• 1404 پنج‌شنبه 1 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4275 -
  • 1397 يکشنبه 16 دي

موانع فعاليت سياسي زنان

ثريا حسين‌پور

با توجه به جايگاه كشورهاي خاورميانه در رتبه جهاني دموكراسي به سادگي مي‌توان دريافت كه شكل غالب حكومت در منطقه اقتدار‌گرايي است و با توجه به وضعيت سياسي و اقتصادي زنان در منطقه، به سادگي مي‌توان به رابطه مستقيمي كه بين اقتدارگرايي اين كشورها و پايين بودن حضور زنان در فعاليت‌هاي سياسي و اقتصادي وجود دارد پي برد، و با توجه به غير دموكراتيك بودن اين جوامع، منطق حكومت در راستاي تامين مصالح عمومي، افزايش سطح رشد و بهبود رفاه مردم و جلب مشاركت آنان نيست، آنها براي حفظ قدرت حكومت خود، تنها به تامين منافع گروه‌هاي كوچكي چون نظاميان، پليس مخفي، طرفداران نظام حاكم، و نيز اعضاي تنها حزب موجود مي‌انديشند.در مقابل حكومت دموكراسي، بر مشاركت مردم تكيه دارد و براي دستيابي به مشاركت گسترده شهروندان، شرايط اجتماعي كه نيازهاي جمعيت را برآورده مي‌سازد، بايد ايجاد شود كه اين بدان معناست كه نابرابري‌هاي اجتماعي بين زنان و مردان، در جوامع داراي نظام دموكراتيك كمتر است. صاحب نظران جامعه‌شناسي بر اين باورند كه بين نظام‌هاي دموكراتيك و كثرت‌گرا مشاركت و مشاركت سياسي رابطه مستقيم وجود دارد، يعني به ميزان گستردگي و استحكام نظام دموكراتيك و كثرت‌گرا، ميزان مشاركت سياسي نيز افزايش خواهد داشت، متقابلا هر قدر نظام سياسي توتاليتر يا تماميت‌خواه باشد، به همان ميزان مشاركت سياسي كاهش مي‌يابد پس گستردگي مشاركت سياسي، رابطه‌اي مستقيم با نظام دموكراتيك و رابطه‌اي معكوس با نظام اقتدار‌گرا دارد. نظام دموكراتيك نهادينه شده بر اساس نظر هانتيگتون بهتر مي‌تواند مشاركت سياسي مردم را تضمين و زمينه‌هاي گسترش آن را مهيا سازد.از ويژ‌گي‌هاي حكومت‌هاي اقتدار‌گراي مرد‌سالار اين است كه انحصار قدرت و بسياري از مناصب سياسي و اجتماعي در دست مردان است. در حقيقت «پدرسالاري شكلي از سازمان اجتماعي و سياسي است كه در آن زن نه حق دخالت در سياست را دارد و نه از حقوق مربوط به مشاركت در حيات جمعي برخوردار است». و اين به معني اين است در چنين جامعه‌اي برتري سياسي مردان به چشم مي‌خورد.با توجه به اين رويكرد در خصوص ساختار سياسي كشورهاي منطقه مي‌توان گفت: دولت و سياست پديده‌اي مرد‌سالارانه و مشاركت سياسي به مفهوم فردي رايج آن، در حقيقت به معناي زن‌زدايي است. بر اساس آمارهاي بين‌المللي و گزارش توسعه انساني سازمان ملل، در بيشتر كشورهاي دنيا در‌صد كم‌سوادي زنان نسبت به مردان بيشتر است و اين خود عاملي است كه ميزان آگاهي آنان را از جريان‌هاي سياسي كشور خود و جهان كاهش مي‌دهد. يكي از عامل‌هاي كم‌رنگ بودن مشاركت زنان، سنت‌ها و آداب مرد‌سالارانه‌اي است كه كم و بيش در بيشتر جوامع ديده مي‌شود و طبيعتا براي فعاليت زنان در امور سياسي زمينه‌اي فراهم نمي‌سازد. بر اساس سنت‌هاي رايج در بيشتر كشورهاي منطقه، اصولا فعاليت‌هاي زنان در خارج از حريم خانواده مقبول تلقي نمي‌شود. همچنين روشن نبودن سياست دولت‌ها و نقش آنها در توسعه انساني- فرهنگي، در جوامع ياد شده از ديگر موانع به شمار مي‌رود.افزون بر اين، مي‌توان به اين موضوع نيز اشاره كرد كه مانند ديگر پديده‌ها و تحولات اجتماعي دنياي معاصر، كشورهاي منطقه سهمي در جنبش‌هاي مرتبط با زنان «فمنيسم» نداشته و تنها با‌رقه‌اي از اين تحولات و آن هم به گونه‌اي بسيار ناقص و با برداشت‌هاي اشتباهي كه از اهداف اوليه اين جنبش‌ها از طرف حاكميت درك شده بود همين امر به موضع‌گيري خصمانه جامعه و هيات‌هاي حاكمه اين كشورها منجر شده است.

