداند كه اشتباه ميكند، جستوجو كرد. وگرنه راديو هميشه نشان داده است كه ميتواند جايگاه اسبق خود را كسب كند. راديو نمايش در سال 90 تاسيس شد. زماني كه همه گمان ميكردند عمر نمايش راديويي تمام شده است اما ناگهان جايي در فضا و فكر مخاطبان باز كرد كه از ميزان عكسالعملهايي كه در جامعه نسبت به اين آثار دريافت ميكرديم، حيرتزده ميشويد.
شما در صفحه اينستاگرام خود صفحات شنبه را به معرفي كتاب اختصاص دادهايد. تا چه اندازه بازخورد مثبت از اين ايده دريافت كردهايد؟
بسيار زياد؛ البته من اطلاع ندارم افرادي كه صفحههاي شنبه كتاب را ميخوانند آيا واقعا دنبال كتاب معرفي شده ميروند يا خير. ولي حتي در بستر مريضي كه افتادهام يا زماني كه گرفتار هستم، ساعت 12 جمعه كه ميشود شنبه صبح دايركتهايم را چك ميكنم و تعداد زيادي سراغ كتاب هفته را ميگيرند و حتي اگر باور نكنم كه كتاب را ميخوانند حداقل از اين پيگيري خرسند ميشوم. هدف من از اين صفحه بيشتر از خود مقوله كتاب در حقيقت فرهنگسازي براي آن است و فكر ميكنم كه تاكنون مثبت بوده است چرا كه اخيرا در برنامه كتابباز آقاي صحت نيز حاضر شدم و باز هم بازخوردهايش را ديدم. ناگهان تمام افرادي كه صفحه من را تعقيب ميكردند فيدبكهايي ارايه دادند و مطالبي را بازگو كردند كه متوجه شدم نهتنها يك سري افراد صرفا به همين دليل در صفحه من حضور دارند بلكه مشخصا و مجدانه اتفاقات فرهنگي را از صفحه من تعقيب ميكنند. اگر اين فرهنگسازي رشد پيدا كند قطعا تاثير مثبتي خواهد داشت.
با تئاتر خصوصي مخالف هستم و اين مورد را فاجعه و لجنزار ميبينم و از روزي كه متصديان دولتي در مورد خصوصيسازي تئاتر صحبت كردند در خبرگزاريها جستوجو كنيد كه من دائما مخالفت داشتم. حال ممكن است بگوييد چرا اين كار را انجام داديد. من در سالن حافظ، باران و اكو اجرا داشتم. جالب است بگويم كه ابدا خاطرات خوبي براي من نبودند. در حقيقت بدترين حال من مرتبط با زمانهايي است كه در اين سالنها كار ميكردم. نه اينكه بخواهم سالن خاصي را متهم كنم. تئاتر در اين سالنها حال خوبي براي من ايجاد نكردند. من با تمام جد و جهد، رسالت فرهنگي، شعور و اندوخته، تحصيلات و موي سپيد رفتهام تا جيب عدهاي بنگاهدار پر شود