كودتاي سوم اسفند 1299
شهر در تصرف نظاميان
ماهرخ ابراهيمپور
وقتي مردم تهران در سپيدهدم سوم اسفند 1299 چشم گشودند با صحنهاي مواجه شدند كه غيرمنتظره بود، برگههايي بر ديوار نصب شده بود با عبارت «حكم ميكنم» كه بند نخست آن حكم كرده بود:«مردم تهران بايد ساكت و مطيع احكام نظامي باشند.»! واكنش بعضي از ساكنان تهران به اين برگههاي آمرانه و خشن چند فحش ناقابل بود:«... بعضي از رنود جلو حكم ميكنم، با مداد، ... ميخوري، گذاشتند». اما براي آنكه مردم تهران ساكت و مطيع باشند، 2500 قزاق به همراه 8 توپ صحرايي و 18 مسلسل اندكي پس از نيمه شب پايتخت قجرها را به آساني تصرف كردند؛ تصرفي كه مقاومت قابل تاملي درباره آن صورت نگرفت و سربازان معدودي كه از دروازههاي تهران پاسداري ميكردند، مانع از ورود قزاقها به شهر نشدند و رضاخان با كسب حمايت افسران ژاندارمري و مشاوران نظامي انگليسي وارد تهران شد 60 تن از رجال طراز اول دستگير شدند، بعد به شاه اطمينان داده شد كه كودتا براي نجات سلطنت از خطر انقلاب انجام ميگيرد.
آري حكومت كودتا با اعلاميه «حكم ميكنم» رضاخان آغاز شد، شاه لاعلاج فرمان رياست وزرايي را به نام سيدضياءالدين طباطبايي امضا كرد؛ اما سيدضيا از طبقه دولهها و سلطنهها نبود، مردي جسور، بيباك و فرصتطلب و در عين حال سخت مورد اعتماد بريتانيا بود اما به گفته رجال؛ كلاه زمامداري براي سرش بسيار گشاد بود و اگرچه بعضي از مفسران غربي او را «بصير و روشنفكر خواندهاند» اما ته بصيرتش دلمشغولي به مسائل شهرداري بود كه «برنامههاي ناممكن و بلندپروازانه پيش رو نهاد» كه هيچ كدام به اجرا درنيامد و كابينهاي كه مورد طعن و مسخره تاريخ قرار گرفت در حدي كه گفتند:«كابينهاش پر از اشخاص هيچ كاره بود». كابينهاي كه سايه نظاميان بر سر آن سنگيني ميكرد و از آن پس وزن چكمهپوشان در عرصه سياست رو به فزوني گرفت.
اما كساني كه در كودتا نقشي به عهده داشتند، بعدها كاشف به عمل آمد كه از قبل با انگليسيها ارتباط داشتند، «سرگرد مسعودخان كه پس از واقعه وزير جنگ شد در چندين ماه گذشته معاون شخص كلنل اسمايت در قزوين بوده است، رضاخان ميرپنج كه فرماندهي قزاقها را به دست گرفت در ميسيون انگليس و ايران خدمت ميكرد و عملا جاسوس رييس مسيون بود و در ماههاي گذشته با انگليسيها در قزوين همكاري نزديك داشته است.» اين بخشي از گزارش كالدول، سفير وقت امريكاست كه 5 هفته پس از كودتا از آن رمزگشايي ميكند.
برگرديم به اوضاع تهران كودتازده، روز سوم اسفند، وضعيت به چه شكل بود؛ در تهران و پيرامون آن حكومت نظامي برقرار شد، كسي حق خروج از پايتخت را نداشت. دروازهها تحت نظر نگهبانان بود. از سفارتخانهها نيز مراقبت ميشد كه كسي به آنها پناه نبرد. چند اداره دولتي باز و چند تايي بسته بودند. تا عصر آن روز همه ادارات دولتي تعطيل شدند. بازارها تقريبا نيمه بسته بودند، روزنامهاي منتشر نميشد. بعدازظهر روز سوم اسفند تهران همان چيزي بود كه به نظر ميرسيد، شهري در تصرف نظاميها.
اگرچه از صبح موج دستگيريها به راه افتاد، دستههاي قزاق دوشادوش ماموران تامينات به خانهها ميرفتند و كساني را بازداشت ميكردند. بازداشتشدگان در قزاقخانه محبوس ميشدند. حدود 70، 80 نفر دچار اين سرنوشت شدند؛ فرمانفرما، پسرش نصرتالدوله، مدرس، بهار و برخي از طرفداران قرارداد 1919 چند تن هم از مخالفان آن و «هر كس كه سرش به كلاهش ميارزيد.» گرفتار شدند. از سويي بازداشت چند تن از شاهزادگان حالتي ضداشرافي به كودتا ميبخشيد.
تا ساعت پاياني شب سوم اسفند نام سران كودتا آشكار شد. در محافل سياسي سيدضيا را كموبيش ميشناختند اما نام رضاخان را نشنيده بودند، پس از آنكه تلگراف فرمانده قزاق به برخي شهرها رسيد، همه از هم ميپرسيدند او كيست و كجا بوده كه حالا اين طور تلگراف ميكند؛ در ميان افسراني كه كودتا را به راه انداختند، هيچ فرمانده مشهور و با نفوذي وجود نداشت، كاظمخان و مسعودخان فرماندهاني بيسپاه بودند. رضاخان نيز نه نظامي برجستهاي برشمرده ميشد، نه شخصيت ملي شناخته شدهاي داشت. او افسري گمنام بود كه بر نيرويي محدود و شكست خورده فرماندهي ميكرد. او در دوره حكومت مشيرالدوله، سرتيپ سوم قزاق بود مانند ديگر افسرهاي قزاق، مردي مستبد بدون شور و احساس آزاديخواهي و بياعتنا به مشروطه. در خلال جنگ جهاني زيردست ژنرال باراتف، فرمانده نيروهاي روسي در ايران خدمت كرده بود كه يكي از وظايف اين نيرو قلع و قمع نيروهاي مخالف متفقين بود. آري قزاقهاي ايراني در سركوب همميهنان آزاديخواه خود ياور روسها بودند.
زماني كه كودتاگران در قزاقخانه سرگرم آرايش نظامي بودند، نورمن به صورت ميانجي بيطرف و خيرخواه به صحنه آمد، او كه گويي از تمام ماجرا غافلگير شده بود به لرد كرزن، وزير خارجه بريتانيا اطلاع داد:«احتمال ميرود انقلابيون سيدضياءالدين را به رياست برگزينند.» او به ديدن شاه رفت و توصيه كرد با رهبران جنبش تماس بگيرد و خواستههاي آنان را برآورده كند. اگرچه امنيت شخص شاه را تضمين كرد. در همان روز سيدضيا مبلغ 80 هزار تومان از بانك شاهي و از موجودي خزانه دولت گرفت. اين پول بين افسران كودتا و قزاقها تقسيم شد. حتي ماموران نظميه هم انعام گرفتند. سيدضيا هنوز هيچ مقام دولتي نداشت، او فردي توطئهگر بود كه بر ضد دولت طغيان كرده و سبب سقوط آن را فراهم كرده بود. بانك شاهي حق نداشت از خزانه دولت ايران پول بردارد و در اختيار چنين فردي بگذارد. بانك تنها با اجازه سفارت انگليس و شخص نورمن به دولت ايران پول پرداخت ميكرد. مجوز پرداخت پول به سيدضيا را كسي جز نورمن نميتوانست صادر كرده باشد.