- در ضمن بايد يادآور شد كه خود زنان نيز داراي رفتارهاي سياسي ويژه‌اي هستند كه تأمل‌برانگيز است.ويژگي‌هاي فيزيولوژيكي از جمله موانع غير ساختاري است.اين ويژگي‌ها ذاتي و غيراكتسابي هستند، زنان داراي يك سري ويژگي‌هاي فيزيولوژيكي هستند كه حضور جدي آنها را در ميدان عمل و در فعاليت‌هاي سياسي كاهش مي‌دهد كه مهم‌ترين آنها دوران بارداري، شيردهي و مراقبت از كودك است.امري كه در هر شكل و به صورت جبري مانع از فعاليت‌ها در امور سياسي مي‌شود. طبيعت و خلقت براي بقاي نسل اين وظيفه را بر عهده زنان قرار داده است. در واقع اين همان رويكرد جنسيتي است كه تلاش مي‌كند ويژگي‌هاي طبيعي زنان را حمل بر نقص وجودي آنان بداند و در نتيجه زنان را ناقص و ضعيف جلوه دهد.جمعيت روز‌افزون زنان در نيروي كار، جامعه و سازمان‌ها را به اتخاذ استراتژي مناسب وادار كرده است. براي انجام اين امر مهم، بايد سياست‌ها، خط‌مشي‌ها و برنامه‌هايي را در سطح سازماني و فردي به كار گرفت.

- توصيه اول: زنان نياز به مهارت، تشويق و قاطعيت دارند تا خود را در محيط مسلط مرد‌سالاري قرار دهند. ايجاد خط‌مش‌هاي جديد و قرار گرفتن زنان در بخش‌هاي مختلف سازماني امري ضروري و لازم است.

توصيه دوم: صرف وقت براي طراحي مسير شغلي مناسب، موفقيت مردان در محيط كار ناشي از تمركز آنها در كسب يك هدف شغلي خاص است. هدف‌هاي شغلي زنان بايد از پراكندگي و عدم تمركز خارج شود.

توصيه سوم: سازماندهي مجدد يك پست سازماني به‌طوري كه توسط دو كارمند پاره وقت انجام گيرد، در حالي كه كارمندان در كمتر از پنج روز 40 ساعت كار مي‌كنند.اين برنامه‌ها به كارمندان زن اجازه مي‌دهدتا مشكلات خانه و كار را حل كنند.

توصيه چهارم: مقابله با محدوديت‌هاي زماني، هر كاري بايد به موقع و در زمان خودش انجام شود، توانايي انجام كار در محدوده زماني مقرر، ديدگاه ديگران را نسبت به عملكرد زنان در فرآيند ارزيابي بهبود مي‌بخشد.

توصيه پنجم: تشويق و قاطعيت براي مبارزه با تشكيلات مرد‌سالاري، ايجاد خط‌مشي‌ها در دست مرداني است كه بيشتر از زنان در سازمان بوده‌اند. در حالي كه معقول است سازمان‌ها بررسي كنند آيا درها به‌طور مساوي براي استخدام زنان باز است، زنان بايد شكيبايي به خرج دهند و به كوبيدن بر روي اين درها ادامه دهند.

توصيه ششم: ايجاد اعتماد به نفس و اطمينان است.زنان بايد در ابتدا بر فقدان اعتماد به نفس غلبه كنند، مطالعه نشان مي‌دهد زنان در مقايسه با مردان موفقيت خود را به جاي نسبت دادن به مهارت و شايستي خود به شانس و اقبال نسبت مي‌دهند. كارشناس مسائل خاورميانه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون