عاقل و غصه ديوانه
سيدعلي ميرفتاح / ميدانم كه خيلي حواستان جمع مذاكرات وين است و حسابي داريد، اين كانال، آن كانال را و اين سايت، آن سايت را رصد ميكنيد تا ببينيد عاقبت مذاكرات به كجا ميكشد و بالاخره آيا عقلا موفق ميشوند كه سنگ تحريم و آشتي را از چاه دنيا دربياورند يا نه. بله؛ يك جورهايي زندگي و آينده ملت به همين مذاكرات گره خورده و اگر ميبينيد بعضي مردم از شدت توجه تا كمر در ماهواره و اينترنت فرو ميروند دليلش همين است كه بندگان خدا در زندگيشان گرههايي دارند كه جز به تدبير و تصميم ديپلماتها باز نميشود. نه اينكه فقط من و شماي دخيل در غائله هستهيي دل توي دلمان نباشد، بلكه اين غائله جهاني است و عاقبتش به هر سمتي ميل كند، قطع و يقين روي منطقه و دنيا اثر خوب و بد ميگذارد. اگر به قول رييسجمهورمان «برد - برد» شود كه براي همه دنيا سود است مگر قليلي كاسب تحريم و دو به هم زن و آتش بيار معركه و اسراييل و هكذا. و اگر خدايي نكرده «باخت - باخت» بشود به ضرر همه است، مگر همين قليلي كه عرض كردم. اما اين قليل را دستكم نبايد گرفت كه حسابي چپش پر است و نفوذ كلام دارد و از هيچ تلاشي هم فروگذار نيست. يعني براي اينكه اين كار به خير و خوشي تمام نشود، نهتنها حاضر است موش بدواند و چوب لاي چرخ مذاكرات بگذارد بلكه هيچ استبعادي ندارد كه اسكندريهيي را آتش بكشد. حساب يك ريال و دو ريال كه نيست. راه ابريشم چطور قبل اروپا را وصل به چين و ماچين ميكرد؟ راه تحريم هم به همين درازي است و از دم كنگره امريكا شروع ميشود و دو دور، دور جهان ميچرخد تا به تهران ختم شود. ختم ميشود؟ فكر نكنم. اشتباه كردم كه اين كوره راه را با راه ابريشم مقايسه كردم. تجارت تحريم راه نيست بلكه كوره راه و سنگلاخي است كه جز معدودي ارقه بيرحم و شفقت در آن ورود و دخول ندارند و جز منفعت خود به هيچ چيز ديگر فكر نميكنند. سر معامله يك ملك دوهزاري در كوره دهات، همين كه حواست به حق كميسيون و پورسانت و حقالقدم واسطهها نباشد چنان در جريان مبايعه موش ميدوانند و بهانه ميتراشند كه آدم را از زندگي پشيمان ميكنند. اين مثال ساده را ضربدر 10 به توان 10 كنيد تا بفهميد ديپلماتهاي خيرخواه و عاقل چه راه سخت و دشواري در پيش دارند كه جزاهم الله خيرا. غير از موشدواني اعدا از ندانمكاري و نسنجيدگي بعضي احبا هم بايد گريخت. حرف نسنجيده زدن، اقدام عجولانه كردن، و يك كارهايي كه «من ميدانم و شما هم ميدانيد» كردن نهتنها منفعتي ندارد كه آب در آسياب فتنهجويان عالم ميريزد. بيخردي آفت بدي است كه اگر زبانم لال به خرمن صلح و عقل و تدبير و ديپلماسي بيفتد عالمي را به آتش ميكشد. بيخردان ابزار دست شياطين هستند و با رفتار و گفتارشان پدر صاحب بچه مردم را –به خصوص مردم عاقل را- درميآورند. «برگ گل با آن لطافت آب از گل ميخورد/ غصه ديوانه را اين مرد عاقل ميخورد.» بيت، بيت پشت وانتي است اما منطوي حكمتي است كه نبايد ناديدهاش گرفت. حمقا و نادانان عين عذابند و اشتباه محض است اگر فكر كنيم تحمل جور و محنتشان بردبارترمان ميكند و روحمان را پالودهتر ميسازد. عيسي عليه السلام را ديدند كه در كوه و كمر ميدود و از چيزي ميگريزد. يكي گفت شما كه مرده را زنده ميكني و كور را بينا ميكني و دستت مملو از خير و بركت است از چه ميگريزي؟ چيست كه عيساي پيامبر تاب تحملش را ندارد و از آن ميگريزد؟ گفت «از احمق گريزانم برو/ ميرهانم خويش را بندم مشو». عيسي رمزي، اسم اعظمي و معجزهيي داشت كه بسيار كارهاي نشدني را شدني ميكرد. اما عاقل شدن احمق از نشدني هم نشدنيتر است و توقع سنجيدگي و خرد از ابلهان خود مصداق بلاهت است. «كان فسون و اسم اعظم را كه من/ بر كر و بر كور خواندم شد حسن/ بر تن مرده بخواندم گشت حي/ بر سر لاشي بخواندم گشت شي/ خواندم آن را بر دل احمق به ود/ صدهزاران بار و درماني نشد.» واقعيت هم همين است و تا بوده چنين بوده كه سنگي را از راه حماقت در چاه بيندازند و هزاران عاقل در بيرون آوردنش حيران بمانند. ديپلماتها و مذاكرهكنندگان ده برابر اينكه بايد حواسشان جمع باشد تا جلوي توطئه كاسبان تحريم و آتشافروزان و جنگ طلبان را بگيرند بايد مراقب دوستان ناداني از هر دو سو باشند كه مركب ابليسان ميشوند و با نيت خير رشتهها را پنبه ميكنند كه به قول مولانا از زبان عيسي «گفت رنج احمقي قهر خداست/ رنج و كوري نيست قهر آن ابتلاست.» ابتلا خير است، از قهر بگريزيم.