نگاهي به عملكرد مرد پرتغالي و مكتب فوتبالياش كه به كسب هيچ جامي ختم نشد
مزد ترس
بهروز مرادي
كارلوس كيروش رفت و در پايان دوره هشتساله مديريت او بر تيم ملي فوتبال ايران، شايسته است كارنامهاش با نقدي «منصفانه» بدرقه شود. تاكيد بر عبارت «منصفانه» از اين سبب است تا ارزيابي عملكرد او نه گرفتار حب شود و نه اسير بغض. از يك سو؛ كيروش تيم ملي فوتبال ايران را هويتي نوين بخشيد. بازيكناني ساخت شايسته،
با اعتماد به نفسي بالا كه در سطح بينالمللي ميتوانند در بهترين ليگهاي جهان عرضِ بازي كنند. بازيكناني با سطح عملكرد مطلوب، همپايه با فوتباليستهايي كه خروجي آكادميهاي مطرحِ فوتبال در جهانند. همچنين او تيمي ساخت كه داراي شخصيت و هويتي جمعي و يكپارچه بود و از مرحله سنتي بازيكنسالاري و توصيهپذيري و شايستهكشي ناشي از سفارشپذيري فراتر رفته بود. تيمش مجموعهاي واحد از شايستگان ملي بود كه مجاب شده بودند باقي ماندنشان در تيم در گرو جنگيدن با تمام وجود براي پيراهن ملي است. او آنقدر ستاره داشت كه تيم را بيستاره و در حقيقت فراستاره ساخته بود. اي بسا براي نخستينبار در تاريخ فوتبال بود كه نيمكتنشينان تيم ملي از نظر كيفيت و سطح بازي كاملا در حد بازيكنان درون زمين بودند.
كيروش به باندبازي و لابيگري در تيم ملي پايان داد و نگذاشت صلاحيت فداي پارتيبازي و زد و بند و تحميل شود. او در كارش درستكردار بود. ضمن اينكه تيم ملي ايران را يك سيد در جام جهاني ارتقاي درجه داد بهگونهاي كه در جام جهاني روسيه، ايران براي نخستينبار در سيد سوم گروهبندي قرار گرفت. تيمي كه او ساخت، در مقابل هيچ تيمي در جهان، از پيش شكستخورده نبود؛ حتي در مقابل قهرمان اروپا. او چنان كرد كه امروزه تيم ايران را در عرصه جهاني بسيار جدي بگيرند و برايش احترام قائل باشند و عبور از سد آن براي هر تيمي در جهان دشوار باشد.
اما از سوي ديگر؛ كيروش صاحب مكتبي است كه فلسفه آن بيش از آنكه بر «بردن» بنا نهاده شده باشد، بر «نباختن» استوار است و ميان اين دو رويكرد، فاصلهاي بس عظيم است. در رويكرد شخصيتي او تاكيد اصلي بر شكست نخوردن قرار دارد و اين تاكيد، خود را در برخي مصاحبههايش نيز نمايان ميساخت. در جام جهاني روسيه، پس از مساوي در مقابل پرتغال چنين گفت: «من براي باختن متولد نشدهام.» براي نباختن سيستمي دفاعي لازم است تا سدي استوار و نفوذناپذير در مقابل تيمهاي پرقدرت ايجاد شود و در همين راستا بود كه او از تيم ملي دژي محكم ساخت در مقابل تيمهاي قدرتمند جهان كه در بازي مقابل آنها حتي براي فورواردها و مهاجم نوك نيز وظايفي دفاعي تعريف ميشود. او با نباختن مقابل تيمهاي مطرح جهان كسب هويت و افتخار ميكرد و براي تيمهاي پرقدرت، آزاردهندهاي قابل احترام بود و استراتژي او در چنين مسابقاتي عبارت بود از ايجاد مزاحمت و قفل كردن بازيكنان مقابل و دويدن حداكثري و جنگيدن بيمحابا در راستاي دفاع مشروعِ تمام عيارِ سازمانيافته. در همين مسير بود كه او بازيكناني ساخت شبيه سربازان ميدان جنگ با قدرت بدني بالا كه پيروز جنگهاي فيزيكي بودند و سعي در مقابله همهجانبه با نيروهاي مقابل داشتند. بدين ترتيب او تيمي ساخت كه عنصر تعيينكننده و اصلي هويتي آن «دفاع» بود و اين هويت، به بعد تهاجمي تيم آسيبي جبرانناپذير وارد آورد بهگونهاي كه تيم ايران را از قابليت پيروزي بر تيمهاي مطرح آسيايي و فتح جام دور ميساخت. تيم كيروش، بردنِ تيمهاي بزرگ آسيايي را بلد نبود و اين نقصان در چارچوب يك استراتژي دفاعي امري طبيعي مينمود، چراكه هويت دفاعمحور آن براي نباختن بنا نهاده شده بود و نه براي بردن. كي روش آن مربياي نبود كه بتواند جام ببرد، زيرا براي بردن جام، بايد تيمي با استراتژي هجومي و با هويتي تهاجميبنيان بيابد.
نكته ديگر اينكه در يك تحليل روانشناختي، ترس از باختن سبب ميشد كه كيروش همواره خود را در معرض دفاع رواني ببيند و از همين موضع گاه و بيگاه در مصاحبههاي جنجالي خود به حاشيهپردازيهاي آزاردهنده و بحرانساز دامن بزند. تهاجمهاي دفاعبنيان او در مصاحبههايش شبيه همان مكتب فوتبالي او بود و ترس زيربناي اين جنبه رفتاري است. حاشيهسازيهاي او چنان بحرانساز بودند كه بازيكنان را در ميدان بازي از تمركز لازم و بايسته دور ميساخت و انحراف از اين بُعد در ميدان بازي، كيفيت دانش عملي او را فرو ميكاست، چراكه فوتبال از يك ورزش صرفِ فيزيكي و تكنيكي فراتر رفته و بُعد روانشناختي اين ورزش گاه حتي نقشي تعيينكنندهتر از ساير ابعاد در موفقيت آن دارد. همين ضعف در رويكرد عملياتي او بود كه حادثه شگفتانگيز گل اول ژاپن را در جام ملتهاي آسيا در امارات رقم زد. رويكردهاي اولويتبندي شده او بود كه سبب شد پنج بازيكن به ناگهان داور مسابقه را در منطقهاي خطرناك دوره كنند، بدون آنكه او در سوت خود دميده باشد. مسووليت چنين رفتاري از سوي آن بازيكنان متوجه ضعفهاي كيروش است به خاطر تعليم ندادن رفتار بايسته به آنها در زمين بازي در مواجهه با وضعيتهاي خاص كه نياز به تمركز كافي دارد. همين يك اشتباه كافي بود تا تيم گلي دريافت كند و بازي را از پس آن وا بدهد. تيمي كه براي نباختن به زمين بيايد، با استشمام بوي باخت، توان رواني بايسته را براي جبران مافات نخواهد داشت. اين نقصاني ديگر در رويكرد فلسفي مكتب فوتبالي او بود كه فلسفه تكبعدي او براي نباختن، او را در مقابل گل خوردن و
عقب افتادن از حريف آسيبپذير ميساخت، ضمن اينكه آرايش تيمي او در مقابله با تيمهاي مطرح آسيايي بر ترس و محافظهكاري استوار بود آنچنان كه اين ترس، توپ و ميدان را تقديم حريف ميساخت. فضاي متفاوت حاكم بر بازي مقابل ژاپن و عراق از دقيقه اول اين امر را تاييد ميكند.
نكته پاياني اينكه كيروش با تاكيد بر بازي دادن به برخي بازيكنان با وجود فقدان عملكرد مطلوب آنها، به ايجاد شخصيت كاذب در آنها كمك كرد. يك نمونه از اين رويكرد ناصواب، رفتار سردار آزمون پس از گلزني مقابل تيم ويتنام بود كه وي با نزديك شدن به دوربين و با نشان دادن علامت «هيس»، به منتقدان خود پاسخي متكبرانه داد؛ منتقداني كه از عملكرد بسيار ضعيف او در جام جهاني ناراضي بودند. كيروش در بروز رفتارهاي متكبرانه چنين بازيكناني مسوول بود، چراكه به جاي آنكه بازيكنان دلخواه خود را كمك كند تا در سايه فروتني به ضعفهاي خود آگاهي يابند و در نتيجه اين آگاهي بيشتر بياموزند و بيشتر رشد كنند، ناخواسته به تداوم خودشيفتگي و رفتار توهينآميز آنان نسبت به منتقدان حقبهجانب خود كمك ميكرد.
كيروش به تيم ملي فوتبال ايران كمكهاي شاياني كرد، آنچنانكه تاثيرات ارتقابخشنده او در فوتبال ايران ماندگار و پابرجا خواهد بود اما فلسفه مكتب فوتبالي ترسمحور و دفاعبنيانِ او براي قهرمانسازي تيم ملي ايران كافي نبود.
جامعهشناس