• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4321 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۳ اسفند

درون‌ماندگاري معنا

روژين مازوجي

با نقل‌قولي از نيچه در كتاب اراده قدرت بحث را آغاز مي‌كنم «ادعا خواهم كرد كه همه زيبايي و علوي كه به اشياي واقعي و خيالي عطا كرده‌ايم، دارايي و فرآورده انسان است و اين منصفانه‌ترين ستايش از اوست. انسان به عنوان شاعر، به عنوان انديشمند، به عنوان عشق، به عنوان قدرت: با چه گشاده‌دستي شاهانه‌اي موهبت‌ها را در راه اشيا حيف و ميل كرده است تا خود را بي‌برگ و نوا كند و به احساس بدبختي بكشاند! خودشكنانه‌ترين عمل او تاكنون اين بوده كه بستايد و بپرستد و بداند چگونه از خويشتن پنهان كند كه اوست كه آفريد آنچه را ستود...» از اين قول استفاده مي‌كنم تا انتقاداتي را كه به رويكرد فراطبيعت‌گرايان وارد شده، بررسي كنم.

پرسش از چيستي معناي زندگي ناظر به حيرتي از اين دست است كه اصلا چرا چيزي وجود دارد و ما هستيم در حالي كه مي‌توانست عدم و نيستي باشد؟ علت وجودي پديدارها را در خود آنها نمي‌توانيم جست‌وجو كنيم يعني نمي‌توانيم علت هست شدن اشيا را در خودشان بكاويم و براي خروج از تسلسلي بي‌حد و حساب مجبوريم به علت نخستين براي موجوديت خود و پديدارها قائل شويم، به علتي كه وجودش و موجود كردنش عين ذات اوست. از منظر فراطبيعت‌گرايان براي فهم معناي زندگي بايد به نيرويي خارج از طبيعت توسل جست چراكه طبيعت ما را در جهت رسيدن به معناي محصلي از زندگي هدايت نمي‌كند.

پس خداوند ما و جهان را چه از سر كمال خلقتش چه از سر بي‌نقص بودن مهندسي‌اش يا از سر عشقش به آفرينش هنري‌اش آفريده باشد، نمي‌تواند بدون معنا و غايت اين سازوكار را به حال خود وا گذاشته باشد. از اين رو ما براي فهم معناي زندگي بايد غايتي را كه خدا براي پيدايش ما درنظر داشته، كشف كرده و بفهميم رسالت زيستن هر فرد در اين جهان چيست. با اين وصف براي فراطبيعت‌گرايان معناي زندگي رازي فراجهاني است كه بايد كشف شود. اما اين سفر اكتشافي قرار است ما را به كجا ببرد؟ به جهاني خارج از قلمروي پديدارها؟ چنانكه نيچه در بند بالا توضيح مي‌دهد هر چه در ادراك سوژه مي‌گذرد آفرينش و ابداع خود اوست. آيا كشف معناي زندگي مي‌تواند چيزي جز صنعت خيال آدمي باشد؟ نيچه تاكيد مي‌كند كه خودشكنانه‌ترين عمل انسان تاكنون اين بوده كه جهان و هر چه هست توصيف و ابداع خود اوست و با اين حال اين واقعيت را نپذيرفته كه خودش دست‌اندركار اين همه است. ويتگنشتاين بر اين باور است كه زبان من جهان من است و زبان امر انديشيدني را مرزبندي مي‌كند. انسان با تعريف ارسطويي حيوان ناطق موجودي است زبانمند البته اگر به زعم هايدگر ناطق (Logos) بودن انسان را با ريشه نطق (سخن گفتن-Legin) درنظر بگيريم حال پرسش اين است كه آيا مي‌توان بيرون از زبان كه قوام‌بخش هستي انساني است به رازي قابل كشف معتقد بود كه به كلمه درنمي‌آيد؟ ما در درون زبان هستيم، آيا مي‌توانيم با زبان خود به توصيف چيزي مشغول شويم كه بيرون از هستي ماست؟ آيا امر بيان‌ناشدني مي‌تواند موضوعي براي انديشه باشد؟ به بيان روشن‌تر آيا معناي زندگي را بايد در بيان ناشدني‌ها جست؟ انگاره كشف معناي زندگي انگاره‌اي است كه كنش‌هاي اجتماعي در فرآيند ساخت زبان و معنا را ناديده مي‌گيرد و از طرف ديگر به تاريخ ‌نگري نيز پشت مي‌كند و امكان تحقق معنا را از طريق فاكتور گرفتن زبان و زيست جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم محتمل مي‌شمارد. گروهي ديگر اما معتقدند كه پرسش از چيستي معناي زندگي از اساس پرسشي مهمل است. مثلا ‌تري ايگلتون در كتاب معناي زندگي تحليل مي‌كند كه شايد تكه‌هايي از زندگي معنادار باشد اما به اين معنا نيست كه اين تكه‌ها با گردهم آمدن تحت نام زندگي يك معناي كلي نيز خواهند داشت. فارغ از اشكالات اينچنيني شايد نكته ديگري نيز قابل طرح باشد و آن، اين است كه معناي زندگي نمي‌تواند در يك گزاره خلاصه شود يا فرمولي مشخص بدون توجه به بستر و رخدادهاي زندگي فرد باشد. معناي زندگي به شيوه زيست فرد در درون مجموعه‌هاي متفاوت اجتماعي مرتبط است.

پس معناي زندگي در دل كنش‌هاي ما با ديگري تعين مي‌يابد. شايد همه ما دوست داشته باشيم فكر كنيم كه زندگي ما مثل قطعات يك پازل در هم ريخته است و تصوير نهايي از پيش مشخصي وجود دارد و تنها يك شكل از هم‌ريختي اين قطعات پازل مي‌تواند معنادار باشد. اما اين هم‌ريختي چگونه حاصل مي‌شود؟ مگر غير از اين است كه فرد در جريان مواجهاتش با اغيار و كثرات، تناسب و جور شدن يا ضديت و انفكاك خود را با پديده‌ها مي‌فهمد؟ مگر رسيدن به تصوير نهايي از راهي به غير از تمرين و آزمون و خطا ممكن است؟ مگر انسان مي‌تواند خودش را و معناي زندگي‌اش را در آينه خود ببيند؟ آيا اين ديگران نيستند كه ما را نسبت به اشكال و دندانه‌هاي پازل‌گونه‌مان خودآگاه مي‌كنند؟ اگر احتمالا معنايي براي زندگي وجود داشته باشد اين معنا در لامكان و لازمان نخواهد بود، معنا از طريق نسبت‌ها فهميده مي‌شود، همان‌طور كه كلمات در نسبت با اجزاي ديگر جمله، همان‌طور كه من با ديگري فهميده مي‌شوم و ديگري با من به خود فهمي مي‌رسد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون