• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4295 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۹ بهمن

غلام يخي و معجزه عشق

محمدصادق جنان صفت

موج دوم مهاجرت 1330 شمار قابل اعتنايي از روستانشينان را به تهران رسانده بود. غلام، مسيب و حسن فرزندان بي‌نام و نشان از جمله افرادي بودند كه در مسير جاده تهران- ساوه يك دكه يخ‌فروشي زده بودند. اين سه پسر در همان دكه و باغي كه در كنار آن بود، زندگي مي‌كردند و بزرگ مي‌شدند. طبيعت كارشان، نوع تربيتي كه مادرشان بر اين سه پسر تحميل كرده بودند، آنها را كله‌شق، كتك‌خور، كتك‌بزن و دعوايي بار آورده بود.

بعدها كه آنها بزرگ شدند، اهالي محل‌هاي نزديك به دكه از دست اين سه برادر عاصي شده بودند. به هر دليلي دعوا راه مي‌انداختند و از زندان رفتن هم باكي نداشتند. غلام برادر كوچك‌تر، همه رذايل و خشونت‌هاي مادر و دو برادر بزرگ‌تر را در خود ذخيره كرده و اهالي محل را خشمگين مي‌كرد. روزي اما در حالي كه غلام مي‌خواست مرد
50 ساله‌اي را كتك بزند، چشمش به چشم‌هاي مرضيه دختر آن مرد افتاد كه خواهش و تمنا از ژرفاي آن چشم‌هاي سياهش بيرون زده و به غلام نگاه مي‌كرد كه پدرش را نزند. مرد بي‌رحم و بزن بهادر و بددهن براي نخستين‌بار به تمناي كسي جواب داد و او نيز به آن چشم‌هاي سياه خيره شد. آن نگاه و آن چشم‌ها كار خود را كرده بود و پس از آن بارها و بارها اهالي محل ديده بودند كه غلام نزديكي خانه مرضيه ايستاده است. مسخره كردن برادرانش و همپالكي‌هايش اثري نداشت و غلام يخي عاشق مرضيه به مرور مرد ديگري مي‌شد. معجزه عشق كار خودش را كرد و غلام از مرضيه خواستگاري كرد و مرد زندگي شد. زن‌ها و مردهاي محله از معجزه و اينكه نيروي دوست داشتن چگونه مي‌تواند مرد خشن، بي‌چاك و دهن، كله‌شق و مردم آزار را رام كند، مي‌گفتند و اين داستان را براي ديگران تعريف مي‌كردند. مسيب و حسن اما به راه نيامدند و كارشان به زندان و اعدام كشيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون